شرح دعای مکارم الاخلاق( 128)
عن على علیهالسلام قال: العقل یهدى و ینجى و الجهل یغوى و یردى.
على (ع) فرموده: عقل هدایت مىکند و نجات مىبخشد. جهل گمراه مىکند و به پستى سوق مىدهد.
نتیجه آنکه دارا بودن عقل یک مطلب است و به کار بستن عقل مطلب دیگر. کسى که عقل دارد و به شایستگى تعقل مىکند و با اندیشه و فکر عقاید صحیح و باطل را تمیز مىدهد، اخلاق انسانى را از درندهخویى و صفات حیوانى جدا مىکند، اعمال روا و ناروا را از هم تفکیک مىنماید، و خلاصه، در پرتو عقل به حق و صواب گرایش مىیابد و از ناحق و خطا اجتناب مىکند، بیگمان به یکى از عوامل مهم اصلاح نفس و احیاى انسانیت نایل آمده و خویشتن را به شایستگى مىسازد. اما کسى که واجد عقل است، ولى آن را در پردههاى تعصب و تقلید پیچیده و اسیر هواى نفس و شهواتش ساخته است، او به نور عقل منور نمىشود و از نعمت هدایت و انسانیت برخوردار نمىگردد. چنین انسانى از مصادیق واقعى این آیهى شریفه است :
ان الذین کفروا سواء علیهم اانذرتهم ام لم تنذرهم لا یومنون.
آنان که عقلهاى خود را زیر پردههاى تاریک لجاج و عناد پنهان نمودهاند، هشدارشان بدهى یا ندهى ایمان نمىآورند.
این قبیل افراد به جرم کفران نعمت عقل، استحقاق کیفر دارند و در دنیا و آخرت به عذاب الهى معذب خواهند شد. اولیاى گرامى اسلام براى اینکه قدر و منزلت عقل را در تامین سعادت انسانها به مردم بفهمانند و آنان را به ارزش این عطیهى بزرگ الهى آگاه سازند، ضمن روایات متعدد با تعبیرهاى متفاوت، این واقعیت را بیان نمودهاند، و در اینجا به ذکر دو حدیث کوتاه اکتفا مىشود:
عن على علیهالسلام قال: العقل شرع من داخل و الشرع عقل من خارج.
على (ع) فرموده: عقل، راه واضح هدایت است از درون انسانها، و شرع، عقل راهنماى مردم است از برون آنان.
عن الحسن بن الجهم قال: سمعت الرضا علیهالسلام یقول: صدیق کل امرىء عقله و عدوه جهله.
حسن بن جهم مىگوید از حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام شنیدم که فرمود: دوست هر انسان عقل اوست و دشمنش جهل و نادانى او.
امام (ع) ممکن بود براى عقل به جاى کلمهى «صدیق»، خلیل یا رفیق یا حبیب بگوید ولى نفرمود، و کلمهى صدیق را به کار برد براى آنکه بفهماند «خلیل» و «حبیب» و «رفیق»، دوستانى هستند که ممکن است در مواقعى به دوست خود دروغ بگویند، اما عقل دوستى است که صداقت و راستى با سرشتش آمیخته و هرگز در راهنمایى، خیانت نمىکند و دروغ نمىگوید.
از مجموع آنچه مذکور افتاد، این نتیجه به دست آمد که اگر یک فرد الهى غیر معصوم بخواهد از خداوند درخواست نماید عواملى را
که مایهى اصلاح و خودسازى من است و در نهادم وجود دارد تا پایان عمر ابقاء فرما، باید اولین امر مورد تمنایش محفوظ ماندن «عقل» با توفیق تعقل باشد، زیرا عقلى که بر اثر اندیشه و تفکر، صواب را از خطا تمیز مىدهد و به راه انسانیت و سعادتمان هدایت مىنماید، سزاوار است که ابقاى آن اولین درخواست ما از پیشگاه بارى تعالى باشد.
یکى دیگر از ذخایرى که پروردگار حکیم به بشر اعطا فرموده و در خودسازى و اصلاح انسانها اثر بسیار مفید دارد، «نفس ملهمه» است. اگر این ذخیرهى گرانقدر تا پایان عمر در ما بیدار و فعال بماند و ما نیز طبق دستورش عمل نماییم، قطعا به سجایاى انسانى و فضایل اخلاق متخلقمان مىسازد. در آغاز بحث به مناسبت جملهى اول دعاى امام:
اللهم خذ لنفسک من نفسى ما یخلصها.
توضیح داده شد که مراد از نفس خداوند و نفس امام (ع) که در این عبارت آمده و در کنار هم ذکر شده است، ذات اقدس الهى و ذات امام (ع) است و به طورى که مذکور افتاد، در قرآن شریف کلمهى «نفس» در دو مورد براى خداوند به کار رفته و ذات مقدس بارى تعالى اراده شده است. کتاب مجید از کلمهى «نفس» در مورد انسان، مکرر استفاده نموده و در هر مورد معناى مناسب با آن اراده شده است، من جمله فرموده:
و نفس و ما سویها، فالهمها فجورها و تقویها.
قسم به نفس بشر و قسم به خداوندى که آن را موزون و معتدل آفریده و گناه و ناپاکیش و همچنین تقوى و پاکیش را به وى الهام فرموده است.
عن ابیعبدالله علیهالسلام فى قول الله عز و جل «فالهمها فجورها و تقویها» قال: بین لها ما تاتى و ما تترک.
امام صادق (ع) در تفسیر این آیه فرموده است: خداوند براى نفس انسان بیان نموده، آن را که خوب است و باید عمل کند و آن را که بد است و باید ترک گوید.
خوب و بدیهایى را که آفریدگار جهان به تمام نفوس الهام فرموده و به طور طبیعى در ضمیر همهى انسانها از هر قوم و نژاد مستقر ساخته، گرچه عددى معدود و محدود دارند، اما اثرشان در اصلاح نفوس و تهذیب اخلاق و اعمال جامعه بسیار مفید و ثمربخش است. اداى امانت، وفاى به عهد، و انصاف از جملهى ملهمات الهى است، تمام مردم جهان، حتى اطفال خردسال به طور طبیعى و بدون معلم و مربى مىفهمند که اداى امانت خوب است و خیانت در امانت بد، وفاى به عهد خوب است و عهدشکنى بد، انصاف خوب است و عمل خلاف انصاف بد. روانشناسان امروز این الهام الهى را «وجدان اخلاقى» نامیده و عقیده دارند که به کار بستن نداى وجدان فطرى، از عوامل گسترش پاکى و درستکارى و مایهى سلامت روح است، و سرپیچى از دستور وجدان، علاوه بر زیانهاى اجتماعى، موجب شکنجههاى روانى و بیماریهاى روحى است. وجدان اخلاقى قاضى واقعبین و نیرومندى است که نمىتوان با اغفال یا تهدید، مسیرش را تغییر داد و به قضاوت غیر واقعى و ناحق وادارش نمود. براى آنکه
احکام نفس ملهمه که حاوى دستور الهى است به خوبى اجرا شود و مردم در مقابل آن سرپیچى ننمایند، آفریدگار توانا در نهاد هر فردى ضامن اجرایى را آفریده است. قرآن شریف از آن ضامن اجرا به لفظ «لوامه» تعبیر نموده و فرموده است:
لا اقسم بیوم القیامه. و لا اقسم بالنفس اللوامه.
قسم به روز قیامت. و قسم به نفسى که متخلفین از الهام الهى را ملامت مىنماید و مجازاتشان مىکند.
اگر آدمى به قضاوت وجدان ترتیب اثر داد و آن را به موقع اجرا گذارد، انجام وظیفه نموده و از تعرض نفس لوامه مصون خواهد بود، اما اگر از اجراى حکم وجدان خوددارى نماید و مرتکب گناه شود، نفس لوامه با شکنجههاى طاقتفرسا و ملامتهاى جانکاه او را عذاب مىکند، راحت و آسایش را از وى سلب مىنماید و به طورى که متخصصین بیماریهاى روانى در کتب علمى آوردهاند، ممکن است شکنجههاى درونى منشا بیماریهاى بسیار سخت و غیرقابل درمان گردد. الهام الهى در شناخت فجور و تقوى و تمیز بد از خوب، آنچنان نورانیتى به انسانها بخشیده که هر فردى مىتواند امور مورد نظر خود را به نفس ملهمهى خویش عرضه کند، اگر درستى و صحت آن را با اطمینان خاطر و آرامش ضمیر یافت، آن عمل خوب است و اگر با ناآرامى و بىقرارى تلقى نمود، بد است، و این مطلب در یک قطعه از حدیث مفصلى که از رسول گرامى اسلام (ص) نقل شده، آمده است:
من ذلک ان وابصه الاسدى اتاه فقال لا ادع من البر و الاثم شیئا
الا سالته عنه. فلما اتاه قال له بعض اصحابه: الیک یا وابصه عن رسولالله. فقال النبى صلى الله علیه و آله: دعه. ادن یا وابصه! فدنوت. فقال: اتسال عما جئت له او اخبرک؟ قال اخبرنى. قال: جئت تسال عن البر و الاثم. قال نعم. فضرب بیده على صدره، ثم قال: یا وابصه! البر ما اطمان به الصدر و الاثم ما تردد فى الصدر و جال فى القلب و ان افتاک الناس و افتوک.
قسمتى از آن حدیث مفصل این است که وابصهى اسدى حضور پیمبر اکرم (ص) شرفیاب شد. با خود گفت: هیچ خوبى و گناهى را فروگذار نمىکنم مگر آنکه از پیشواى اسلام مىپرسم. وقتى نزد حضرت نشست، یکى از اصحاب به او گفت: وابصه! قدرى از پیمبر فاصله بگیر. پیشواى اسلام (ص) فرمود: او را واگذار، و خود حضرت به وى گفت: نزدیک بیا. نزدیک رفتم. آنگاه به من فرمود: آیا تو مىپرسى از آنچه که براى آن آمدهاى یا من به تو خبر دهم؟ عرض کرد: شما بگویید. فرمود: آمدهاى از عمل خوب و گناه سئوال نمایى. عرض کرد: بلى. حضرت دستى به سینهاش زد. سپس فرمود: اى وابصه! نیکى آن چیزى است که سینه به آن مطمئن باشد و گناه چیزى است که در صدر با تردید تلقى شود و در قلب، ناآرام و بىقرار باشد، هر چند یک یا چند نفر با تو از خوبى آن سخن بگویند.
ناگفته نماند که در کنار وجدان فطرى، وجدان دینى و تربیتى نیز در ضمیر اقوام و ملل جهان وجود دارد، با این تفاوت که وجدان فطرى الهام الهى است که به قضاى حکیمانهى بارى تعالى در ضمیر همهى انسانها به ودیعه سپرده شده و درک تمام مردم جهان نسبت
به خوبها و بدهاى آن یکسان است، اما وجدان دینى و تربیتى مردم یکسان نیست، زیرا آداب و رسوم ملل عالم و همچنین عقاید دینى آنان متفاوت است و قهرا وجدانهاى متفاوت خواهند داشت و روایت رسول اکرم (ص) در مورد مسلمانان و پیروان قرآن شریف هر دو قسمت را شامل مىشود، هم وجدان الهامى را در برمىگیرد و هم وجدان دینى اسلامى را. در وجدان فطرى اداى امانت خوب است و خیانت در امانت بد، اداى امانت که بر وفق فطرت است با آرامش ضمیر و اطمینان خاطر انجام مىشود، اما خیانت در امانت که برخلاف الهام الهى و وجدان فطرى است، موجب ناآرامى ضمیر و تشویش خاطر است. براى یک مسلمان واقعى که داراى وجدان اسلامى است، رد کردن پول ربا و خوددارى از قبول آن با آرامش ضمیر و اطمینان خاطر انجام مىشود. اما اگر بخواهد در موردى با صورتسازى و در قالب یک عمل ساختگى ربا را حلال کند، ضمیرى مشوش و قلبى ناآرام دارد، چه بسا بر اثر همان نگرانى و تشویش خاطر از گرفتن آن پول چشمپوشى نماید. نتیجه آنکه اگر مسلمان غیرمعصومى در پیشگاه الهى جملهى دوم دعاى امام سجاد (ع) را به زبان آورد و بگوید:
و ابق لنفسى من نفسى ما یصلحها.
بار الها! از نفس خود من براى خودم آن را ابقاء فرما که نفسم را اصلاح مىنماید، مىتوان گفت از عوامل اصلاح آدمى یکى نفس ملهمه است و آن دیگر، وجدان اسلامى است، یعنى بار الها! موجباتى را فراهم آور که این دو نیروى انسانساز و سعادتبخش همواره در ضمیرم بیدار و فعال باشند تا مرا به اصلاح نفسم وادار نمایند، و همچنین درخواست مىکند که نفس لوامه در وجودم از فروغ
و درخشش بازنماند تا من براى مصون ماندن از شکنجه و ملامت آن از مسیر مستقیم خارج نشوم و به راه صلاح و رستگارى همچنان ادامه دهم.
در مقابل عواملى که آدمى را به صراط مستقیم هدایت مىکند و مایهى اصلاح و سعادت است، هواى نفس یا «نفس اماره» وجود دارد که صاحبش را به انحراف سوق مىدهد و به گناه و بدى ترغیبش مىنماید. هواى نفس به قدرى نیرومند و قوى است که براى تحقق بخشیدن به مقاصد و دستورات خود، از موضع قدرت فرمان مىدهد. از این رو نفس امارهاش مىخوانند.
ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربى.
هواى نفس، آدمى را به بدى و گناه امر مىکند، مگر آنکه تفضل و رحمت الهى شامل شود و از خطر محافظتش نماید.
فرمان هواى نفس در بعضى از افراد به قدرى نافذ و موثر است که تا حد پرستش از آن اطاعت مىنمایند.
ارایت من اتخذ الهه هواه.
آیا دیدى آن کس را که به الهیت هواى نفس خویش گرایش یافته و بىقید و شرط اطاعتش مىنماید؟
حضرت زینالعابدین علیهالسلام در جملهى دوم دعا از پیشگاه خداوند درخواست نموده:
و ابق لنفسى من نفسى ما یصلحها.
بار الها! آن را از نفس خودم براى خودم باقى بگذار که مایهى اصلاح من است.
و سپس دلیل نیازمندى خود را به ابقاى عوامل اصلاح چنین بیان نموده است:
فان نفسى هالکه او تعصمها.
زیرا نفس من در معرض هلاکت است، مگر آنکه تو آن را محافظت فرمایى و از خطرش برهانى.
عامل هلاکت و تباهى انسان هواى نفس اوست و این دشمن بزرگ، انسانها را به گناهان و اعمال ناروا مىخواند و راه هلاکتشان را هموار مىنماید.
عن على علیهالسلام قال: هواک اعدى علیک من کل عدو فاغلبه و الا اهلکک.
على (ع) فرموده: هواى نفست دشمنترین دشمنان توست، آن را مغلوب و مقهور نما وگرنه هلاکت خواهد کرد.
براى مصون ماندن از خطرات هواى نفس، باید از ذات اقدس الهى نصرت خواست و با نیروى ایمان و مراقبت در انجام وظایف دینى، هواى طغیانگر را مهار نمود و عنان نفس سرکش را به دست عقل داد، کسى که چنین پیروزى بزرگى نصیبش گردد، به مقام شامخ انسانیت نایل آمده است.
عن على بن الحسین علیهماالسلام قال: لکن الرجل کل الرجل نعم الرجل هو الذى جعل هواه تبعا لامر الله و قواه مبذوله فى قضاء الله.
امام سجاد (ع) فرموده: مرد واقعى، مرد خوب، و مرد تمام، آن انسانى است که هواى نفس خود را پیرو اوامر الهى قرار دهد و
نیروهاى خویش را در راه فرمان بارى تعالى به کار گیرد.