شرح دعای مکارم الاخلاق( 137)
بسم الله الرحمن الرحیم
و اصلحنى بکرمک، و داونى بصنعک.
در این دو جمله از دعاى شریف «مکارم الاخلاق»، امام زینالعابدین (ع) دو حاجت به پیشگاه الهى عرض مىکند و درخواست اجابت آن را مىنماید. اول: بار الها به کرم و بزرگوارى خود، مرا اصلاح کن. دوم: بار الها! با وسایل نیکو و ثمربخش خود، مرا مداوا فرما.
به خواست خداوند بزرگ، این دو جمله از دعاى امام سجاد (ع)، موضوع بحث و سخنرانى امروز است.
در جملهى اول کلام امام، دو لغت آمده که لازم است معناى آنها روشن گردد. یکى «اصلاح» است و آن دیگر «کرم».
الاصلاح اعاده ما فسد الى الصلاح، و الکرم افاده ما ینبغى لا لغرض.
«اصلاح» عبارت است از برگرداندن چیزى که فاسد شده به صلاح و سلامت، و «کرم» انجام دادن کار شایستهاى است،
بدون توقع مادى.
گاهى یک فرد بر اثر ضربهاى که به دستش وارد مىشود استخوان بازویش مىشکند و به صورت چند قطعهى کوچک و بزرگ استخوان در عضله مىماند و دست از کار مىافتد . او به دکتر متخصص مراجعه مىکند و دکتر با عمل جراحى، وضع استخوان شکسته را مرتب مىنماید، دست را گچ مىگیرد تا از حرکت بازماند، و تدریجا استخوانهاى شکسته به هم بپیوندند و پس از مدتى که استخوان وضع عادى به خود گرفت، جراح دست را باز مىکند و رفته رفته فعالیت دست آغاز مىگردد. بنابراین، شکستن استخوان به معناى فاسد شدن دست است و عمل جراحى طبیب متخصص به معناى اصلاح آن فساد است. یکى از طرق اصلاح و برطرف ساختن فساد، وجود افراد لایق در سرپرستى گروه یا فرمانروایى اجتماع است. گاهى سرپرست گروه، فرد لایق و بافضیلتى است، اما در بین آنان عناصر فاسد و منحرفى وجود دارد و بر اثر آن مجاهدتهاى سرپرست آنطور که باید به ثمر نمىرسد. هارون برادر حضرت موسى بن عمران (ع) فردى بود که براى سرپرستى و رهبرى شایستگى داشت. قرآن شریف در زمینهى رسالت و نبوت حضرت موسى (ع) راجع به هارون فرموده است:
و وهبنا له من رحمتنا اخاه هرون نبیا.
ما رحمت خود را به موسى ارزانى داشتیم و برادرش هارون را نبى قرار دادیم.
حضرت موسى (ع) طبق مواعدهى الهى، عازم میقات شد.
و قال موسى لاخیه هرون اخلفنى فى قومى و اصلح و لا تتبع سبیل
المفسدین.
به برادرش هارون فرمود: بین مردم جانشین من باش، به اصلاح امور بپرداز، و از منحرفین و اخلالگران تبعیت منما.
موسى (ع) رفت، چند روزى برگشتن موسى (ع) به تعویق افتاد. سامرى با حمایت و پشتیبانى افراد مفسد، بتى طلایى به صورت گوساله ساخت و مجاهدتهاى هارون در مبارزه با این عمل، به نتیجه نرسید. موقعى که حضرت موسى (ع) برگشت، از مشاهدهى این اوضاع بشدت ناراحت شد و برادر خود هارون را سخت مورد موآخذه قرار داد و به او تعرض کرد. هارون گفت:
ان القوم استضعفونى و کادوا یقتلوننى.
مردم مرا با دیدهى استضعاف نگریستند، به سخن من اعتنا نکردند و در خطر کشته شدن قرار گرفتم. هارون مرد الهى بود و شایستهى رهبرى و اصلاح، اما وجود افراد فاسد که در راه باطل خویش مصر و پابرجا بودند، سد راه سعادت مردم مىشدند و با وسوسه و اخلال، افکار آنان را از مسیر حق مىگرداندند و خودشان نیز به نصایح خیرخواهانهى او اعتنا نمىکردند.
بر سیه دل چه سود خواندن وعظ
نرود میخ آهنین بر سنگ
على (ع) در دوران زمامدارى خود، با این قبیل افراد فاسد مواجه بود. در موقعى که جنگ با دشمنان اسلام ضرورت داشت، به عناوین مختلف از شرکت در جبهه شانه خالى مىکردند و مردم را نیز از اجابت دعوت بازمىداشتند و در نتیجه، روز به روز فساد گسترش مىیافت. على (ع) ضمن سخنان تند و آتشین خود، آیندهى تیرهى مسلمین
را گوشزد مىنمود، از آن جمله در یکى از خطبهها فرمود:
و الذى نفسى بیده لیظهرن هولاء القوم علیکم لیس لانهم اولى بالحق منکم و لکن لاسراعهم الى باطل صاحبهم و ابطائکم عن حقى، و لقد اصبحت الامم تخاف ظلم رعاتها و اصبحت اخاف ظلم رعیتى.
قسم به آن کس که جان على در دست اوست، این قوم بر شما غلبه خواهند نمود، نه از این جهت که آنان در حق از شما برتر و بالاترند، بلکه از این جهت که آنها در اجراى باطل زمامدار خود سریعاند و شما در اجراى دستور حق من بطىء و سستید. امتها صبح مىکردند در حالى که از ستم فرمانروایان خویش خائف بودند و من صبح کردهام در حالى که از ظلم مردم خود خائفم.
قرآن شریف دربارهى منافقین افسادگر فرموده است:
و اذا قیل لهم لاتفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون. الا انهم هم المفسدون و لکن لایشعرون.
وقتى به اینان گفته مىشود در زمین افساد نکنید، مىگویند ما مصلح و برقرارکنندهى صلاح جامعه هستیم. آگاه باشید اینان مفسدند و نمىدانند با اعمال نارواى خویش افساد مىنمایند.
پیمبران الهى و خلفاى بر حقشان علاقهمند بودند که مفاسد اجتماعى را براندازند و مردم را به راه صلاح و رستگارى سوق دهند، ولى در هر عصر، افراد مخالف و مزاحم وجود داشتند که سد راه اصلاح جامعه مىشدند و پیمبران مىدانستند که در نیل به هدف انسانسازى خود موفقیت کامل نخواهند داشت، ولى از فعالیت دست
نمىکشیدند و زبان حال همهى آنان مانند زبان قال حضرت شعیب بود که مىفرمود:
ان ارید الا الاصلاح ما استطعت.
من به قدر تواناییم اراده دارم در اصلاح جامعه مجاهده کنم.
ولى با همهى مزاحمتها که مخالفین به وجود آوردند، پیمبران الهى به پیروزیهاى شایان ملاحظهاى نایل آمدند و در اخلاق و اعمال بسیارى از مردم اثر گذاردند و آنان را به راه پاکى و درستى سوق دادند. آنچه از خلقیات حمیده و سجایاى انسانى در جهان مشاهده مىشود، منشا اصلاح آنها پیمبران بودهاند. در دنیاى مادى امروز که لذتگرایى بر جهان حاکم شده و به قول یکى از غربیها، انسانیت پیش پاى بت اقتصاد قربانى گردیده، هنوز هم عدهى زیادى متوجه مکتب پیمبراناند و مىخواهند خویشتن را با تعالیم آسمانى آنان منطبق نمایند. خلاصه، پیشوایان دین و فرستادگان خداوند مجراى فیض الهى در اصلاح مفاسد بودهاند، کوشش داشتند تا جایى که قادرند افکار مردم را بسازند و آنها را مهیاى قبول فیض اصلاح بارى تعالى بنمایند و در مواردى که فعالیتهاى بشرى جوابگوى مفاسد نباشد و نتواند وضع موجود را دگرگون سازد، باید براى رفع فساد از قدرت رفع قیوم استفاده نمود و این قبیل مفاسد گاهى جنبهى عمومى دارد و مربوط به همهى مردم است و گاه جنبهى خصوصى دارد و هدف، اصلاح مفاسد شخص معین است و این هر دو، قسمت در ادعیهى ائمهى معصومین علیهمالسلام آمده است. در دعاى معروفى که مسلمانان در ماه رمضان مىخوانند، ضمن درخواستهاى متعدد عرض مىکنند:
اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین.
بار الها تمام مفاسدى را که مسلمانان جهان گرفتار آنها هستند با قدرت لایزال خود اصلاح فرما.
اما مفاسدى که از جهت خصوصى مورد دعا و درخواست واقع مىشود مانند بیمارى که اصلاح مفاسد مزاجى خود را درخواست مىکند یا تاجرى که در امر کسب دچار اختلال گردیده و از بارى تعالى اصلاح آن را مىطلبد، یا پدرى که فرزندش به فساد اخلاق مبتلا شده و اصلاحش را از خداوند مىخواهد و این نیز در ادعیهى ائمهى معصومین علیهمالسلام آمده است و جملهى اول دعاى امام سجاد (ع) موضوع بحث امروز از این قبیل است. حضرت زینالعابدین (ع) اصلاح خود را به کرم پروردگار کریم درخواست نموده است. ولى ملاحظه مىنمایید که امام متعلق اصلاح را در دعا ذکر نکرده و به زبان نیاورده است. اگر این دعا را یک فرد مسلمان غیرمعصوم به پیشگاه خدا عرض مىکرد احتمال داده مىشد که درخواستش براى اصلاح پارهاى از عقاید فاسد و اخلاق بد باشد یا مىخواهد اندیشهها و افکارش، یا گفتار و رفتارش اصلاح شود، یا دیگر مفاسد جسمى و روحى از این قبیل. ولى در مورد امام معصوم که منزه از انحرافهاى اعتقادى و اخلاقى و مبرى از نقایص قولى و عملى است، چنین احتمالاتى راه ندارد و باید بگوییم که از ارادهى امام در این قطعه از دعا ناآگاهیم و نمىدانیم اصلاح چه امورى را از پیشگاه الهى خواسته و در گفتهى خود اراده نموده است. به طور اجمال در حادثهى خونین کربلا و در واقعهى بسیار سنگین و دردناک روز عاشورا و همچنین در طول ایام اسارت اهلبیت علیهمالسلام در سفر کوفه و شام، افرادى پست و فرومایه براى جلب توجه یزید و راضى ساختن آلامیه، مفاسدى بزرگ به بار آوردند، ظلمها و ستمهایى
جبرانناپذیر دربارهى خانوادهى معظم رسول اکرم (ص) مرتکب شدند و پس از مراجعت به مدینه، اذیتها و آزارها به شکلهاى مختلف از ناحیهى عمال حکومت نسبت به حضرت على بن الحسین علیهماالسلام کم و بیش ادامه داشت. آن همه اعمال ناروا از ناحیهى آن عناصر فاسد و دنیاپرست، آثارى بسیار تلخ و خاطراتى رنجآور و فراموش ناشدنى در روح امام (ع) به جاى گذارد و با یاد آنها همواره در عذاب روحى به سر مىبرد، تنها خداوند است که با قدرت لایزال خود مىتواند آن ویرانیهاى درونى و آن ضایعات روحى و معنوى را زایل فرماید. با توجه به اینکه منشا تمام ناگواریها، سیاست ظالمانهى خلیفهى وقت بود، و با در نظر گرفتن اختناقى که از ناحیهى دولت بنىامیه بر مردم حکومت مىکرد، حضرت زینالعابدین (ع) نمىتوانست وقایع تلخ گذشته را شرح دهد و نمىشد متعلق اصلاح را حتى به صورت دعا به زبان آورد، به همین جهت در کلام خود از متعلق اصلاح نام نبرده و تنها از پیشگاه خداوند کریم اصلاح را درخواست نموده است. در تتمیم بحث راجع به جملهى اول دعاى «مکارمالاخلاق» موضوع سخنرانى امروز، لازم است درباره «کریم» که در سخن امام (ع) آمده توضیح مختصرى داده شود.
فى اسماء الله تعالى الکریم هو الجواد المعطى الذى لاینفد عطاوه و هو الکریم المطلق و الکریم الجامع لانواع الخیر و الشرف و الفضائل.
از جملهى اسماء حضرت بارى تعالى، «کریم» است. او جوادى است بخشنده که هرگز عطایش پایان نمىیابد، او کریم مطلق است،
او کریمى است که جامع انواع خوبى و شرف و فضایل است.
در قرآن شریف، لغت کریم در موارد متعدد و براى موجودات مختلف به کار رفته است. راجع به کتاب مجید فرموده:
انه لقرآن کریم اى کثیر النفع لاشتماله على اصول العلوم المهمه فى المعاش و المعاد.
بیگمان این قرآن کریم است، زیرا نفعش بسیار و دانستنیهاى مهم راجع به امور معاش و معاد را در بر دارد.
دربارهى ارزش انسان فرموده:
و لقد کرمنا بنىآدم.
ما انسان را از کرامت و بزرگوارى برخوردار ساختهایم.
کرامت انسان براى دارا بودن عقل، نطق، وجدان اخلاقى، تمایلات عالى انسانى، هوش سرشار، صورت زیبا، اندام معتدل، سلطه بر تمام منابع ارضى، قدرت بهرهبردارى از ذخایر طبیعى، و دیگر مزایایى از این قبیل است. کرامتى که خداوند به انسان اعطا فرموده، مزیتى است تکوینى و عطیهاى است الهى که در آفرینش او به کار برده، اما کرامت اکتسابى انسان در پیشگاه خداوند از راه تقوى و پاکى به دست مىآید و هر کس تقواى بیشترى دارد، نزد بارى تعالى از کرامت فزونترى برخوردار است. قرآن شریف فرموده:
ان اکرمکم عند الله اتقیکم.
کریمترین و پرارجترین شما نزد بارى تعالى، کسانى هستند که واجد تقواى بیشترند.
بعضى از سعادتمندان علاوه بر کرامت طبیعى انسان و کرامت اکتسابى تقوى، از کرامتهاى دیگرى نیز بهرهمندند و حضرت یوسف صدیق از جملهى آنان است.
فى الحدیث: ان الکریم ابن الکریم یوسف بن یعقوب لانه اجتمع له شرف النبوه. و العلم. و الجمال. و العفه. و کرم الاخلاق. و العدل. و ریاسه الدنیا و الدین.
کریم و پسر کریم، یوسف فرزند یعقوب است، زیرا در وجود او برتریهاى متعددى جمع شد: شرافت پیمبرى، علم و زیبایى، عفت و کرامت خلق، عدل و ریاست دنیا و دین.