شرح دعای مکارم الاخلاق( 138)
خلاصه، امام سجاد (ع) در جملهى اول دعاى مورد بحث امروز، عرض مىکند:
و اصلحنى بکرمک.
بار الها! ویرانیهاى درونى و برونى و آسیبهاى جسمى و روحى که بر اثر ظلم حکام و صدمات عناصر بىایمان و منافق در وجودم به جاى مانده است، تو با کرامت و بزرگوارى خود آنها را اصلاح فرما.
در جملهى دوم، امام به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و داونى بصنعک.
بار الها! با صنع خود مرا مداوا کن.
در این عبارت، دو کلمه آمده که باید معناى آنها از نظر لغت روشن شود، یکى «مداوا» و آن دیگر «صنع». عرب زبان از به کار بردن کلمهى «مداوا» همان معنى را اراده مىکند که فارسى زبان مىفهمد:
داویته اى عالجته بالدواء.
او را مداوا نمودم یعنى با دواء وى را علاج کردم.
راغب در معناى «صنع» مىگوید:
الصنع اجاده الفعل فکل صنع فعل و لیس کل فعل صنعا، و لا ینسب الى الحیوانات و الجمادات کما ینسب الیها الفعل. قال: صنع الله الذى اتقن کل شىء.
«صنع» انجام دادن کار است متقن و محکم. بنابراین، «صنع» کار است، اما هر کارى «صنع» نیست. از این رو، دربارهى اعمال حیوانات و جمادات، «کار» گفته مىشود، ولى «صنع» گفته نمىشود. در قرآن شریف، عمل خداوند «صنع» خوانده شده و فرموده: صنع خداوند است که هر چیزى را متقن و محکم ساخته است.
کلمهى «مداوا» در مورد بیماریها به کار برده مىشود و افراد بیمار گاهى گرفتار عوارض در ناحیهى جسماند مانند بیماران چشم و گوش و حلق و بینى، و گاهى مبتلا به عوارض روحى هستند مانند کسانى که چشم دلشان نابیناست و گوش دلشان ناشنوا. مرجع درمان بیماریهاى جسم پزشکان هستند و مرجع بیماریهاى معنوى، پیمبران.
على (ع) دربارهى پیمبر بزرگوار اسلام (ص) فرموده:
طبیب دوار بطبه قد احکم مراهمه و احمى مواسمه، یضع ذلک حیث الحاجه الیه، من قلوب عمى، و آذان صم، و السنه بکم. متتبع بدوائه مواضع الغفله، و مواطن الحیره.
رسول اکرم (ص) طبیب سیارى است که مرهمها و ابزارهاى درمانى خویش را مهیا نموده و در موارد احتیاج آنها را به کار مىگیرد،
براى کسانى که دلشان فاقد بینش است، گوش دلشان ناشنوا، و زبان قلبشان لال است. از داروهاى شفابخش خود در مواقع غفلت و در موارد حیرت استفاده مىنماید.
عوارض معده و کلیه و کبد را اطباى جسم بیمارى مىدانند و مبتلایان با مراجعه به پزشکان متخصص مىتوانند خویشتن را درمان نمایند. حالت روحى نفاق و حسد و کبر در نظر طبیبان روح و علماى اخلاق بیمارى است و مبتلایان با مراجعه به مربیان الهى مىتوانند خویشتن را معالجه کنند. قرآن شریف نفاق و دورویى را صریحا مرض شناخته و افراد منافق را بیماران مبتلا خوانده است.
فى قلوبهم مرض.
قلبهاى منافقین آلوده به مرض نفاق است.
حسد نیز در اخلاق اسلام از بیماریهاى روح شناخته شده و در این باره روایات زیادى از اولیاى گرامى دین رسیده است.
عن على علیهالسلام قال: الحسد داء عیاء لایزول الا بهلک الحاسد او موت المحسود.
على (ع) فرموده: حسد، بیمارى عاجزکنندهاى است و از ضمیر محو نمىشود مگر به هلاک حسود یا مردن محسود.
جالب آنکه بیمارى روحى حسد آنقدر زیانبار است که مىتواند سلامت بدن را از میان ببرد و شخص حسود را به بیمارى جسم مبتلا نماید.
و عنه علیهالسلام: العجب لغفله الحساد عن سلامه الاجساد.
شگفتآور است که حسودان غافلاند از اینکه بیمارى حسد
ممکن است به سلامت بدنشان آسیب رساند.
عن جابر بن عبدالله الانصارى قال: مر رسولالله صلى الله علیه و آله برجل مصروع و قد اجتمع علیه الناس ینظرون الیه. فقال على ما اجتمع هولاء. فقیل له على مجنون یصرع. فنظر الیه فقال ما هذا بمجنون. الا اخبرکم بالمجنون حق المجنون. قالوا بلى یا رسولالله. قال: ان المجنون حق المجنون المتبختر فى مشیه، الناظر فى عطفیه، المحرک جنبیه بمنکبیه، فذلک المجنون و هذا المبتلى.
جابر بن عبدالله انصارى مىگوید: روزى رسول اکرم (ص) در گذرگاه با شخص مصروعى برخورد که مردم براى تماشاى او اطرافش جمع شده بودند. رسول اکرم (ص) پرسید: براى چه مردم اجتماع کردهاند؟ عرض شد: گرد دیوانهى مصروعى جمع شدهاند. حضرت به مصروع نظر کرد، سپس فرمود: این شخص دیوانه نیست. آیا به شما نگویم که دیوانهى واقعى و مجنون حقیقى کیست؟ عرض کردند: آرى بفرمایید یا رسولالله. فرمود: دیوانهى حقیقى آن متبخترى است که با تکبر راه مىرود و از خودپسندى به دامنهاى خویش نگاه مىکند، و پهلوهاى خود را با حرکت دوشهاى خویش حرکت مىدهد. چنین شخصى دیوانه و مجنون واقعى است و این مردى که گردش جمع شدهاید، دردمند مبتلایى است.
امام سجاد (ع) در جملهى اول دعاى مورد بحث امروز، متعلق اصلاح را ذکر نفرموده بود و در جملهى دوم نیز از متعلق مداوا نام نبرده است. همانطور که در جملهى اول مذکور افتاد، اگر آن دعا را یک فرد مسلمان غیرمعصوم به زبان مىآورد، احتمال داده مىشد که درخواستش
براى اصلاح پارهاى از عقاید باطل و اخلاق فاسد باشد، اما براى امام معصوم که منزه از انحراف عقاید و اخلاق و مبرى از نقایص قولى و عملى است، چنین احتمالى راه ندارد و گفته شد که نمىدانیم امام (ع) اصلاح چه امورى را از پیشگاه الهى درخواست نموده است. جملهى دوم دعا را هم اگر یک مسلمان غیرمعصوم به زبان آورده بود، احتمال داده مىشد مقصودش پارهاى از امراض اخلاقى و روحى باشد اما در مورد امام معصوم این احتمال داده نمىشود. در اینجا نیز باید بگوییم که نمىدانیم امام سجاد (ع) مداواى چه بیماریها و امراضى را از خداوند درخواست نموده است. احتمال داده مىشود که نظر حضرت زینالعابدین (ع) در مداوایى که از خداوند درخواست نموده، درمان رنجها و آلامى باشد که از حادثهى کربلا و دیگر ناملایمات در روح و جسمش باقى مانده و بر اثر اختناقى که دولت جبار به وجود آورده، نمىتواند به زبان بیاورد و محتمل است که مراد امام (ع) مداوا و علاج دردهاى بىدرمان تهمت و افتراء غلاه و دشمنان باشد که بیش و کم، تمام ائمهى معصومین علیهمالسلام در عصر خود گرفتار آنها بودهاند و فشار روحى آن تهمتها از فشار هر بیمارى دردناکى سختتر و رنج آورتر است. در اینجا براى مزید اطلاع شنوندگان محترم، به پارهاى از مشکلات و رنجهاى روحى امام صادق (ع) که از ناحیهى غلات و دشمنان به آن حضرت وارد آمده است، اشاره مىشود.
عن سدیر عن ابیه قال: قلت لابیعبدالله علیهالسلام ان قوما یزعمون انکم آلهه یتلون علینا بذلک قرآنا، یا ایها الرسل! کلوا من الطیبات و اعملوا صالحا انى بما تعملون علیم. قال (ع): یا سدیر! سمعى و بصرى و شعرى و قشرى و لحمى و دمى من هولاء برءاء. بل الله منهم و رسوله. ما هولاء على دینى و دین آبائى و الله لا
یجمعنى و ایاهم یوم الا و هو علیهم ساخط.
سدیر از قول پدرش نقل نموده که به امام صادق (ع) عرض کردم: کسانى گمان دارند که شماها خدایان هستید و به این عنوان براى ما قرآنى مىخوانند: اى پیمبران! از چیزهاى پاک بخورید و کارهاى خوب انجام دهید که من به آنچه انجام مىدهید آگاهم. امام صادق (ع) فرمود: اى سدیر! گوش و چشم و مویم و پوست و گوش و خونم از این گروه برى و بیزار است، خداوند و رسول او از آنان برى باشند، اینان بر دین من و دین پدران من نیستند، خداوند هیچ روزى بین من و اینان جمع نمىکند، مگر آنکه نسبت به آنها خشمگین است.
مراتب ناراحتى و دردمندى امام صادق (ع) از تهمتهاى غلاه و گمراه ساختن مردم ناآگاه از کیفیت سخن گفتن آن حضرت به خوبى مشهود است. جریان دیگرى در حضور امام صادق (ع) واقع شد که نشان داد بدخواهان و دشمنان ائمه چه دروغهایى را به صورت حدیث جعل کرده و به خورد افراد سادهدل و خوشباور داده بودند و در اینجا قسمتى از آن جریان ذکر مىشود. میمون بن عبدالله مىگوید: جمعى حضور امام صادق (ع) شرفیاب شدند براى گرفتن حدیث. اینان از ولایات آمده بودند. من در آن موقع نزد امام (ع) بودم. به من فرمود: آیا هیچ یک از اینان را مىشناسى؟ عرض کردم: نه. فرمود: پس چرا نزد من آمدهاند؟ عرض کردم: اینان طالب حدیثاند و باک ندارند از چه کسى حدیث را بگیرند. حضرت به یکى از آنان فرمود: آیا از غیر من حدیث شنیدهاى؟ گفت: بلى. حضرت فرمود: بعضى از شنیدههایت را براى من بگو. گفت: ما اینجا آمدهایم که از شما
حدیث بشنویم، نیامدهایم که براى شما حدیث بگوییم، و خلاصه، پس از مذاکرات، قبول کردند مقدارى از احادیثى را که شنیدهاند به عرض امام صادق (ع) برسانند، و در اینجا پارهاى از گفتههاى آنها به عرض شنوندگان محترم مىرسد:
حدثنى سفیان الثورى عن محمد بن المنکدر انه راى علیا علیهالسلام على منبر بالکوفه و هو یقول: لئن اتیت برجل یفضلنى على ابىبکر و عمر لاجلدنه حد المفترى. فقال ابوعبدالله علیهالسلام زدنا. قال حدثنا سفیان عن جعفر انه قال حب ابىبکر و عمر ایمان و بغضهما کفر. قال ابوعبدالله علیهالسلام: زدنا. قال حدثنا سفیان الثورى عن جعفر بن محمد ان علیا علیهالسلام لما قتل اهل صفین بکى علیهم، فقال جمع الله بینى و بینهم فى الجنه. فقال له ابوعبدالله علیهالسلام: من اى البلاد انت؟ قال من اهل البصره. قال هذا الذى تحدث عنه و تذکر اسمه «جعفر بن محمد» هل تعرفه؟ قال لا. قال فهل سمعت منه شیئا قط؟ قال لا. قال فهذه الاحادیث عندک حق؟ قال نعم. قال فمتى سمعتها؟ قال لا احفظ. قال الا انها احادیث اهل مصرنا منذ دهرنا. قال له ابوعبدالله (ع) لو رایت هذا الرجل الذى تحدث عنه فقال لک هذه التى ترویها عنى کذب و قال لا اعرفها و لم احدث بها، هل کنت تصدقه؟ قال لا. قال و لم؟ قال لانه شهد على قوله رجال لو شهد احدهم على عتق رجل لجاز قوله.
سفیان ثورى از محمد بن منکدر حدیث نموده که دیدم على (ع) را در یکى از منابر کوفه مىگفت: اگر مردى را نزد من بیاورند
که مرا برتر از ابىبکر و عمر مىداند، او را با تازیانه، حد مفترى خواهم زد. امام صادق (ع) فرمود: باز هم بگو. عرض کرد: سفیان از جعفر حدیث نموده که على (ع) فرمود: حب ابىبکر و عمر ایمان است و بغض آن دو کفر است. حضرت از او خواست باز بگوید. گفت: سفیان ثورى از امام صادق (ع) حدیث نموده، پس از آنکه على (ع) اهل صفین را کشت، بر آنان گریست، سپس فرمود خداوند مرا و آنها را در بهشت گرد آورد. آنگاه امام صادق (ع) به وى فرمود: اهل کجایى؟ گفت: اهل بصره هستم. فرمود: کسى را که از او حدیث نمودهاى و اسمش را جعفر خواندهاى آیا مىشناسى؟ گفت: نه. فرمود: آیا این احادیث نزد تو حق است؟ عرض کرد: بلى. فرمود: آنها را از کى شنیدهاى؟ گفت: به خاطر ندارم، جز آنکه این احادیث در طول زندگانى ما نزد اهل بصره مشهور و معروف است. امام (ع) فرمود: اگر آن مردى را که از او حدیث نمودهاى ببینى و به تو بگوید: آنچه را که از من حدیث نمودهاى دروغ است و من نگفتهام، تصدیقش مىکنى؟ گفت: نه. فرمود: چرا؟ عرض کرد: براى آنکه کسانى بر قول او شهادت دادهاند که اگر یک نفر آنها شهادت بدهد، بر آزادى مردى قولش مورد قبول و تایید است.
آیا کدام بیمارى و رنجى براى امامان معصوم دردناکتر از این قبیل تهمتهاست؟ امام زینالعابدین (ع) در جملهى دوم دعاى موضوع بحث امروز، متعلق تداوى را به زبان نیاورده و عرض نموده است:
و داونى بصنعک.
بار الها! با صنع متقن خود مرا مداوا کن.
ممکن است گفته شود مراد حضرت از مداوا، درمان باقیماندهى عوارض روحى و جسمى حادثه کربلاست، یا بگوییم امام سجاد (ع)
در دعاى خود، علاج تهمتهاى غلاه و دشمنان را قصد کرده است.
به هر صورت، حضرت على بن الحسین علیهماالسلام از بارى تعالى درخواست دارد تمام عوارض روحى و جسمیش را با مداواى حکیمانه و صنع متقن خود علاج فرماید.