شرح دعای مکارم الاخلاق( 127)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم خذ لنفسک من نفسى ما یخلصها، و ابق لنفسى من نفسى ما یصلحها، فان نفسى هالکه او تعصمها.
امام سجاد علیهالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارم الاخلاق»، دو مطلب مهم را به عرض مقدس حضرت بارى تعالى مىرساند. اول عرض مىکند: بار الها! از نیات و اعمال من، آن را براى خود برگیر که موجب خلاصى من از خشم و عذاب تو گردد. دوم عرض مىکند: بار الها! آن را از من براى خودم واگذار که مایهى خودسازى و اصلاح نفسم باشد، چه آنکه نفس من در معرض تباهى و هلاکت است، مگر آنکه تو مصونیتش بخشى و محافظتش نمایى.
به خواست خداوند توانا، موضوع سخنرانى و بحث امروز، این دو جمله است که امام زینالعابدین (ع) در مقام دعا به پیشگاه الهى عرض نموده و تمناى اجابتش را دارد. کلمهى «نفس» در لغت عرب به معناى متعددى آمده و ذکر همهى آنها در این مقام غیر ضرورى و موجب تطویل کلام است. در قرآن شریف و روایات اولیاى گرامى
اسلام، کلمهى «نفس» در موارد متعدد آمده و بیشتر معانى لغوى آن کلمه به مناسبت مقام، در آن آیات و روایات اراده شده است، آنچه در شرح و توضیح کلام حضرت على بن الحسین علیهماالسلام ضرورت دارد، این است که معلوم شود امام (ع) از کلمهى «نفس» که در ابتداى دعا براى خداوند و براى خود ذکر نموده و در کنار هم آورده، چه اراده فرموده است، و سپس آیات و اخبارى که حاوى این کلمه است و در بحث انسانسازى و مکارم اخلاق، مفید و موثر است، توضیح داده شود.
النفس هى ذات الشىء و حقیقته و بهذا تطلق على الله تعالى.
«نفس» عبارت از ذات و حقیقت چیزى است و به همین معنى کلمهى «نفس» دربارهى خداوند اطلاق مىشود. در قرآن شریف، خداوند کلمهى «نفس» را دربارهى ذات اقدس خود به کار برده و فرموده است:
و یحذرکم الله نفسه و الله رعوف بالعباد.
خداوند شما را مىترساند از نفس خود، یعنى از عذابى که براى گناهکاران مقرر فرموده، که آفریدگار، به بندگان رئوف و مهربان است.
اینکه در پایان آیهى تحذیر، سخن از رافت به میان آورده، اشاره به این حقیقت است که تحذیر بارى تعالى ناشى از رافت و رحمت اوست، مىخواهد مردم را از عذاب برهاند، همانند طبیب حاذق و مهربانى که مریض خود را از خوردن غذاها و میوههاى مضر برحذر مىدارد تا او را از عذاب بیمارى رهایى بخشد و از نعمت سلامت
برخوردارش سازد. در آیهى دیگر آمده که حضرت مسیح (ع)، کلمهى «نفس» را دربارهى خداوند به کار برده و پیش از آن، از نفس خود یاد کرده است.
و اذ قال الله یا عیسى بن مریم اانت قلت للناس اتخذونى و امى الهین من دون الله، قال سبحانک ما یکون لى ان اقول ما لیس لى بحق ان کنت قلته فقد علمته تعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فى نفسک انک انت علام الغیوب.
زمانى که خداوند حضرت مسیح بن مریم را مخاطب ساخت و فرمود: آیا تو به مردم گفتى که جز خداوند، مرا و مادرم را به الهیت بگیرید؟ حضرت مسیح در پاسخ، اول خداوند را تنزیه نمود، سپس گفت: من مجاز نیستم چیزى را که حق نیست به زبان آورم، اگر چنین حرفى را گفته بودم، قطعا تو مىدانستى، تو از آنچه در ضمیر من است آگاهى و من از ذات مقدست آگاهى ندارم که تو به تمام حقایق نهفته و پنهان عالم و دانایى.
امام سجاد (ع) در جملهى اول دعا که موضوع بحث امروز است، دربارهى خداوند و دربارهى خودش کلمهى «نفس» را به کار برده و عرض مىکند:
اللهم خذ لنفسک من نفسى ما یخلصها.
بار الها! از نیات و اعمال منتسب به من، آن را براى خود برگیر که موجب خلاصیم از خشم و عذاب تو گردد.
مرحوم علامه، سید علىخان، در کتاب ریاض السالکین در تفسیر و توضیح این جمله از کلام حضرت زینالعابدین (ع)، چند
احتمال را نقل نموده و یک احتمال را نیز از خودش ذکر کرده است، علاقمندان به نظریهها و احتمالات گفته شده، مىتوانند به آن کتاب مراجعه نمایند. آن را که گوینده احتمال مىدهد، در اینجا با ذکر دو مقدمه به عرض شنوندگان گرامى مىرساند:
مقدمهى اول: کارهایى که مىتواند آدمى را از خشم و عذاب خدا خلاص کند، اداى فرایض و اجتناب از محرمات، و خلاصه، آن اعمالى است که مرضى ذات اقدس او باشد.
مقدمهى دوم: انگیزههاى درونى و افکار و اندیشههاى باطنى، منشا اعمالى است که انجام مىدهیم و خوب و بد آنها وابسته به نیات و افکار پسندیده و ناپسند ماست. ایمان به توحید منشا یکتاپرستى است و اندیشهى شرک، مایهى بتپرستى، با انگیزهى یاد خدا نماز مىخوانیم و غفلت از خداوند، نماز را از یادمان مىبرد. براى مصون ماندن از آتش، روزه مىگیریم و با غفلت از ثواب و عقاب الهى، روزه از ستون وظایف ما حذف مىشود. سخنان ما نیز از اعمال ماست، گاهى به انگیزهى ایمان و براى رضاى خداوند سخنى مىگوییم و مردم را به انجام فریضه مىخوانیم و علامت تنزه و تقدس فکر ما این است که خودمان طبق گفتهى خود عمل مىکنیم. اما گاهى به انگیزهى ریاکارى و اغفال مردم به این و آن تذکر و دستورى مىدهیم. اما خودمان عمل نمىنماییم. این سخن نه تنها مایهى نجات و سعادت نیست، بلکه تضاد قول و عمل مىتواند پروندهى مسئولیتى را در پیشگاه خداوند براى ما باز کند و مورد موآخذه و پرسشمان قرار دهد.
عن النبى صلى الله علیه و آله: لکل قول مصداق من عمل یصدقه او یکذبه. فاذا قال ابن آدم و صدق قوله بعمله رفع قوله بعمله الى الله تعالى و اذا قال و خالف عمله قوله رد قوله على عمله
الخبیث و هوى به الى النار.
رسول اکرم (ص) فرمود: هر گفتهاى مصداقى از عمل دارد که گفته را تصدیق یا تکذیب مىنماید، وقتى فرزند آدم سخنى مىگوید و عملش گفتهى او را تصدیق مىنماید، قولش به وسیلهى عمل به پیشگاه الهى بالا مىرود، و اگر سخنى بگوید و عملش با قولش مخالف باشد، سخنش برمىگردد به عمل خبیث و آلودهاى که مرتکب شده و در آتش دوزخ سرنگون مىگردد.
رابطهى سخن و عمل و رفعت قول منطبق با عمل، در قرآن شریف آمده است:
الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه.
کلام طیب به سوى خداوند صعود مىکند و به درجهى رفیع مىرسد و چیزى که آن را بالا مىبرد، عمل صالح است.
عمل صالح که به معناى اطاعت از اوامر الهى و اجتناب از محرمات اوست، مایهى خلاصى افراد از خشم و عذاب خداوند است. از آیهاى که مذکور افتاد و همچنین از حدیث رسول اکرم (ص) این نتیجه به دست آمد که عمل صالح، خود به سوى بارى تعالى صعود مىکند و سخن طیب را نیز با خود بالا مىبرد. اما حضرت زینالعابدین (ع) در عبارت دعا عرض مىکند:
اللهم خذ لنفسک من نفسى ما یخلصها.
بار الها! نیات خوب و اعمال صالحهاى را که نفسم را از عذاب خلاص مىکند، از من بگیر و نزد خودت ببر.
محتواى آیهى قرآن و دعاى حضرت سجاد (ع)، رفعت اعمال
صالحه و بالا رفتن آن به سوى خداوند است با این تفاوت که در آیه، صعود به صورت فعل لازم آمده و فرموده است که عمل صالح خود به سوى بارى تعالى صعود مىنماید، و در عبارت دعا به صورت فعل متعدى آمده و از خداوند درخواست مىکند که تو نیات خوب و اعمال صالحهى مرا که مایهى خلاصى نفسم مىشود، از من بگیر و نزد خودت ببر، و هر دو عبارت آیه و دعا به یک نتیجه مىرسد و آن: بالا رفتن عمل صالح و نیل به رفعت واقعى است.
حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در جملهى دوم دعا که موضوع بحث و سخنرانى امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و ابق لنفسى من نفسى ما یصلحها.
بار الها! از نفس خودم براى خودم آن را باقى بگذار که مرا اصلاح مىنماید.
نمىدانیم امام معصوم ابقاى چه چیزهایى را براى اصلاح نفس خود از خداوند درخواست مىنماید، اما اگر یک مرد الهى غیر معصوم چنین تقاضایى را از حضرت بارى تعالى بنماید، مىتوان گفت که امور متعددى مورد نظر اوست و از خداوند مىخواهد با لطف و رحمت خویش آن ذخایر سعادتبخش و گرانقدر را تا پایان عمر در وجودش نگاهدارى نماید تا بتواند در پرتو آنها به اطاعت حضرت حق ادامه دهد و در راه صلاح و رستگارى خویش قدم بردارد. در اینجا با استفاده از آیات و روایات، پارهاى از آن عوامل به عرض شنوندگان محترم مىرسد. اولین و بزرگترین عطیهاى را که آفریدگار حکیم در وجود بشر به ودیعه گذارده و در تمام امور، انسانها را به خیر و صلاح هدایت مىنماید، عقل است. على علیهالسلام دربارهى این ذخیرهى الهى
فرموده است:
بالعقل صلاح کل امر.
با چراغ عقل، تیرگیها برطرف مىشود و صلاح و فساد تمام امور روشن مىگردد.
عن موسى الکاظم علیهالسلام قال: یا هشام! من اراد الغنى بلا مال و راحه القلب من الحسد و السلامه فى الدین فلیتضرع الى الله فى مسالته بان یکمل عقله.
امام کاظم علیهالسلام فرموده: اى هشام! کسى که خواهان غنى و بىنیازى است بدون داشتن مال، و طالب سلامت و راحت قلب است از بیمارى حسد، و مىخواهد دینش همواره سالم بماند، دست تضرع و دعا به پیشگاه خداوند بردارد و از او بخواهد که عقلش را کامل فرماید.
عن على علیهالسلام قال: افضل حظ الرجل عقله، ان ذل اعزه و ان سقط رفعه و ان ضل ارشده و ان تکلم صدقه.
على (ع) فرموده: برترین حظ و نصیب مرد عقل اوست، اگر ذلیل شود عزیزش مىگرداند، اگر فرو افتد بلندش مىکند، اگر گمراه شود هدایتش مىنماید، و اگر سخن بگوید کلام صواب را به زبانش جارى مىکند.
قال رسولالله صلى الله علیه و آله: ما قسم الله للعباد شیئا افضل من العقل فنوم العاقل افضل من سهر الجاهل و اقامه العاقل افضل من شخوص الجاهل و لا بعث الله نبیا و لا رسولا حتى یستکمل العقل و یکون عقله افضل من جمیع عقول امته.
رسول اکرم (ص) فرموده است: خداوند بین بندگان خود چیزى را برتر و بالاتر از عقل تقسیم نفرموده است، خواب عاقل از شب بیدارى جاهل افضل است، منزل نشستن عاقل از بیرون رفتن جاهل از منزل براى جهاد یا براى کار افضل است، و خداوند هیچ نبى و رسولى را بین مردم مبعوث نفرمود، مگر آنکه عقلش را تکمیل نماید، به طورى که عقل او از جمیع عقلهاى امت برتر و بالاتر باشد.
عقل براى شناخت حق از باطل و تشخیص صواب از خطا همانند چشم است براى تمیز راه از چاه و شناخت جاده از بیراهه، کسى که چشم سالم دارد، اگر موقع راه رفتن پلکها را روى هم بگذارد یا با پارچه آن را ببندد، با انسان فاقد چشم فرقى ندارد، او که با چشم بسته راه مىرود مانند انسان نابینا هر لحظه ممکن است با دیوار یا درختى برخورد کند و زخمى شود یا در گودالى فروافتد و استخوانش بشکند. کسى که عقل دارد و از گرانبهاترین نعمتهاى الهى که فصل ممیز انسان و حیوان است برخوردار مىباشد، اگر آن را در راه احیاى انسانیت و تعالى و تکاملى که شایستهى انسان است به کار نگیرد، به خیر و شر انسانى خود نیندیشد، و از چراغ عقل براى یافتن راه صلاح و رستگارى خود استفاده ننماید. و تنها به زندگى حیوانى و منافع و لذایذ مادى قانع باشد، او بعد انسانى خود را که معیار برترى و فضیلت اوست، عملا پایمال نموده و مانند انسان فاقد عقل زندگى کرده است. به کار گرفتن عقل، وسیلهى نیل به مقام رفیع انسانیت است، تعقل و تفکر، راه حق را ارائه مىکند، آدمى را به پیروى از آن ترغیب مىنماید، و موجبات تعالى و تکامل وى را فراهم مىآورد. استفاده ننمودن از عقل و بىاعتنایى به تعقل و تفکر، آدمى را در محیط تیره و تاریک جهل زندانى مىکند، از پیشرفتهاى سعادتبخش محرومش مىنماید، و سرانجام پروندهى عمرش با بدبختى و تیرهروزى بسته مىشود.