شرح دعای مکارم الاخلاق( 124)
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: ان العالم اذا لم یعمل بعلمه زلت موعظته عن القلوب کما یزل المطر عن الصفاه.
امام صادق (ع) فرمود: وقتى عالم به علم خود عمل نکند، موعظهى او از دلها مىلغزد و نفوذ نمىنماید، همانطور که باران از روى سنگهاى سخت مىلغزد و فرو نمىرود.
عن المسیح علیهالسلام قال: بحق اقول لکم ان الناس فى الحکمه رجلان: فرجل اتقنها بقوله وضیعها بسوء فعله، و رجل اتقنها بقوله و صدقها بفعله و شتان بینهما. فطوبى للعلماء بالفعل و ویل للعلماء بالقول. حضرت مسیح (ع) فرمود: از روى حق به شما مىگویم، مردم در امر حکمت و علم دو گروهاند، یک گروه حکمت را با زبان تحکیم مىکنند و با عمل بد خویش تضییع مىنمایند، و گروه دگر حکمت را با زبان محکم مىکنند و با عمل آن را تصدیق مىنمایند، و بین این دو گروه فاصله بسیار است. خوشا به حال علماى با عمل، واى بر علماى با زبان.
عالمى که حکمت را به زبان مىگوید ولى عملش برخلاف گفتهى اوست، در صورتى که رفتارش در دنیا آشکار گردد و مردم به کارهاى غیرمشروعى که مرتکب مىشود واقف گردند، اگر تمام ارزش اجتماعى خود را از دست ندهد، لااقل به نسبت آشکار شدن رفتار گناه آلودى که دارد، قدر و منزلتش کاهش مىیابد، و اگر در دنیا گناهانش آنقدر پنهانى انجام شود که دگران آگاه نگردند، در روز حساب که روز آشکار شدن پنهانهاست، رسوا مىشود و گرفتار عذاب روحى و جسمى خواهد شد.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: قال رسولالله صلى الله علیه و آله: ان اشد الناس ندامه و حسره رجل دعا عبدا الى الله تبارک و تعالى فاستجاب له و اطاع الله فادخله الله الجنه و ادخل الداعى النار بترک عمله و اتباعه هواه. حضرت صادق (ع) از رسول اکرم (ص) حدیث نموده که فرموده است: شدیدترین پشیمانى و افسوس براى کسى است که بندهاى را به خداوند دعوت نموده و او دعوت را پذیرا شده و اوامر الهى را به کار بسته و خداوند او را در بهشت جاى داده و دعوتکننده را جهنمى نموده، براى آنکه اوامر خداوند را در مقام عمل ترک گفته و از هواى نفس خویش پیروى نموده است.
از آنچه مذکور افتاد، این نتیجه به دست آمد که ارشاد و هدایت مردم به خداوند عبادتى است بسیار بزرگ و پرارج، کسى که به این عمل گرانقدر مبادرت مىنماید، قدم به جاى قدم انبیا مىگذارد و از رفتار آنان تبعیت مىنماید. با این عمل، مشمول رحمت الهى مىشود و از پاداش او برخوردار مىگردد. ارشادکنندگان به طور عادى با
زبان و عمل و گاه با قلم، افراد را هدایت و ارشاد مىنمایند و حضرت على بن الحسین علیهماالسلام نیز مانند آباء گرامیش، همواره این وظیفهى مقدس را انجام داده است. اما امام سجاد (ع) در جملهى اول این قطعه از دعا که موضوع سخنرانى امروز است، توفیق ارشاد را به وسیعترین معنى از پیشگاه خداوند خواسته، عرض مىکند: و من ادله الرشاد. بار الها! مرا از دلایل رشاد قرار ده.
گویى مىخواهد بگوید: نه فقط زبانم در گفتار و اعمالم در رفتار و قلمم در کتابت از ادلهى رشاد باشد، بلکه با لطف و رحمت خویش مرا به گونهاى قرار ده که تمام وجودم در همهى احوال، راهنماى حق و فضیلت و از دلایل رشاد باشد. این توفیق از طرف حضرت بارى تعالى نصیب امام سجاد (ع) گردید و آنچنان شد که تمام حرکات على بن الحسین علیهماالسلام در ساکت ماندن و سخن گفتن، توجه نمودن و بىاعتنایى کردن، شناخته شدن یا ناشناخته ماندن، و دیگر احوالى از این قبیل، وسیلهى راهنمایى و هدایت طالبان ارشاد بود و در اینجا به طور نمونه دو مورد ذکر مىشود: کان بالمدینه رجل بطال یضحک الناس منه. فقال قد اعیانى هذا الرجل ان اضحکه، یعنى على بن الحسین علیهماالسلام. قال فمر على و خلفه مولیان له. قال: فجاء الرجل حتى انتزع رداءه من رقبته صلوات الله و سلامه علیه، ثم مضى. فلم یلتفت الیه على علیهالسلام، فاتبعوه و اخذوا الرداء منه فجاءوا به فطرحوه علیه. فقال لهم: من هذا؟ قالوا: هذا رجل بطال یضحک اهل المدینه. قال قولوا له: ان لله یوما یخسر فیه المبطلون. در مدینه مردى بود که بطالش مىخواندند و مردم از حرکات وى مىخندیدند. موقعى گفت: این مرد، یعنى امام سجاد (ع)، از اینکه او را بخندانم، عاجزم نموده است. روزى امام در رهگذر عبور مىنمود و دو نفر از موالیش همراه حضرت بودند. مرد بطال رسید و عبا را از دوش حضرت برداشت و برد. امام علیهالسلام کمترین اعتنایى نفرمود و همچنان به راه رفتن ادامه داد. آن دو نفر که با حضرت بودند رفتند و عبا را گرفتند، برگشتند و به دوش حضرت افکندند. در این موقع امام (ع) پرسید: این که بود؟ گفتند مردى است بطال که مردم از حرکاتش مىخندند. فرمود به او بگویید: براى خداوند روزى است که اهل باطل در آن روز زیانکار خواهند بود.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: کان على بن الحسین علیهماالسلام لا یسافر الا مع رفقه لایعرفونه و یشترط علیهم ان یکون من خدم الرفقه فیما یحتاجون الیه. فسافر مره مع قوم فرآه رجل فعرفه. فقال لهم: اتدرون من هذا؟ قالوا لا. قال هذا على بن الحسین علیهماالسلام. فوثبوا فقبلوا یده و رجله و قالوا یابن رسولالله! اردت ان تصلینا نار جهنم، لو بدرت منا الیک ید او لسان اماکنا قد هلکنا آخر الدهر، فما الذى یحملک على هذا. فقال: انى کنت قد سافرت مره مع قوم یعرفوننى فاعطونى برسولالله صلى الله علیه و آله ما لا استحق به، فانى اخاف ان تعطونى مثل ذلک فصار کتمان امرى احب الى. امام صادق (ع) فرمود: روش حضرت زینالعابدین (ع) این بود که مسافرت نمىنمود، مگر با همسفرهایى که او را نشناسند و شرط مىنمود که در احتیاجاتشان خدمتگزار آنان باشد. در یکى از مواقع، با جمعى سفر نمود. مردى حضرت را دید و شناخت. به همسفرهاى امام (ع) گفت: آیا این آقا را مىشناسید؟ گفتند: نه. گفت: این على بن الحسین (ع) است. به پاخاستند و دست و زانوى آن حضرت را بوسیدند. عرض کردند: یا ابن رسولالله! آیا مىخواستى ما جهنمى شویم؟ اگر از ناحیهى ما با دست و زبان اسائهى ادبى به شما مىشد، مگر نه این بود که تا آخر عمر هلاک بودیم. در این کار چه انگیزهاى داشتید. حضرت فرمود: یک بار مسافرت نمودم با کسانى که مرا مىشناختند، به احترام رسول اکرم (ص) بیش از استحقاقم مورد عنایت قرارم دادند. خائف بودم شما هم آنچنان عمل کنید.
امام سجاد (ع) در جملهى دوم این قطعه از دعاى «مکارم الاخلاق» که موضوع نیمهى آخر سخنرانى امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مىکند: و من صالحى العباد: بار الها! مرا از بندگان صالح قرار ده. «صالح» در لغت عرب به معناى «شایسته» در زبان فارسى است.
هو صالح لکذا، اى فیه اهلیه للقیام به. او براى انجام فلان کار صالح است، یعنى در وى اهلیت قیام به آن عمل وجود دارد. مثلا براى تهیهى یک ساختمان مهم، گفته مىشود: فلان مهندس براى این کار صالح و شایسته است، یا براى انجام یک عمل جراحى دقیق مىگویند: فلان دکتر جراح براى انجام این عمل صلاحیت و شایستگى دارد. کسى که از مهندس ساختمان یا دکتر جراح نام مىبرد، آن دو را فقط از بعد معلومات و اطلاعاتى که دارند مىنگرد و صلاحیتشان را از جهت تحصیلات علمى و تخصصى اعلام مىنماید. اما حضرت سجاد (ع) در این جملهى دعا و همچنین دیگر اولیاى گرامى اسلام در سایر ادعیه و روایات که از عباد صالح نام مىبرند، صلاحیت آنان را از بعد عبودیت و بندگى خداوند، یعنى از جنبهى انسانى آنها مىنگرند.
الصالح القائم بما علیه من حقوق الله و حقوق العباد و الکمال فى الصلاح منتهى درجات المومنین و متمنى الانبیاء و المرسلین. صالح کسى است که با ارادهى جدى قیام نماید تا حقوق خداوند و حقوق بندگان خدا را ادا کند و صلاح کامل، درجهى نهایى اهل ایمان و خواستهى انسانسازهاى الهى، یعنى انبیاء و مرسلین، است.
قرآن شریف در موارد متعدد، بعد از ذکر «ایمان»، از اعمال صالحه نام برده است. ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات، و بشر الذین آمنوا و عملوا الصالحات، و العصر ان الانسان لفى خسر. الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات.
ذکر این دو از پى هم، روشنگر این حقیقت است که سعادت انسانها وابسته به داشتن ایمان و عمل صالح است. اگر کسى واجد این دو سرمایهى گرانقدر باشد، به کمال واقعى و حسن ختام دست مىیابد، و اگر فاقد این دو یا فاقد یکى از این دو بود، به سعادت شایستهى مقام انسان نایل نمىگردد. مقام بندگان صالح در پیشگاه خداوند آنقدر رفیع است که در قرآن شریف نام آنان در کنار نام انبیا و صدیقین و شهدا آمده است:
و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا. آنان که خداوند و رسول خدا را اطاعت مىنمایند، با کسانى هستند که خداوند آنان را به نعمتهاى خود متنعمشان ساخته، از پیمبران و صدیقین و شهدا و صالحین و اینان چه رفقاى نیکو و دلپذیرى هستند.
در این آیه تصریح شده است که خداوند، نعمت خود را به این چهار گروه اعطا نموده است، و در سورهى حمد، نمازگزاران سراسر جهان روزى چند بار مىگویند: اهدنا الصراط المستقیم. صراط الذین انعمت علیهم. بار الها! ما را به راه راست هدایت کن. راه کسانى که تو به آنان نعمت دادهاى. دنیایى که در آن زندگى مىکنیم، از نظر معنوى بازارى است که پیوسته معاملاتى در آن انجام مىشود، بعضى از آن معاملات سودآور است و برخى زیانبخش. سرمایهى نقدى که تمام مردم دنیا براى معامله در اختیار دارند، عمر آنهاست، و کالاهایى که براى معامله عرضه مىشود، توحید و شرک، کفر و ایمان، فضیلت و رذیلت، پاکى و ناپاکى، و از این قبیل. هر کسى از پى کالایى مىرود که طالب آن است.
متاع کفر و دین بىمشترى نیست گروهى این، گروهى آن پسندند
سود و زیانى که در این بازار عاید مردم مىگردد، تابع معاملات خوب و بدى است که انجام مىدهند.
عن ابىالحسن الثالث علیهالسلام قال: الدنیا سوق، ربح فیها قوم و خسر آخرون. امام هادى (ع) فرموده: دنیا بازارى است که بعضى در آن سود مىبرند و بعضى زیان مىبینند.
پیمبران از طرف بارى تعالى مبعوث شدهاند که در این بازار آشفته، مردم را از ضلالت برهانند، کالاهاى سالم و سودبخش را معرفى کنند و آنان را از معاملات زیانبار مصون دارند.
یا ایها الذین آمنوا هل ادلکم على تجاره تنجیکم من عذاب الیم. تومنون بالله و رسوله و تجاهدون فى سبیل الله باموالکم و انفسکم ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون.
اى کسانى که ایمان آوردهاید! آیا شما را دلالت نمایم به تجارتى که از عذاب دردناک نجاتتان مىبخشد؟ آن تجارت این است که ایمان مىآورید به خدا و رسولش و با مال و جانتان در راه او جهاد مىنمایید و اگر بدانید انجام این وظایف براى شما از هر تجارتى سودبخشتر است.
على (ع)، جانشین بر حق رسول اکرم (ص)، نیز در مقام راهنمایى مردم به تجارت نافع، فرموده است: لاتجاره کالعمل الصالح و لا ربح کالثواب. نه هیچ تجارتى مثل عمل صالح است و نه هیچ سودى همانند اجر الهى است.
خلاصه اگر کسى بتواند سرمایهى گرانبهاى عمر را در بازار دنیا صرف معاملات سودبخش، یعنى اعمال صالحه، نماید و بدین وسیله خویشتن را در صف عباد صالح قرار دهد، به مقام شامخ انسانیت نایل گردیده و روز جزا از اجر نامحدود حضرت بارى تعالى برخوردار مىگردد. قدر و منزلت عباد صالح نزد خداوند آنقدر بلند پایه و رفیع است که امام معصوم، حضرت زینالعابدین (ع)، در جملهى دوم دعاى خود، از پیشگاه او درخواست مىنماید: و من صالحى العباد. بار الها! مرا از عباد صالح قرار ده.
بموقع است در پایان بحث تذکر داده شود که خویشتن را «عبد صالح» خواستن و به گروه عباد صالح پیوستن، از نظر علمى و عملى کارى است بس مشکل و دشوار، مثلا امر به معروف و نهى از منکر یکى از فرایض مهم اسلامى و از جملهى اعمال صالحه است. مشکل اول این دستور دینى، وقوف علمى به ابعاد مختلف عمل و شناخت معروف و منکر است، و مشکل دوم، عوارض ناشى از امر و نهى و تشخیص موارد روا از ناروا است. گاهى یک فرد مسلمان عملى را منکر تصور مىکند و مىخواهد عاملش را نهى نماید، با اینکه آن عمل گناه نیست و نهى از آن اگر موجب شرمندگى و ایذاء عامل عمل شود، نهىکننده نه تنها عمل صالحى انجام نداده، بلکه با ایذاء یک مسلمان مرتکب گناه شده است. در جایى که عمل، منکر واقعى است و نهى از آن لازم باشد، نهىکننده باید تکالیف دینى خود را بداند و به گونهاى عمل کند که از مرز شرع مقدس تجاوز ننماید. چه بسیار افرادى در گذشته و حال کارهایى را انجام داده و مىدهند به تصور عمل صالح، در حالى که عملشان غیرصالح و ناشى از جهل و بىاطلاعى از مقررات اسلام است.
امام صادق (ع) در روایت مفصلى که اختلاف درجات مردم را در شناختهاى معنوى بیان نموده، قضیهاى را شرح داده که خلاصهاش این است: مرد مسلمانى همسایهاى داشت نصرانى، با او از اسلام سخن گفت و مزایاى این دین مقدس را براى او بیان نمود. مرد نصرانى دعوت او را اجابت کرد و اسلام را پذیرفت. نیمهى شب فرارسید. مرد مسلمان در خانهى تازه مسلمان را کوبید. صاحب خانه گفت: کیستى؟ گفت: من فلانى هستم. پرسید: کارى دارى؟ پاسخ داد: برخیز، وضو بگیر، لباس در بر کن، و با هم براى نماز برویم. مرد تازه مسلمان وضو گرفت، لباس پوشید، با او به مسجد رفت. دو نفرى نماز خواندند تا سپیدهى صبح دمید. آنگاه نماز صبح خواندند، آنقدر ماندند تا هوا کاملا روشن شد. تازه مسلمان به پا خاست که به منزل برود. مرد مسلمان گفت: کجا مىروى؟ روز کوتاه است و فاصله تا ظهر کم. او را نشاند تا نماز ظهر را خواند، باز گفت: فاصلهى تا نماز عصر کم است. او را نگاه داشت تا نماز عصر را هم در وقت فضیلت خواند. تازه مسلمان به پا خاست که به منزل برود. به او گفت: الان اواخر روز است. او را نگاه داشت تا نماز مغرب را خواند. باز تازه مسلمان برخاست به منزل برود، به وى گفت: فقط یک نماز باقى مانده و آن نماز عشاء است، او را نگاه داشت تا وقت فضیلت عشاء رسید، نماز عشاء را هم خواند و سپس از هم جدا شدند. نیمهى شب فرارسید، مجددا مسلمان در خانهى تازه مسلمان را کوبید. صاحبخانه گفت: کیست؟ جواب داد: فلانى هستم. پرسید: چه کار دارى؟ گفت: برخیز وضو بگیر، لباس بپوش، با من بیا براى نماز. تازه مسلمان گفت: برو براى این دین کسى را پیدا کن که از من فارغالبالتر باشد، من کم بضاعتم و عائلهدار. امام (ع) فرمود: ادخله فى شىء اخرجه منه.
این مرد مسلمان زحمت کشید، او را از نصرانیت و ضلالت به اسلام آورد و دوباره با اعمال نادرست خود به نصرانیتش برگرداند.
مسلمانانى که علاقه دارند راه عباد صالح را بپیمایند و تمام اعمالشان صحیح و طبق دستور شرع مقدس انجام شود، باید در شناخت تعالیم الهى کوشا و جدى باشند و از راهنمایى و ارشاد دینشناسان، آنطور که باید استفاده نمایند تا در اداى فرایض و سنن، صراط مستقیم را بپیمایند و در بیراهه هر قدر هم خفیف باشد، قدم نگذارند. اولیاى گرامى اسلام، همواره مراقب دوستان و پیروان خود بودند و به صور مختلف آنان را متوجه وظایفشان مىنمودند و اگر در موردى غفلتى را مشاهده مىکردند، همانند پدرى مهربان تذکر مىدادند و مسیر صحیح را ارائه مىنمودند.
روى ان النبى صلى الله علیه و آله دخل على مریض فقال: ما شانک؟ قال صلیت بنا صلاه المغرب فقرات القارعه. فقلت: اللهم ان کان لى عندک ذنب ترید ان تعذبنى به فى الاخره فعجل ذلک فى الدنیا، فصرت کما ترى. فقال (ص): بئس ما قلت، الا قلت: ربنا! آتنا فى الدنیا حسنه و فى الاخره حسنه و قنا عذاب النار، فدعا له حتى افاق. رسول اکرم (ص) بر مریضى وارد شد. پرسید: شما را چه شده است؟ عرض کرد: نماز مغرب را با ما به جماعت برگزار فرمودید، سورهى قارعه را تلاوت نمودید. عرض کردم: بار الها! اگر از من نزد تو
گناهى است که اراده دارى مرا در قیامت به کیفر آن عذاب نمایى، در آن عذاب تعجیل کن و در دنیا معذبم نما. بر اثر آن دعا، چنین شدم که ملاحظه مىفرمایى.
فرمود: بدسخنى به زبان آوردى. چرا نگفتى بار الها! در دنیا به ما حسنه اعطا کن و در آخرت حسنه اعطا فرما و ما را از عذاب آخرت مصون و محفوظ بدار. سپس رسول اکرم (ص) دربارهى عارضهاش دعا نمود و بهبودى یافت.