شرح دعای مکارم الاخلاق( 133)
بسم الله الرحمن الرحیم
و اکفنى موونه معره العباد، وهب لى امن یوم المعاد، و امنحنى حسن الارشاد.
امام سجاد علیهالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» سه مطلب را از پیشگاه مقدس بارى تعالى درخواست مىنماید: (اول) بار الها! عوارضى را که از عیبجویى مردم نسبت به من در جامعه پدید مىآید، تو کفایت کن. (دوم) بار الها! مرا از بخشش خود در امنیت روز معاد بهرهمند نما. (سوم) بار الها! نعمت حسن ارشاد مردم را به من عطا فرما.
به خواست خداوند توانا این سه جمله از کلام حضرت زینالعابدین (ع) موضوع بحث و سخنرانى امروز است.
بشر به طور طبیعى و به غریزهى حب ذات، علاقه دارد همیشه و همه جا مردم از او به خیر و خوبى یاد کنند و هرگز نامش را به بدى و زشتى نبرند. اما این کار ناشدنى است.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: ان رضا المخلوق لا یملک و السنتهم
لا تضبط.
امام صادق (ع) فرمود: رضا و خشنودى مردم به دست نمىآید و زبان آنان نظم و انضباط برنمىدارد.
پیمبران الهى که شریفترین انسانهاى روى زمین بودند، از نسبتهاى دروغ و تعرضهاى ظالمانهى قوم خود مصونیت نداشتند و همواره مورد اهانت و اسائهى ادب بودند.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: قال موسى یا رب! اسالک ان لا یذکرنى احد الا بخیر. قال: ما فعلت ذلک لنفسى.
امام صادق (ع) فرمود: حضرت موسى عرض کرد: پروردگارا! از تو مىخواهم موجباتى را فراهم آورى که هیچ کس از من یاد نکند، مگر به خیر و خوبى. خداوند به وى فرمود: من دربارهى خودم چنین کارى نکردهام تا در مورد تو انجام دهم.
یعنى موسى! نه فقط تو را در مواقعى به بدى یاد مىکنند، بلکه رفتار مردم دربارهى آفریدگار خود نیز چنین است و گاه مورد مذمتش قرار مىدهند. لقمان حکیم براى اینکه فرزند خود را از توقع مدح و تمجید مردم رهایى بخشد و ضمیر او را از این اندیشهى ناشدنى خالى کند، در وصیت خود به وى فرمود:
لا تعلق قلبک برضا الناس و مدحهم و ذمهم فان ذلک لا یحصل و لو بالغ الانسان فى تحصیله بغایه قدرته.
دلبسته به رضاى مردم و مدح و ذم آنان مباش که این نتیجه حاصل نمىشود، هر قدر هم آدمى در تحصیل آن بکوشد و نهایت درجهى قدرت خویش را در تحقق بخشیدن به آن اعمال نماید.
فرزند به لقمان گفت: معناى کلام شما چیست؟ دوست دارم براى آن مثال یا عملى را به من ارائه نمایى. پدر و پسر از منزل خارج شدند و درازگوشى را با خود آوردند. لقمان سوار شد و پسر پیاده پشت سرش حرکت مىکرد. چند نفر در رهگذر به لقمان و فرزندش برخورد نمودند. گفتند: این مرد قسىالقلب و کم عاطفه را ببین که خود سوار شده و بچه خویش را پیاده از پى خود مىبرد. لقمان به فرزند گفت: سخن اینان را شنیدى که سوارى من و پیاده بودن تو را بد تلقى نمودند؟ به فرزند گفت: تو سوار شو و من از پىات پیاده مىآیم. پسر سوار شد و لقمان پیاده به راه افتاد. طولى نکشید عدهاى در رهگذر رسیدند. گفتند: این چه پدر بدى است و این چه پسرى بد، اما بدى پدر از این جهت است که فرزند را خوب تربیت نکرده، او سوار است و پدر پیاده از پىاش مىرود با آنکه پدر شایستهتر است به احترام و سوارى. پدر، این پسر را عاق نموده و هر دو در کار خود بد کردهاند. لقمان گفت: سخن اینان را شنیدى؟ گفت: بلى. فرمود: اینک هر دو نفر سوار مىشویم. سوار شدند، گروه دیگرى رسیدند، گفتند: در دل این دو، رحمت و مودت نیست، این هر دو سوار شدهاند، پشت حیوان را قطع مىکنند و فوق طاقتش بر حیوان تحمیل نمودهاند. لقمان به فرزند فرمود: شنیدى؟ عرض کرد: بلى. فرمود: اینک مرکب را خالى مىبریم و خودمان پیاده راه را طى مىکنیم. عدهاى گذر کردند و گفتند: این عجیب است که خودشان پیاده مىروند و مرکب را خالى رها کردهاند و هر دو را در این کار مذمت نمودند.
فقال لولده اترى فى تحصیل رضاهم حیله لمحتال.
در این موقع لقمان به فرزندش فرمود: آیا براى انسان با تدبیر به منظور جلب رضاى مردم، محلى براى اعمال حیله و تدبیر باقى است. پس توجه خود را از آنان قطع نما و در اندیشهى رضاى خداوند باش.
لقمان حکیم با یک عمل ساده به فرزند خود فهماند که نمىتوانى با رفتار خویش رضایت خاطر مردم را جلب نمایى، هر طور که قدم بردارى سخنى مىگویند، بنابراین به مدح و ذم این و آن میندیش و تنها متوجه رضاى حضرت بارى تعالى باش که معیار رستگارى و سعادت، خشنودى خداوند است. امام باقر (ع) این مطلب را با بیان جامعترى به یکى از اصحاب خود فرموده است:
و اعلم بانک لاتکون لنا ولیا حتى لو اجتمع علیک اهل مصرک و قالوا: انک رجل سوء لم یحزنک ذلک، و لو قالوا: انک رجل صالح لم یسرک ذلک و لکن اعرض نفسک على کتاب الله، فان کنت سالکا سبیله زاهدا فى تزهیده راغبا فى ترغیبه خائفا من تخویفه فاثبت و ابشر، فانه لا یضرک ما قیل فیک. و ان کنت مبائنا للقرآن فماذا الذى یغرک من نفسک.
بدان تو از دوستان ما به حساب نمىآیى تا آن را که مىگویم واجد باشى، اگر تمام اهل بلدت بگویند تو مرد بدى هستى، از این گفته غمگین نشوى و اگر گفتند تو مرد خوبى هستى شادمان نگردى و خود را به قرآن شریف عرضه بدارى، اگر راه قرآن را مىپیمایى، به آنچه قرآن بىاعتناست تو نیز بىاعتنایى، به آنچه رغبت دارد، تو نیز راغبى. مىترسى از آنچه قرآن ترسانده است. در این موقع ثابت قدم و
شادمان باش، چه آنکه با وجود این وضع، آنچه دربارهات بگویند به تو زیان نمىرساند و اگر برخلاف روشهاى قرآن بودى، چه چیز تو را نزد خودت مغرور مىکند.
خلاصه، بیشتر مدح و تمجیدها یا ذم و تکذیبهاى مردم بر اساس واقعبینى و محاسبهى صحیح نیست، باید از آن دل برگرفت و منقطع بود، تنها عدهى قلیلى در جوامع بشرى یافت مىشوند که هر جا خواستند اظهار نظر کنند و نفى و اثبات نمایند، عقل خود را به کار مىگیرند، با دقت فکر مىکنند، تمام جهات موضوع مورد نظر را بررسى مىنمایند، اگر خوب و بدش را تشخیص دادند، منصفانه اظهار نظر مىکنند وگرنه سکوت مىنمایند، و این محتواى روایات اولیاى اسلام و برنامهى دین الهى است. چه بسیارند کسانى که از جامعهى مسلمین به حساب مىآیند، ولى برخلاف آنچه مذکور افتاد عمل مىکنند. این گروه، آگاهانه یا ناآگاه، تحت تاثیر علل و عوامل متعددى قرار دارند و طبق آن عوامل قدم برمىدارند و در اینجا پارهاى از آنها ذکر مىشود:
عن على علیهالسلام قال: و ان لسان المومن من وراء قلبه و ان قلب المنافق من وراء لسانه لان المومن اذا اراد ان یتکلم بکلام تدبره فى نفسه فان کان خیرا ابداه، و ان کان شرا واراه. و ان المنافق یتکلم بما اتى على لسانه، لایدرى ماذا له و ماذا علیه.
على (ع) فرمود: زبان شخص باایمان در پس قلبش قرار دارد و قلب منافق در پس زبانش. مومن که مىخواهد سخن بگوید، در نفس خود مىاندیشد، اگر آن را خیر و صواب یافت، به زبان مىآورد و اگر آن را شر و ناروا یافت پنهان مىدارد، و منافق هر چه به زبانش
آمد مىگوید، نمىداند کدام یک به نفع اوست و کدام یک به ضررش.
ناهماهنگى برون و درون منافق، عقلش را از تدبر و مطالعه بازمىدارد، از این رو بىحساب سخن مىگوید و مدح و ذم چنین فردى وزن و ارزشى نخواهد داشت.
قال امیرالمومنین علیهالسلام: لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه.
زبان انسان عاقل بعد از قلبش قرار دارد، اما قلب احمق بعد از زبان اوست.
انسان عاقل، اول مىاندیشد بعد مىگوید، اما شخص احمق، اول مىگوید بعد مىفهمد که نابجا گفته است. سخنان احمقانه که ناشى از کوتاه فکرى است، موافقت و مخالفت گوینده را از اثر مىاندازد و ارزش آنها را از میان مىبرد.
عن على علیهالسلام قال: الشریر لایظن باحد خیرا لانه لا یراه الا بطبع نفسه.
على (ع) فرموده: انسانى که با شر و بدى بار آمده است، به احدى گمان خوب نمىبرد، زیرا همهى مردم را مانند خودش مىپندارد و اعمالشان را حمل بر نادرستى و زشتى مىنماید. چنین فرد آلوده، جامعه را از دیدگاه ناپاکى و بدى مىنگرد و زبانش دربارهى مردم جز به شر و بدى نمىگردد.
علاوه بر عللى که مذکور افتاد، حب و بغضهاى اجتماعى، انتسابهاى خانوادگى و فامیلى، تعصبهاى قبیلهاى و نژادى، و دیگر امورى همانند اینها نیز مىتواند منشا موافقتها و مخالفتهاى غیر واقعى
شود و افراد را به تصدیقها و تکذیبهاى ناصواب وادار سازد. بنابراین هیچ کس ولو امام معصوم باشد، از شر زبان مردم و مدح و ذمهاى دروغ و غیر واقعى آنان برکنار نیست. از این رو، امام سجاد (ع) در جملهى اول دعاى خود از پیشگاه الهى درخواست نمىکند که مرا از این قبیل تعرضها مصون و محفوظ بدار، بلکه مىگوید:
و اکفنى موونه معره العباد.
بار الها! عوارضى را که از عیبجویىهاى مردم نسبت به من در جامعه پدید مىآید، کفایت کن و آنها را دفع نما.
اگر کسى مشمول فیض بارى تعالى شود و خداوند او را از ذم و عیبجویىهاى این و آن مصون دارد، گفتههاى غیر واقعى آنان بىاثر مىشود و گرفتاریهاى ناشى از آن گفتهها دفع مىگردد. مسئلهى غدیر خم و نصب على (ع) براى امر ولایت و خلافت مىتوانست براى رسول اکرم (ص) مشکلات سنگینى به بار آورد و آن حضرت را متهم کند که تعصب قومى به خرج داد و پسر عم خود را زمامدار جامعه نمود، بگویند از داماد خویش حمایت کرد و او را به فرمانروایى مسلمین گمارد، بگویند از مردم سلب آزادى کرد و نگذارد خودشان دربارهى مقدرات خود تصمیم بگیرند، و از این قبیل سخنان. خداوند براى تسکین خاطر پیشواى اسلام (ص)، در همان آیهاى که ماموریتش را ابلاغ فرمود، وعده داد:
و الله یعصمک من الناس.
خداوند تو را از شر زبانهاى مردم و تهمتهاى ناروایى که ممکن است به تو نسبت دهند محافظت و نگاهدارى مىنماید.
امام سجاد (ع) در جملهى دوم این قطعهى دعا که موضوع بحث و سخنرانى امروز است، به پیشگاه مقدس حضرت بارى تعالى عرض مىکند:
وهب لى امن یوم المعاد.
پروردگارا! با موهبت و بخشش خود، مرا از ایمنى روز معاد بهرهمند فرما.
ملاحظه مىکنید که حضرت على بن الحسین علیهماالسلام با این دو جمله از کلام خود، دنیا را در کنار معاد ذکر نموده و از خداوند توانا براى حل مشکلات و ناملایمات هر یک از آن دو چارهجویى خواسته است.
به شرحى که توضیح داده شد، در دنیا کسى از شر زبان بدگویان و ایذاى عیبجویان ایمنى و مصونیت ندارد. به همین جهت امام (ع) از پیشگاه بارى تعالى خواست که او با قدرت لایزال خود، شر اشرار را کفایت کند و عیبجویى آنان را دفع نماید. اما روز معاد، روز عدل و داد است، روز حساب و میزان است، روز رسیدگى به اعمال است، روز مجازات ظالم و احقاق حق مظلوم است، آن روز، همه در فکر خود هستند و از مصائب و مشکلاتى که در پیش دارند، مضطرب و نگراناند. با خود مىگویند: وضع ما چه خواهد شد؟ و کار ما به کجا مىانجامد؟ گاه فکر مىکنند کسانى که به مال و عرضشان تجاوز نمودهایم با ما چه خواهند کرد و حسابشان چگونه تسویه خواهد شد، گاهى به خاطر مىآورند که چه مقدار به مردم تعدى نمودهایم که فراموشمان شده و امروز مورد رسیدگى قرار مىگیرد، گاهى با خود مىگویند آیا ممکن است صاحبان حق از ما بگذرند و از حقشان چشمپوشى نمایند، گاهى مىگویند اگر از حقشان نگذرند ما چگونه
مىتوانیم تسویهى حساب کنیم، گاه با خود مىگویند آیا ممکن است خداوند از گناهان ما بگذرد و مشمول عفو و اغماضمان قرار دهد؟ خلاصه، در آن روز هیچ کس آرامش فکر و ایمنى خاطر ندارد، ترس و هراس، تمام وجود مردم را فراگرفته و همه در شدیدترین حالت نگرانى و دهشت به سر مىبرند. حضرت زینالعابدین (ع) براى آن روز از ذات اقدس الهى درخواست امنیت ضمیر و آرامش خاطر مىنماید، و در واقع مىخواهد عرض کند: بار الها! در آن روز که به فرمان تو، خلق اولین و آخرین در عرصهى محشر گرد مىآیند، مشاهدهى مناظر قیامت، یاد موقفهاى حساب، اعمالى که مورد موآخذه و پرسش قرار مىگیرند، و خطراتى که بر آنها مترتب مىشود موجب شدیدترین ناراحتى و اضطراب فکر است. بار الها! تو در آن روز جانکاه و طاقتفرسا بر على بن الحسین منت بگذار و براى او موجباتى را فراهم آور که از ایمنى و آرامش خاطر برخوردار گردد.
امام سجاد (ع) در جملهى سوم دعاى مورد بحث امروز، به پیشگاه مقدس بارى تعالى عرض مىکند:
و امنحنى حسن الارشاد.
بار الها! نعمت حسن ارشاد و هدایت مردم را به من اعطا فرما.
گویى امام سجاد (ع) مىخواهد عرض کند: بار الها! دنیاى مردم بر اثر عیبجویى و بدزبانى به تلخى و رنجش خاطر مىگذرد و در روز قیامت نیز گناه زبان، آنان را مورد موآخذه و کیفر قرار مىدهد. براى آنکه تا حد ممکن، این گناه کاهش یابد، باید موجبات هدایت و ارشاد مردم فراهم شود و خطرات این معصیت بزرگ خاطرنشان گردد، از این رو به عرض بارى تعالى مىرساند:
و امنحنى حسن الارشاد.
بار الها! به گونهاى موفقم نما که بتوانم به بهترین و موثرترین وجه، مردم را هدایت و ارشاد نمایم و عوارض ناشى از زبان را به آنان بفهمانم. نه تنها حضرت زینالعابدین (ع) خواهان این خدمت بزرگ اسلامى بود، بلکه جد گرامیش، رسول اکرم (ص) و ائمهى معصومین پیش از آن حضرت و بعد از آن حضرت، همه در این راه کوشا و جدى بودند و دربارهى اصلاح زبان مردم و مبارزه با گناه بدزبانى، سخن بسیار گفتهاند و در اینجا به مناسبت جملهى درخواست حضرت على بن الحسین علیهماالسلام، بعضى از روایاتى که از آن حضرت و دیگر اولیاى گرامى اسلام رسیده ذکر مىشود، امید است ثمربخش و مفید باشد.