تنزیل نور


ساعت 10:30 صبح دوشنبه 87/12/12

شرح دعای مکارم الاخلاق( 141)

بسم الله الرحمن الرحیم 

و وفقنى اذا اشتکلت على الامور لاهداها، و اذا تشابهت الاعمال لازکاها، و اذا تناقضت الملل لارضاها. 

 

این قطعه از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» حاوى سه مطلب است که امام سجاد علیه‏السلام به پیشگاه الهى عرض نموده و مردم جهان نیز بیش و کم با آنها مواجه بوده و خواهند بود. براى آنکه موقع برخورد با این سه مشکل، بهترین راه را انتخاب نماییم، باید از خداوند توانا استمداد کنیم تا او با فیض و لطف خود ما را راهنمایى فرماید. 

اول: بار الها! در مواقعى که امور به هم مى‏آمیزد و موجب اشتباه مى‏شود، تو مرا مشمول توفیق خود قرار ده تا آن را که به حق و صواب نزدیکتر است، برگزینم. دوم: بار الها! در زمینه‏ى کارهاى مشابه با یکدیگر موفقم بدار تا پاکیزه‏ترین و نافعترینش را انتخاب نمایم. سوم: بار الها! در مواردى که (پیروان) ادیان و مذاهب دچار تناقض و تضاد مى‏شوند، من به راهى بروم که هر چه بیشتر مرضى تو باشد. 

به خواست خداوند بزرگ، این سه جمله از دعاى حضرت على بن الحسین علیهماالسلام موضوع بحث و سخنرانى امروز است. 

نمى‏دانیم امام زین‏العابدین (ع) چه امورى را در این سه جمله مورد توجه قرار داده و به زبان دعا به عرض مقدس بارى تعالى رسانده و حل مشکل آنها را به گونه‏اى هر چه بهتر درخواست نموده است، اما مى‏دانیم محتواى دعاى امام (ع) مطالبى است که در طول زندگى براى بعضى از افراد گاه به گاه پیش مى‏آید و اگر به پیروى از امام سجاد (ع) دعا کنند و در کمال خلوص، حل آنها را از خداوند بخواهند، ممکن است فیض بارى تعالى شامل حالشان گردد و با استجابت دعا متوجه بهترین راه شوند. براى آنکه مضامین این قسمت از دعا براى شنوندگان محترم به خوبى روشن گردد، راجع به هر یک از سه خواسته‏ى امام (ع) مثالى ذکر مى‏شود، امید است مفید و سودمند افتد. 

در محاکم قضا، گاه دعوایى طرح مى‏شود بسیار پیچیده و مبهم و افرادى که در این دعوا به حقیقت امر واقف‏اند و مى‏توانند پرده‏ى ابهام را برکنار نمایند و مطلب را آنطور که هست بگویند، لب بازنمى‏کنند و حرفى نمى‏زنند و قاضى پس از تعمق و مطالعه‏ى پرونده، سرانجام یا با دشوارى از رویداد آگاه مى‏گردد و راى مى‏دهد و یا گاه از پى بردن به واقع، مایوس مى‏شود. در دنیاى امروز با پیشرفتهایى که در رشته‏هاى مختلف علوم نصیب بشر گردیده، قاضى مى‏تواند در مواردى با کمک علم از حقیقت امر آگاهى یابد و طبق واقع راى بدهد. اما در قرون گذشته که این قبیل وسایل علمى در دسترس قضات نبود، کار قضاوت و دست یافتن به امر واقعى اشکال بسیار داشت. آفریدگار جهان حضرت على بن ابیطالب (ع) را به گونه‏اى ممتاز آفریده و ذخایر گرانقدرى را در وجود مقدسش به ودیعه گذارده که مایه‏ى شگفتى است. از آن جمله هوش و سرعت انتقال فوق‏العاده‏ى آن حضرت است که در امر قضاوت و پى بردن به واقعیتهاى پنهان و دقایق ناشناخته اثر بسیار  دارد. رسول اکرم صلى الله علیه و آله ضمن روایات متعددى، قدرت بى‏نظیر قضاوت على (ع) را به مسلمانان خاطرنشان فرمود و جامعه را از این برترى و مزیت آگاه ساخت. در زمان عمر، دو شاهد به شرب خمر یک فرد شهادت دادند، ولى در شهادت آن دو نفر دو مشکل به نظر عمر رسید که لازم دانست جمعى از اصحاب پیمبر (ص) را گرد آورد و مطلب را با آنان در میان بگذارد. 

و ارسل عمر الى اناس من اصحاب رسول‏الله صلى الله علیه و آله، منهم امیرالمومنین علیه‏السلام، فقال له: ما تقول یا اباالحسن فانک الذى قال فیک رسول‏الله (ص): انت اعلم هذه الامه و اقواها بالحق. 

عمر از پى چند نفر از اصحاب پیمبر (ص) فرستاد، از آن جمله على (ع) بود. به حضرت عرض کرد: اى اباالحسن! در این باره چه مى‏گویى؟ شما کسى هستى که پیغمبر اکرم (ص) درباره‏ات فرمود: تو در بین این امت از همه عالمتر و در امر قضاوت از دیگران برتر و بالاترى. على (ع) دو مشکل عمر را فورا جواب داد و او نیز طبق پاسخ آن حضرت عملا اقدام نمود. 

در کتب روایات قضاوتهایى از على (ع) نقل شده و آن حضرت براى حل مشکلها و روشن نمودن مبهمها از فیزیک و شیمى، روانشناسى و روانکاوى، غریزه‏ى حب ذات و غریزه‏ى حب اولاد، وجدان اخلاقى فطرى، و وجدان اخلاقى تربیتى دینى استفاده نموده و حقایق پنهان را آشکار ساخته است. در اینجا براى روشن شدن جمله‏ى اول دعاى امام سجاد (ع) که موضوع بحث امروز است، دو مورد از قضاوتهاى آن 

حضرت را به عرض شنوندگان محترم مى‏رساند. قاسم بن عمره مى‏گوید: جوانى در مدینه به صداى بلند مى‏گفت: اى خدایى که بهترین حکم کننده‏اى! بین من و مادرم حکم کن. عمر که نزدیک بود و صداى او را مى‏شنید، گفت: از مادرت چه شکایت دارى؟ جواب داد: او نه ماه مرا در شکم پرورده و دو سال تمام شیرم داده، چون بزرگ شدم و نیک و بد را شناختم و به جوانى رسیدم، مرا طرد کرده و مى‏گوید: بچه‏ى من نیستى، من تو را نمى‏شناسم. عمر گفت: مادرت کجاست؟ جواب داد: در سقیفه‏ى بنى‏فلان. عمر دستور داد زن را احضار کنند. زن به اتفاق چهار برادر خود و چهل شاهد در محکمه حاضر شد. عمر به جوان گفت: چه مى‏گویى؟ گفته‏هاى خود را تکرار کرد و قسم یاد نمود که این زن مادر من است، نه ماه در شکمش بودم و دو سال شیرم داده است. عمر به زن گفت: این پسر چه مى‏گوید؟ زن جواب داد: به خداى نادیده قسم و به حق نبى اکرم قسم، من این پسر را نمى‏شناسم و نمى‏دانم از کدام خاندان است، او مى‏خواهد مرا در عشیره و خانواده‏ام رسوا کند، من زنى از خاندان قریشم و تاکنون شوهر نکرده‏ام و مهر بکارتم محفوظ است. عمر گفت: شاهد دارى؟ زن جواب داد: اینها همه شهود من هستند. چهل نفر که هم قسم شده بودند، به عنوان شاهد شهادت دادند که پسر به دروغ ادعاى فرزندى زن را مى‏نماید و مى‏خواهد بدین وسیله زن را در خانواده و عشیره‏اش رسوا کند. شهادت دادند که زن باکره است و تاکنون شوهر نکرده است. عمر گفت: پسر را زندانى کنید تا درباره‏ى شهود تحقیق شود، اگر صحت گفتارشان ثابت شد، پسر را به عنوان مفترى مجازات خواهم کرد. مامورین او را به طرف زندان بردند. بین راه با على (ع) برخورد نمود. پسر فریادى زد و گفت: یا على! من جوان مظلومى هستم و 

شرح حال خود را به عرض رسانید و گفت: عمر به زندانم امر کرده است. حضرت فرمود: پسر را نزد عمر برگردانید. چون برگشتند، عمر گفت: من دستور زندان دادم، چرا جوان را برگرداندید؟ گفتند: على (ع) به ما دستور داد و ما از شما شنیده‏ایم که مى‏گفتید: با امر على بن ابیطالب مخالفت نکنید. در این بین على (ع) وارد شد. فرمود: مادر پسر را بیاورید، آوردند. حضرت به جوان فرمود: چه مى‏گویى؟ او مجددا تمام شرح حال را گفت. على (ع) به عمر فرمود: آیا موافقى که من در این باره قضاوت کنم؟ عمر گفت: سبحان الله! چطور موافق نباشم؟ من از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله شنیدم که مى‏فرمود: على بن ابیطالب از همه‏ى شما داناتر است. حضرت به زن فرمود: آیا در ادعاى خود شاهد دارى؟ گفت: بلى، چهل شاهد، همه نزدیک آمدند و مانند دفعه‏ى قبل اداى شهادت کردند. على (ع) فرمود: اینک به رضاى خدا حکم مى‏کنم، حکمى که رسول اکرم (ص) به من آموخته است. سپس به زن فرمود: آیا در کار خود بزرگ و صاحب اختیارى دارى؟ جواب داد: بلى، این چهار نفر برادر و صاحبان اختیار من هستند. حضرت به برادران زن فرمود: آیا درباره‏ى خود و خواهرتان به من اجازه و اختیار مى‏دهید؟ گفتند: بلى، شما درباره‏ى ما و خواهرمان مجاز و مختارید. حضرت فرمود: به شهادت خداوند بزرگ و به شهادت تمام مردمى که در این مجلس حاضرند، این زن را به عقد ازدواج این پسر درآوردم، به مهریه‏ى چهارصد درهم وجه نقد که از مال خودم پرداخت کنم و به قنبر فرمود: فورا چهار صد درهم حاضر کن. قنبر چهارصد درهم آورد. حضرت پولها را ریخت در دست جوان. فرمود: بگیر و برخیز و مهریه را در دامن زنت بریز و فورا زنت را بردار و ببر و نزد ما برنگردى، مگر آنکه آثار عروسى در تو باشد، یعنى غسل کرده برگردى. پسر از جا 

حرکت کرد و پولها را در دامن زن ریخت و گفت: برخیز برویم. 

فنادت المراه: النار النار! یا بن عم محمد اترید ان تزوجنى من ولدى؟ هذا و الله ولدى زوجنى اخوتى هجینا فولدت منه هذا فلما ترعرع و شب امرونى ان انتفى منه و اطرده و هذا و الله ولدى و فوادى یتغلى اسفا على ولدى. قال: ثم اخذت بید الغلام و انطلقت و نادى عمر: وا عمراه! لولا على لهلک عمر. 

در این موقع زن فریاد برآورد: آتش، آتش. اى پسر عم پیغمبر، آیا مى‏خواهى مرا به همسرى پسرم درآورى؟ به خدا قسم این جوان فرزند من است. برادرانم مرا به مردى پست شوهر دادند، پدرش عرب بود، اما مادرش کنیزى بود آلوده دامن. این پسر را من از او آورده‏ام. وقتى بزرگ شد و به جوانى رسید به من گفتند از او دورى کنم و او را طرد نمایم. این بچه به خدا فرزند من است و دلم از تاسف بر او ناراحت و در جوش و اضطراب بود. آنگاه برخاست، دست پسر را گرفت و از مجلس قضا خارج شد. در این موقع عمر از قضاوت حیرتزاى آن حضرت با صداى بلند گفت: اگر على نمى‏بود، عمر هلاک شده بود. 

این یکى از قضاوتهاى على (ع) بود که مطلب پیچیده و مشکلى را، بدون اینکه پسر یا مادر براى اعتراف به واقع زندانى شوند یا در معرض فشار و شکنجه قرار گیرند، از راه وجدان دینى و حرمت ازدواج با مادر، قضیه را روشن نمود و با حکم واقعى به دعوا خاتمه داد. 

امام صادق (ع) فرمود: مردى از اهل جبل در زمان خلافت 

على (ع) عازم حج بیت الله شد. غلام جوانى داشت، همراه خود برد. غلام در بین راه مرتکب تقصیرى شد، آقاى او براى تادیب وى را زد. غلام جسورانه به مولاى خود متوجه شد و گفت: تو مولاى من نیستى، بلکه من مولاى تو هستم و پیوسته در راه یکدیگر را تخویف و تهدید مى‏نمودند و سخنان تند با هم رد و بدل مى‏کردند تا کوفه آمدند و حضور على (ع) شرفیاب شدند. 

فقال الذى ضرب الغلام اصلحک الله هذا غلام لى و انه اذنب فضربته. فوثب على و قال الاخر هو و الله غلام لى ان ابى ارسلنى معه لیعلمنى و انه وثب على یدعینى لیذهب بمالى. قال فاخذ هذا یحلف و هذا یحلف و هذا یکذب هذا و هذا یکذب هذا. قال فقال انطلقا فتصادقا فى لیلتکما هذه و لا تجیئانى الا بحق. قال فلما اصبح امیرالمومنین (ع) قال لقنبر: اثقب فى الحائط ثقبین قال و کان اذا اصبح عقب حتى تصیر الشمس على رمح یسبح. فجاء الرجلان و اجتمع الناس. فقالوا لقد وردت علیه قضیه ما ورد علیه مثلها لا یخرج منها. فقال لهما: ما تقولان. فحلف هذا ان هذا عبده و حلف هذا ان هذا عبده. فقال لهما، فانى لست اراکما تصدقان. ثم قال لاحدهما: ادخل راسک فى هذا الثقب، ثم قال للاخر: ادخل راسک فى هذا الثقب. ثم قال: یا قنبر! على بسیف رسول‏الله صلى الله علیه و آله. عجل. اضرب رقبه العبد منهما. قال فاخرج الغلام راسه مبادرا. فقال على (ع) للغلام: الست تزعم انک لیس بعبد؟ و مکث الاخر فى الثقب. فقال: بلى و لکنه ضربنى و تعدى على. قال فتوثق له امیرالمومنین (ع) و دفعه الیه. 

آنکه غلام را زده بود به حضرت عرض کرد: این غلام من است، مرتکب گناه شد، او را زدم. حضرت متوجه دومى شد. او گفت: به خدا قسم، این غلام من است، پدرم مرا با او فرستاده که معلم من باشد و اکنون مدعى است که مولاى من است و مى‏خواهد اموالم را ببرد. هر یک به نفع خود قسم یاد مى‏کرد و دیگرى را تکذیب مى‏نمود. امام (ع) فرمود: هر دو بروید و امشب با هم توافق کنید که راست بگویید و صبح نزد من بیایید، جز آنکه بحق سخن نگویید. صبح فرا رسید، على (ع) به قنبر فرمود: در این دیوار دو شکاف بزرگ ایجاد کن که عمق هر یک به قدرى باشد که سر و سینه‏ى یک فرد را در خود جاى دهد. رسم امام (ع) این بود که چون صبح مى‏شد، تسبیح مى‏گفت تا آفتاب به بلندى یک نیزه بالا بیاید. در این موقع آن دو نفر آمدند و مردم نیز اجتماع نمودند، با خود مى‏گفتند: قضیه‏اى به على (ع) مراجعه شده که نظیر نداشته و على (ع) نمى‏تواند از آن بیرون بیاید. حضرت به آن دو نفر رو کرد، فرمود چه مى‏گویید؟ هر دو نفر قسم یاد کردند که آن دیگرى بنده‏ى من است. حضرت فرمود: برخیزید، نمى‏بینم که شما راست بگویید. به یکى از آن دو فرمود: خم شو و سرت را در داخل شکاف دیوار ببر، و به دیگرى فرمود: تو نیز چنین کن. سپس با صداى بلند که هر دو نفر مى‏شنیدند فرمود: قنبر! عجله کن، خیلى زود شمشیر رسول اکرم (ص) را بیاور که من گردن غلام را بزنم. غلام از ترس جان سر را از شکاف بیرون آورد و آن دیگرى سر را همچنان در شکاف دیوار نگاه داشته بود. على (ع) به او فرمود: مگر تو عقیده نداشتى که بنده نیستى، چرا سر را از شکاف بیرون آوردى؟ عرض کرد: اعتراف مى‏کنم، من بنده هستم، ولى او به من تعدى نمود و مرا زد. على (ع) از مولاى غلام عهد و پیمان گرفت که از این پس او را 

نزند و آنگاه غلام را به وى سپرد. 

در این دعواى پیچیده و مبهم که نوشته‏اى در کار نبود و هر یک از طرفین دعوا به حقانیت خود و بطلان گفته‏ى طرف مقابل قسم یاد مى‏کرد، على (ع) از راه غریزه‏ى حب ذات و عشق به زندگى، این مشکل را از پرده‏ى ابهام بیرون آورد و قضاى شرعى طبق واقع و بدون شکنجه و زندان، انجام پذیرفت. 

امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول دعاى مورد بحث امروز، به پیشگاه الهى عرض مى‏کند: 

و وفقنى اذا اشتکلت على الامور لاهداها. 

بار الها! در مواقعى که با امور مبهم و مشکل مواجه مى‏شوم، موفقم بدار تا آن را که به حق و صواب نزدیکتر است، انتخاب نمایم. 

در دو موردى که مذکور افتاد، على (ع) با دو قضیه‏ى مشتبه و پیچیده مواجه گردید و به فضل الهى با بهترین صورت به حق و صواب دست یافت و طبق واقع قضاوت نمود. شاید بتوان گفت این دو مورد از مصادیق دعاى حضرت على بن الحسین علیهماالسلام است.



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    68
    :: بازدید دیروز ::
    31
    :: کل بازدیدها ::
    188065

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::