شرح دعای مکارم الاخلاق(122 )
و روى گفتهى ایمانى خود استقامت و پایدارى نمودند، فرشتگان رحمت بر آنها نازل مىشوند و مژده مىدهند که در آینده، خوف و هراسى ندارند و براى گذشته نیز حزن و اندوهى نخواهند داشت.
شناخت حق و باطل و تمیز صواب از خطا که معیار سداد است، راجع به مسائل اعتقادى و اخلاقى و تشخیص خوب و بد در امور مربوط به سعادت انسانهاست. هدایت تشریعى بارى تعالى که توسط حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله به مردم ابلاغ گردیده راهنماى تمام ابعاد حق و ممیز همهى صوابها از خطاها است. خداوند در قرآن شریف هدف ماموریت رسول اکرم (ص) را در جملهى کوتاهى ذکر نموده و فرموده است:
هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق.
اوست خداوندى که رسول خود را به هدایت و دین حق، بین مردم فرستاده است.
کسى که مىخواهد اهل سداد باشد و راه حق و صواب را بپیماید، باید بىقید و شرط از اوامر الهى اطاعت نماید و دستورهاى سعادتبخش او را عملا به کار بندد، چه اوست که به تمام حقایق واقف است و راه صواب را که مایهى تعالى و تکامل انسانهاست، مىداند. مردم در عصر رسول اکرم (ص)، دعوت آن حضرت را به گونههاى مختلف تلقى مىنمودند و از خود واکنشهاى متفاوتى نشان مىدادند. بعضى آنقدر در امور دنیوى و جلب منافع مادى غرق بودند که تمام همشان براى گردآورى مال و ازدیاد ثروت مبذول مىگردید و براى توجه به تعالیم الهى که راه نیل به کمال معنوى و احیاى
انسانیت است، وقتى باقى نمىگذاردند، فقط از مال خود سخن مىگفتند و به آن افتخار مىنمودند. قرآن شریف دربارهى این گروه فرموده است:
الهیکم التکاثر. حتى زرتم المقابر.
ازدیاد ثروت و تکاثر در اموال آنقدر شما را از یاد خداوند غافل نگاه داشته تا عمرتان به سر آید، بمیرید و در قبرستانها مسکن گزینید.
عن عبدالله بن الشخیر عن ابیه قال: انتهیت الى رسولالله صلى الله علیه و آله و هو یقول: الهیکم التکاثر، السوره. قال یقول ابنآدم: مالى و مالى و مالک من مالک الا ما اکلت فافنیت او لبست فابلیت او تصدقت فامضیت.
عبدالله شخیر از پدرش نقل کرده که مىگوید: به رسول اکرم (ص) رسیدم، در حالى که سورهى تکاثر را مىخواند. فرمود: فرزند آدم مىگوید: مال من، مال من و از مالت براى تو چیزى نیست، مگر آن را که خوردى و فانى نمودى یا آن را که در بر کردى و پوشاندى، یا آن را که با امضاى خود به دگرى اعطا نمودى.
مال داشتن در نظر بعضى از آنان آنقدر مهم و معیار بزرگى بود که تصور مىکردند ملاک شایستگى براى امر نبوت و احراز مقام رسالت، داشتن ثروت بسیار است. از این رو، نبوت رسول گرامى (ص) را براى نداشتن ثروت نفى نمودند:
و قالوا لو لا نزل هذا القرآن على رجل من القریتین عظیم.
گفتند: چرا این قرآن بر آن دو نفر بزرگ ثروتمند و سرمایهدار
مکه و طائف، یعنى ولید و حبیب نازل نشده است.
خلاصه، غاصبان ثروت در عصر پیامبر اسلام (ص)، راه صواب و سعادت خویش را گردآورى مال مىدانستند. از این رو، به تعالیم بارى تعالى و دعوت فرستادهى خداوند اعتنا نمىنمودند. بعضى در عصر رسول اکرم (ص) اسیر بتپرستى و گرفتار عقاید موهوم پدران و اجداد خویش بودند و مىدانستند که با اجابت دعوت پیشواى اسلام (ص) و قبول یکتاپرستى باید از معتقدات پیشینیان خود دست بردارند و این کار با تعصب خانوادگى آنان سازگار نبود. از این رو، نه تنها دعوت پیشواى اسلام (ص) را اجابت ننمودند، بلکه در مقابل آن حضرت به مخالفت برخاستند و تا قدرت داشتند، براى حفظ بتها و خاموش کردن صداى اسلام کوشش نمودند. ناگفته نماند که این گرفتارى به رسول بزرگوار اسلام (ص) اختصاص نداشت، بلکه انبیاء گذشته نیز بیش و کم با مشکل بتپرستى مواجه بودند و خداوند در قرآن شریف پارهاى از آنها را ذکر فرموده است. قوم شعیب دو انحراف بزرگ اساسى داشتند: یکى اعتقادى و آن دیگر مالى. از طرفى به پیروى از پدران خویش بت مىپرستیدند و از طرف دیگر در معاملات و داد و ستدها خیانت مىنمودند و کم فروشى مىکردند. حضرت شعیب (ع)، معلم بزرگ الهى، با این هر دو عمل به مبارزه برخاست و مردم را از بتپرستى و خیانت مالى برحذر داشت. قوم نادان به جاى اینکه عقل خود را به کار گیرند و در سخنان شعیب فکر کنند تا از انحراف اعتقادى و مالى رهایى یابند، به استهزاء گفتند:
یا شعیب اصلوتک تامرک ان نترک ما یعبد آباءنا او ان نفعل فى اموالنا ما نشاء؟
اى شعیب! آیا نماز خواندنت ترا واداشته که ادعاى نبوت کنى تا ما پرستش معبودهاى پدران خود را ترک گوییم، یا از تصرف در اموالمان به دلخواه خویش دست برداریم؟
غیر از مالدوستى و تعصب بتپرستى، عوامل دیگرى وجود داشت که سد راه مردم از قبول دین مقدس اسلام بود و براى آنکه سخن به طول نینجامد، از شرح و توضیح آنها خوددارى مىشود. سرانجام، مجاهدتهاى پیوستهى رسول اکرم (ص) در تبلیغ دین اسلام به نتیجه رسید و تدریجا عدهاى که روح آزاد داشتند و اهل منطق و استدلال بودند، به آیین الهى گرویدند و راه حق و صواب را که اصل اول سداد است، پذیرا شدند و طبق دستور پیشواى اسلام عمل مىنمودند. به شرحى که توضیح داده شد، کسانى اهل سدادند که واجد دو اصل اساسى باشند: یکى پیمودن راه صواب، و آن دیگر پایدارى و استقامت در آن راه. اگر پیروى از راه حق مشکلاتى به بار نیاورد و موجب خطر مالى و جانى نشود، ادامهى آن راه چندان سخت نیست. اما اگر طى کردن آن راه مایهى بلایا و خطراتى شود و شارع اسلام تحمل آن خطاها را در زمینهى امر مورد نظر لازم بداند، آیا افراد تحمل مىنمایند و با استقامت به راه حق ادامه مىدهند یا از اداى وظیفه شانه خالى مىکنند و راه حق را ترک مىگویند؟ حضرت حسین بن على علیهماالسلام که این صحنه را مشاهده فرموده و در ورطهى بلایا و گرفتارى واقع شده و عمل افراد را در زمینهى دین از نزدیک مشاهده فرموده، به این پرسش پاسخ داده است:
یحوطونه ما درت معایشهم و اذا محصوا بالبلاء قل الدیانون.
مردم گرد دین هستند، مادامى که به معاش و زندگى آنان
آسیبى نرسد و چون پاى آزمایش و گرفتارى به میان بیاید، عدد قلیلى در دین پایدار و ثابت قدم مىمانند.
یکى از افراد ثابتقدم در راه حق، بلال بن رباح موذن رسول اکرم (ص) بود. او در مکه ایمان آورد و راه صواب را در پیش گرفت. مشرکین براى اینکه او را از پیروى اسلام بازدارند، تصمیم گرفتند آزارش دهند و با شکنجههاى جانکاه او را از دین حق بگردانند. در یکى از سخنرانیها اشاره شد که امیه بن خلف، موقع ظهر، در هواى گرم او را بر زمین سوزان بطحا به پشت مىخواباند و دستور مىداد سنگ بزرگى روى سینهاش قرار مىدادند.
ثم یقول لا و الله لا تزال هکذا حتى تموت او تکفر بمحمد و تعبد اللات و العزى. فیقول و هو فى ذلک البلاء: احد احد.
مىگفت: تو همچنان باید در این وضع بمانى تا بمیرى یا به حضرت محمد (ص) کافر شوى و لات و عزى را پرستش نمایى. اما او در این وضع سخت و طاقتفرسا همچنان در توحید و اسلام ثابتقدم بود و از خداوند یگانه به نام «احد احد» یاد مىکرد. جالب آنکه بلال بعد از رحلت رسول اکرم (ص) با اوضاع و احوالى که پیش آمد، از صراط مستقیم منحرف نشد و همچنان در راه حق و صواب استقامت نمود.
روى ان بلالا ابى ان یبایع ابابکر و ان عمر اخذ بتلابیبه و قال له یا بلال هذا جزاء ابىبکر منک ان اعتقک فلا تجیىء تبایعه؟ فقال: ان کان ابوبکر قد اعتقنى لله فلیدعنى لله و ان کان اعتقنى لغیر ذلک فها انا ذا. و اما بیعته فما کنت ابایع من لم
یستخلفه رسولالله و الذى استخلفه بیعته فى اعناقنا الى یوم القیامه. فقال له عمر: لا ابا لک، لا تقم معنا. فارتحل الى الشام و توفى بدمشق بباب الصغیر.
روایت شده که بلال ابا کرد از اینکه با ابىبکر بیعت کند. عمر گردنش را گرفت، به او گفت: اى بلال! این است پاداش تو به ابىبکر در مقابل آزاد کردنت که نمىآیى با او بیعت کنى؟ بلال گفت: اگر ابوبکر مرا براى خدا آزاد نموده، براى خداوند ترکم گوید، و اگر براى غیر خدا آزادم نموده، عتقى واقع نشده و من همانند سابق مملوک او هستم و خود را تسلیم وى مىکنم. اما بیعت، من بیعت نمىکنم با کسى که رسول اکرم (ص) او را خلیفهى خود قرار نداده است و کسى را که پیمبر به خلافت خود گزیده، بیعتش تا روز قیامت به گردن ما هست. عمر از سخنان بلال به خشم آمد و گفت: بىپدر! دیگر در محیط ما اقامت منما. بلال به شام سفر کرد و سرانجام در باب الصغیر دمشق از دار دنیا رفت.
خلاصه، استقامت و پایدارى در راه حق و صواب، بسیار مشکل است. و به فرمودهى حضرت حسین (ع) در زمینهى امتحان و ابتلاء به بلا، افراد متدین و ثابتقدم کمیاباند. خداوند در قرآن شریف به رسول اکرم (ص) دستور داد:
فاستقم کما امرت و من تاب معک.
پس تو، اى پیغمبر معظم، طبق ماموریتى که دارى استقامت کن، و همچنین کسانى که با هدایت تو به خداوند برگشتهاند، باید استقامت نمایند.
عن ابنعباس: ما نزلت آیه کانت اشق على رسولالله صلى الله علیه و آله من هذه الایه و لهذا قال: شیبتنى هود.
ابنعباس مىگوید: آیهاى بر رسول اکرم (ص) نازل نشد که مانند این آیه مشقتبار تلقى گردد. از این رو حضرت فرمود: سورهى هود پیرم کرد.
بعضى از آقایان گفتهاند: سنگینى و مشقت این آیه براى پیشواى اسلام ناظر به دستورى است که خداوند در استقامت و پایدارى مردم داده است.
از آنچه مذکور افتاد، روشن شد که افراد با ایمان اگر در جمیع امور پیرو حق و صواب باشند و در راه رسیدن به حق استقامت و پایدارى نمایند، از اهل سداد به حساب مىآیند و براى نیل به این مقام بسیار رفیع باید از ذات اقدس الهى استمداد کنند و در پرتو فیض و رحمت حضرت بارى تعالى به این هدف مقدس دست یابند، و این دستور پیشواى معظم اسلام است.
فى الحدیث انه قال لعلى علیهالسلام: سل الله السداد.
رسول گرامى (ص) به على (ع) فرمود: در پیشگاه الهى دعا کند و از خداوند سداد را درخواست نماید.
حضرت زینالعابدین (ع) در جملهى دوم دعاى شریف «مکارم الاخلاق» که موضوع بحث و سخنرانى امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مىکند:
و اجعلنى من اهل السداد.
بار الها! مرا به گونهاى قرار ده که تمام گفتار و رفتارم بر وفق
صواب باشد و در راه اعلاى حق و اقامهى اوامر مقدست آنطور که باید و شاید استقامت و پایدارى نمایم.
امام سجاد و پدر بزرگوارش حضرت حسین علیهماالسلام، دو امام معصوم و دو پیشواى گزیدهى حضرت بارى تعالى هستند و در مقام عمل، پیرو بىقید و شرط حق و صواباند و کوچکترین قدمى فراتر نمىگذارند و این دو حجت الهى در زمانى واقع شدند و در شرایطى قرار گرفتند که حداکثر پایدارى و استقامت را در حوادث سنگین شهادت و اسارت از خود نشان دادند و به عالىترین درجهى سداد نایل آمدند.
جالب آنکه اصحاب حضرت سیدالشهداء (ع) درس استقامت و پایدارى را از مولاى خود آموخته و در راه اعلاى حق به سختترین ناملایمات تن داده و در کمال بصیرت و بینش، فداکارى در راه حق را استقبال نموده و به مقام رفیع شهادت نایل آمدند. حضرت حسین (ع) پس از ورود به کربلا، در مقابل اصحاب خود خطبهاى خواند و فرمود:
الا ترون الى الحق لایعمل به و الى الباطل لایتناهى عنه لیرغب المومن فى لقاء ربه محقا فانى لا ارى الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما. فقام زهیر بن قین و قال: قد سمعنا هداک الله یابن رسولالله مقالتک و لو کانت الدنیا لنا باقیه و کنا فیها مخلدین لاثرنا النهوض معک على الاقامه فیها.
آیا نمىبینید که به حق و صواب عمل نمىشود و باطل مورد نهى قرار نمىگیرد، با وجود وضعى این چنین، فرد با ایمان حق دارد راغب مرگ و لقاى خداوند باشد. من مرگ را جز سعادت نمىبینم و زندگى با این ستمگران در نظرم چیزى جز ملامت و آزردگى نیست.
آنگاه زهیر بن قین برخاست و گفت: یابن رسولالله مقالهات را شنیدیم. اگر دنیا براى ما پایدار مىبود و در آن زندگى جاودان مىداشتیم، قیام با تو را بر حیات ابدى دنیا مقدم مىنمودیم.
پس از زهیر بعضى دیگر از اصحاب با ایمان آن حضرت به پا خاستند، سخنانى همانند زهیر گفتند و مراتب استقامت خویش در راه حق را ابراز نمودند.