تنزیل نور


ساعت 10:13 صبح دوشنبه 87/12/12

شرح دعای مکارم الاخلاق( 129)

بسم الله الرحمن الرحیم 

اللهم انت عدتى ان حزنت، و انت منتجعى ان حرمت، و بک استغاثتى ان کرثت. 

 

حضرت زین‏العابدین علیه‏السلام، در این قطعه از دعاى «شریف مکارم‏الاخلاق» به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: بار الها! اگر محزون و غمگین گردم، پناهگاه معنوى و ذخیره‏ى روحى من تویى، بار الها! اگر محروم شوم، امیدوارى و اتکایم به ذات اقدس توست، بار الها! اگر به مشقت و سختى شدید گرفتار شوم، ناصر و فریاد رسم تویى. 

به خواست خداوند توانا، موضوع بحث و سخنرانى امروز، این سه جمله از دعاى امام سجاد (ع) است. براى تبیین و تفسیر کلام امام (ع)، باید قبلا معناى بعضى از لغات را که در آنها آمده است، بدانیم. علامه سید على‏خان در معناى «عده» و معناى «حزن» چنین مى‏گوید: 

العده بالضم ما اعددته و هیاته لحوادث الدهر من المال و السلاح، و الحزن کیفیه نفسانیه تحصل لوقوع مکروه او فوات 

محبوب فى الماضى. 

«عده» عبارت از چیزى است که آماده نموده‏اى براى مقابله با حوادث روزگار از مال و سلاح، و «حزن» حالتى است نفسانى که در آدمى پدید مى‏آید و منشا آن حدوث واقعه‏اى است ناملایم یا از دست رفتن چیزى است محبوب که در گذشته روى داده است. 

حزن و اندوه، حالتى است که به طور طبیعى در ضمیر انسان، بر اثر مواجه شدن با مصائب و ناملایمات، پدید مى‏آید و این رویداد، منحصر به اشخاص عادى نیست، بلکه افراد بزرگ و بااراده همانند پیمبران و پیشوایان الهى نیز در مواقعى محزون و غمگین مى‏شوند و این مطلب ضمن بعضى از آیات و روایات آمده است. حضرت یعقوب (ع) در غم فراق یوسف سخت متاثر و مهموم گردید: 

قال یا اسفى على یوسف و ابیضت عیناه من الحزن. 

گفت: اى افسوس بر یوسف عزیز. در غم فرزند، بسیار گریست تا جایى که از شدت حزن و اشک، وضع چشمش دگرگون شد. 

پیشواى بزرگ اسلام، حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله در مورد مرگ فرزند خود ابراهیم فرمود: 

تحزن النفس و یفزع القلب و انا علیک، یا ابراهیم لمحزونون و لا نقول ما یسخط الرب. 

نفس، محزون و غمگین است و قلب در جزع و بى‏قرارى. اى ابراهیم! همه‏ى ما در مرگت محزونیم، ولى سخنى که موجب سخط بارى تعالى گردد به زبان نمى‏آوریم. 

امیرالمومنین سلام الله علیه در مرگ حضرت صدیقه‏ى طاهره، زهرا علیهاالسلام، بسیار متاثر و متالم گردید. موقع دفن آن حضرت، رسول اکرم (ص) را مخاطب ساخت، خطبه‏اى خواند و در ضمن فرمود: 

اما حزنى فسرمد و اما لیلى فمسهد. 

غم و اندوهم طولانى خواهد بود و شبم با بیدارى خواهد گذشت. 

مالک اشتر براى على (ع) افسرى رشید و صدیقى باایمان بود. بر اثر توطئه‏ى خائنانه‏اى مسموم گردید و از دنیا رفت. مرگش براى آن حضرت بسیار سنگین و اندوهبار بود. 

بکى علیه ایاما و حزن علیه حزنا شدیدا و قال: لا ارى مثله بعده ابدا. 

چندین روز در مرگش گریست و حزن و اندوه امام (ع) در غم مالک، شدید بود و فرمود: بعد از او نمى‏بینم کسى را که همانند وى باشد و جایگزینش گردد. 

نتیجه آنکه حزن و اندوه مانند گریستن براى بشر یک امر طبیعى است و در تمام مردم، حتى انبیا و اولیاى الهى وجود دارد، با این تفاوت که افراد عادى وقتى با حزن و اندوه مواجه مى‏شوند، ممکن است سخنانى ناروا بگویند، به ذات اقدس الهى و قضاى حکیمانه‏اش اسائه‏ى ادب نمایند، و خود را در معرض خشم خداوند قرار دهند، اما اولیاى خدا و مردان باایمان همواره به قضاى بارى تعالى راضى هستند، نه تنها کلام ناروا به زبان نمى‏آورند، بلکه او را عده و 

ذخیره‏ى خود مى‏دانند، در مصائب و شداید به وى پناه مى‏برند، با نیروى ایمان و استمداد از ذات مقدسش خاطر آزرده‏ى خویش را آرام مى‏کنند و از اندوه و غم رهایى مى‏یابند، و جمله‏ى اول دعاى حضرت زین‏العابدین (ع) در این قطعه ناظر به همین امر است: 

اللهم انت عدتى ان حزنت. 

بار الها! اگر محزون و غمگین گردم، پناهگاه معنوى و ذخیره‏ى روحى من تو هستى.  

عن قتیبه بن الاعشى قال: اتیت اباعبدالله علیه‏السلام اعود ابنا له فوجدته على الباب فاذا هو مهتم حزین. فقلت جعلت فداک، کیف الصبى؟ فقال: انه لما به. ثم دخل فمکث ساعه، ثم خرج الینا و قد اسفر وجهه و ذهب التغیر و الحزن. فطمعت ان یکون قد صلح الصبى. فقلت: کیف الصبى جعلت فداک؟ فقال: قد مضى الصبى لسبیله. فقلت جعلت فداک، لقد کنت و هو حى مغتما حزینا، و قد رایت حالک الساعه و قد مات غیر تلک الحال، فکیف هذا. فقال: انا اهل البیت انما نجزع قبل المصیبه فاذا وقع امر الله رضینا بقضاءه و سلمنا لامره. 

قتیبه بن اعشى مى‏گوید: حضور امام صادق (ع) شرفیاب شدم، به منظور عیادت از فرزند بیمارش. دیدم حضرت دم در با قیافه‏اى مهموم و محزون ایستاده، عرض کردم: حال طفل چطور است؟ فرمود: همانطور که بود. سپس داخل اندرون منزل شد. پس از ساعتى برگشت، اما چهره‏اش گشاده و آثار اندوه و حزن برطرف شده بود. از مشاهده‏ى این حالت به نظرم آمد که طفل بیمار از خطر رسته و 

بهتر شده است. عرض کردم. یابن رسول‏الله! حال کودک چگونه است؟ فرمود: از دنیا رفت. عرض کردم: او وقتى زنده بود، شما محزون و غمگین بودید و اکنون که از دنیا رفته، آن حالت تاثر نیز از چهره‏ى شما برطرف گردیده، این چگونه است؟ فرمود: ناراحتى و جزع ما اهل‏بیت، قبل از وقوع مصیبت است، اما موقعى که مصیبت آمد و امر الهى تحقق یافت، راضى به قضاى او و تسلیم امر او هستیم. 

کسانى که از تعالیم سعادت‏بخش اسلام به شایستگى بهره‏مند گردیده و خوب بار آمده‏اند، به پیروى از اولیاى گرامى اسلام، در رویدادهاى حزن‏انگیز قوى و مقاوم‏اند، به پناه خداوند مى‏روند و با نیروى ایمان، ضمیر ناراحت و نگران خویش را آرام مى‏کنند و ایام عمر را با یاد خداوند به سلامت مى‏گذرانند. 

ام‏سلیم از جمله‏ى زنان باایمان در عهد رسول اکرم (ص) است. شوهرش ابى‏طلحه نیز از مسلمانان واقعى و از اصحاب صدیق و باارزش پیشواى اسلام بود و در جنگهاى بدر و احد و خندق و دیگر غزوات حضور داشت و در رکاب آن حضرت صمیمانه انجام وظیفه مى‏کرد. او در اوقاتى که مسئولیت سربازى به عهده نداشت در مدینه به سر مى‏برد، قسمتى از وقت خود را در عبادت پروردگار و فراگرفتن معارف اسلامى و تعالیم دینى صرف مى‏کرد و قسمتى را به کسب معاش اختصاص مى‏داد و در قطعه زمینى سرگرم کار و فعالیت مى‏شد. محصول ازدواج این زن و شوهر بافضیلت، فرزند پسرى بود که متاسفانه در سنین نوجوانى بیمار شد و در منزل بسترى گردید. مادر از او پرستارى مى‏کرد. شب هنگام، موقعى که ابى‏طلحه از کار برمى‏گشت و به منزل مى‏آمد، ابتدا بر بالین فرزند بیمار مى‏رفت و مورد مهر و عطوفتش قرار مى‏داد و سپس در اطاق خود به صرف غذا و 

استراحت مى‏پرداخت. چندى بر این منوال گذشت تا روزى طرف عصر، در غیاب پدر، نوجوان از دنیا رفت. مادر باایمان بدون اینکه خود را ببازد و در مرگ فرزند بى‏تابى و جزع کند، جنازه را به کنارى کشید و رویش را پوشاند. شب فرارسید. ام‏سلیم براى اینکه خواب و آسایش شوهر خسته‏اش در آن شب مختل نشود، تصمیم گرفت مرگ فرزند را تا صبح از وى پنهان نگاه دارد. ابى‏طلحه وارد منزل شد و طبق معمول خواست بر بالین فرزند برود. ام‏سلیم منعش نمود و گفت: طفل را به حال خودش بگذار که امشب با سکون و راحتى آرمیده است. این سخن را به گونه‏اى ادا کرد که شوهر آنرا مژده‏ى تخفیف بیمارى تلقى نمود و مطمئن شد که مرض فرزندش کاهش یافته و هم اکنون بدون التهاب خوابیده است. رفتار ام‏سلیم آنقدر جالب و اطمینان‏بخش بود که شوهر در آن شب با وى آمیخت. صبح شد. ام‏سلیم گفت: ابى‏طلحه! اگر کسانى به بعضى از همسایگان خود چیزى را به عاریه بدهند و آنان مدتى از آن بهره‏مند گردند اما موقعى که صاحبان، مال عاریه‏ى خود را طلب کنند، عاریه‏داران اشک ببارند که چرا متاع عاریتى را پس مى‏گیرید، به نظر تو حال این قبیل اشخاص چگونه است؟ ابى‏طلحه جواب داد: اینان دیوانگان‏اند. ام‏سلیم گفت: پس ما نباید از دیوانگان باشیم، خداوند امانت خود را پس گرفت و فرزندت دیروز عصر از دنیا رفت. در این مصیبت صبر کن، تسلیم قضاى الهى باش، و براى تجهیز جنازه‏ى فرزندت اقدام نما. 

فاتى ابوطلحه النبى صلى الله علیه و آله فاخبره الخبر. فتعجب النبى من امرها و دعا لها و قال: اللهم بارک لهما فى لیلتهما. 

ابى‏طلحه حضور رسول اکرم (ص) شرفیاب شد و جریان امر را به عرض رساند. حضرت از کار زن به شگفت آمد و درباره‏اش دعا کرد و از پیشگاه الهى براى زن و شوهر در آمیزش آن شب درخواست خیر و برکت نمود. زن باردار شده بود، فرزند پسرى به دنیا آورد و نامش را عبدالله گذاردند. بر اثر مراقبتهاى والدین باایمان، به شایستگى پرورش یافت و از حسن تربیت برخوردار گردید. پاک زندگى کرد و به پاکى از دنیا رفت. او عبدالله بن ابى‏طلحه، از اصحاب حضرت على بن ابیطالب علیه‏السلام بود. ابى‏طلحه و ام‏سلیم مانند سایر پدران و مادران، به نوجوان خود علاقه‏مند بودند و عادتا انتظار مى‏رفت که در چند روز اول مرگ وى بى‏تابى و جزع کنند، ولى چنین نشد، آنان مصیبت درگذشت او را با نیرومندى تحمل نمودند و در این حادثه‏ى علاج‏ناپذیر، حد اعلاى صبر و شکیبایى را از خود نشان دادند، زیرا به خدا ایمان واقعى داشتند، طفل را از او مى‏دانستند و مرگش را نیز به فرمان او، به رضاى حق راضى و به قضایش تسلیم شدند تا مورد عنایت و تفضل او قرار گیرند و رحمت واسعه‏ى بارى تعالى شامل حالشان گردد. اگر آن زن و شوهر باایمان در این حادثه بى‏تابى و جزع مى‏نمودند، به سر و صورت مى‏کوفتند، و خواب و آرام را از دست مى‏دادند، نظام خلقت با اعمال آنان دگرگون نمى‏شد، نوجوان درگذشته به دنیا برنمى‏گشت، و فشار مصیبت کاهش نمى‏یافت، اما آنان با ایذاء و آزار خود به سلامت خویشتن آسیب مى‏رساندند و مصیبت تازه‏اى بر مصیبت مرگ فرزند مى‏افزودند، بعلاوه از اجرى که خداوند براى افراد صابر مقرر فرموده، محروم مى‏گشتند. رضاى به قضاى الهى یکى از بزرگترین نشانه‏هاى ایمان به خداوند است. انسانى که به مقدرات بارى تعالى راضى است، در فقر و غنى، در سلامت و 

بیمارى، در حوادث مطلوب و نامطلوب، و خلاصه در جمیع احوال، قلبى مطمئن و ضمیرى آرام دارد، در ناملایمات زندگى به طبع بشرى، محزون و غمگین مى‏گردد، اما رضاى به امر بارى تعالى آن غم را بسرعت از صفحه‏ى خاطرش مى‏زداید و زندگى را بدون تشویش و اضطراب مى‏گذراند. اما باید بدانیم که نیل به این مقام بسیار رفیع، نیاز به ایمان قوى دارد و قوت ایمان سرمایه‏ى گرانقدرى است که به آسانى نصیب افراد نمى‏شود، ممکن است کسانى در بدآمدهاى زندگى و حوادث ناگوار ادعا کنند که به قضاى الهى کمال رضایت و خشنودى را داریم، اما در همان موقع خودشان مراتب نارضایى باطنى را در ضمیر خویش احساس مى‏نمایند. براى آنکه شنوندگان محترم بدانند که در نظر اولیاى بزرگ اسلام، رضاى به قضاى خداوند تا چه حد مهم و مشکل است، در این روایت که به عرض مى‏رسد، دقت کامل را مبذول دارند: 

عن على بن الحسین علیهماالسلام قال: الزهد عشره اجزاء: اعلى درجه الزهد ادنى درجه الورع و اعلى درجه الورع ادنى درجه الیقین و اعلى درجه الیقین ادنى درجه الرضا. 

حضرت على بن الحسین علیهماالسلام فرموده: زهد و بى‏اعتنایى به دنیا ده جزء دارد. بالاترین درجه‏ى زهد، پایینترین درجه‏ى تقوى است، و بالاترین درجه‏ى تقوى پایینترین درجه‏ى یقین است، و بالاترین درجه‏ى یقین پایینترین درجه‏ى رضا به قضاى الهى است. 

بشر به طور طبیعى داراى حب ذات است، به خود و به تمام امور مربوط به خویشتن علاقه دارد، مایل است چرخ زمان بر وفق میل 

او بگردد و در تمام شئون زندگى کامروا و مقضى المرام باشد، اما این کار ناشدنى است و گردش زمان به اقتضاى مقررات حکیمانه‏ى خلقت و بر اساس نظامى است که آفریدگار جهان برقرار فرموده است، نه بر وفق خواسته و میل این و آن. 

عن على علیه‏السلام قال: ان الله سبحانه یجرى الامور على ما یقتضیه لا على ما ترتضیه. 

على (ع) فرموده: خداوند توانا امور جهان را بر طبق آنچه مقتضى است به جریان مى‏اندازد، نه بر وفق رضا و خشنودى افراد. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    25
    :: بازدید دیروز ::
    31
    :: کل بازدیدها ::
    188022

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::