شرح دعای مکارم الاخلاق( 119)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم اسلک بى الطریقه المثلى، و اجعلنى على ملتک اموت و احیى.
به خواست خداوند توانا این دو جمله از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» موضوع بحث و سخنرانى امروز است. امام سجاد علیهالسلام به پیشگاه خداوند عرض مىکند: بار الها! مرا به مسیرى برتر و بالاتر از هر طریقى سوق ده و وادارم نما که آن راه را بپیمایم، بار الها؟! مرا در دین خودت آنچنان ثابتقدم قرار ده که در آن بمیرم و در آن زنده شوم.
المثلى اى الفضلى تانیث الامثل بمعنى الافضل.
«مثلى» به معناى «فضلى»، تانیث «امثل» است، به معناى «افضل». و مراد از «طریقهى مثلى» راه حقى است که ما را به خداوند مىرساند و آن راه هدایت بارىتعالى است که به معرفى پیمبران او شناخته مىشود و از راههاى باطل ممتاز مىگردد. کلمهى «مثلى» و «امثل» در روایات رسول اکرم (ص) و ائمهى معصومین
علیهمالسلام مکرر به کار برده شده، از آن جمله، این حدیث شریف است:
سئل رسولالله صلى الله علیه و آله: من اشد الناس بلاء فى الدنیا؟ فقال: النبیون ثم الامثل فالامثل و یبتلى المومن بعد على قدر ایمانه و حسن اعماله .
از رسول اکرم (ص) سئوال شد کدام گروه از مردم دنیا به بلایاى شدید مبتلا بودهاند؟ فرمود: پیمبران الهى و هر کدام که برتر و افضل بودهاند ابتلائاتشان فزونتر بود و سپس افراد باایمان به مقدار ایمان و خوبى اعمالشان.
مىتوان گفت دو عامل اساسى منشاء بالایا و مصائب شدید پیمبران خداوند و مومنین وظیفهشناس و درستکار بوده: اول دعوت مردم به ذات اقدس الهى و قیامت، دوم تهذیب آنان به تادیب غرایز حیوانى و محدود نمودن شهوات. براى روشن شدن مطلب لازم است دربارهى هر یک از این دو به اختصار توضیح داده شود. بشر در عالم محسوس زندگى مىکند و علاقه دارد به چیزهایى دل بندد و گرایش یابد که آنها را حس کند و لمس نماید. برخلاف میل مردم، دین خداوند که موضوع دعوت پیغمبران است حاوى مسائل نامحسوس متعددى است از قبیل وحى و فرشتگان و از همه مهمتر دو اعتقاد قلبى و غیبى یعنى ایمان به خداوند و ایمان به قیامت، رکن اصلى و اساسى دین حق است و بدون اعتقاد به آن دو، پیروى از پیمبران تحقق نمىیابد. خداوند در قرآن شریف ایمان به غیب را در راس اوصاف اهل تقوى ذکر نموده و فرموده است:
الذین یومنون بالغیب.
اینان کسانى هستند که غیب دین را باور دارند و به آن مومن و معتقدند.
در مقابل اتقیا و مومنین به غیب، اسیران عالم حساند و خداوند دربارهى اینان فرموده است:
و اذا ذکر الله وحده اشمازت قلوب الذین لا یومنون بالاخره و اذا ذکر الذین من دونه اذا هم یستبشرون.
وقتى نام خداوند یگانه برده مىشود دلهاى کسانى که به قیامت ایمان ندارند حالت نفرت و انزجار به خود مىگیرد و چون از محسوس سخن گفته شود و نام غیر خدا به میان آید مسرور و شادمان مىشوند.
بدبختانه جاذبهى حس و محسوس در وجود بشر آنقدر نیرومند و قوى است که با کمترین برخورد مجذوب مىگردند و خواستار آن مىشوند. بنىاسرائیل سالیان متمادى اسیر فرعون و فرعونیان بودند و حضرت موسى (ع) در پرتو حمایت ذات اقدس الهى نجاتشان داد و آنان را از دریا به سلامت گذراند و فرعون غرق شد. بنىاسرائیل با مشاهدهى این همه قدرت از خداوند نادیده به محض اینکه با امر محسوس مواجه شدند، بت و بتپرست را دیدند، دگرگون گشتند و از موسى (ع) درخواست بت نمودند.
و جاوزنا ببنىاسرائیل البحر فاتوا على قوم یعکفون على اصنام لهم قالوا یا موسى اجعل لنا الها کما لهم آلهه قال انکم قوم تجهلون.
خداوند در قرآن شریف فرموده: ما بنىاسرائیل را از دریا گذراندیم. در راه با مردمى برخورد نمودند که در بتکده اقامت داشته و بت مىپرستیدند. به موسى گفتند: براى پرستش ما معبودى محسوس
معین کن همانطور که اینان معبودهایى دارند. موسى از این تقاضا سخت ناراحت شد و گفت: بىگمان شما مردمى جاهل و نادانید.
به شرحى که در تاریخ آمده منشاء آوردن بت هبل در مکه و پرستش آن چیزى جز کشش و جاذبهى حس و محسوس نبود. مردى به نام عمرو بن لحى براى انجام کارهایى که داشت از مکه به شام رفت. در یکى از نقاط اطراف شام وارد شد، مشاهده کرد که مردم در آنجا بت مىپرستند.
فقال لهم ما هذه الاصنام التى اراکم تعبدون؟ قالوا له: هذه اصنام نعبدها فنستمطرها فتمطرنا و نستنصرها فتنصرنا. فقال لهم: افلا توتوننى منها صنما فاسیر به الى ارض العرب فیعبدوه. فاعطوه صنما یقال له «هبل». فقدم به مکه. فنصبه و امر الناس بعبادته و تعظیمه.
به آنان گفت: این اصنام چیست که مىبینم شما مىپرستید؟ پاسخ دادند: ما این بتها را مىپرستیم، از آنها باران مىخواهیم، به ما باران مىدهند، از آنها یارى مىخواهیم ما را یارى مىکنند. عمرو بن لحى از مشاهدهى بتها و آثارى را که بتپرستان گفتند تحت تاثیر قرار گرفت و گفت: آیا از این اصنام، بتى را به من عطا نمىکنید که به سرزمین عرب ببرم تا آن را پرستش نمایند؟ بتى را که «هبل» نام داشت به وى دادند، آن را به مکه آورد و نصب نمود، به مردم گفت: هبل را بپرستید و تعظیمش نمایید.
واضح است پیمبران الهى که مردم را دعوت به خداوند و معاد نامحسوس مىکردند و همچنین مردان باایمانى که به غیب اعتقاد داشتند همواره از گفتار و رفتار کسانى که خودشان اسیر زندان حس و محسوس
بودند زجر مىکشیدند و رنج مىبردند و خداوند وضع رقتبار رسولان خود را ضمن یک آیه چنین بیان فرموده است:
یا حسره على العباد ما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزءون.
اى افسوس و حسرت بر بندگان نادان که هیچ پیمبرى بین آنان نیامد جز آنکه مورد استهزا و تمسخرش قرار دادند.
از آنچه مذکور افتاد روشن شد که اولین علت آزار شدید و اهانت جهال به پیمبران و مردان باایمان آن بود که از نامحسوس سخن مىگفتند و جامعه را به خداى یگانه و روز رستاخیز دعوت مىنمودند. علت دیگرى که موجب شده است پیغمبران خدا و افراد باایمان در دنیا همواره با مصائب و بلایاى شدید مواجه باشند این است که هدف مکتب پیمبران انسانسازى است، مىخواهند بشر را به مکارم اخلاق و سجایاى عالى متخلق سازند و آنان را به کمال لایقشان برسانند و این کار زمانى میسر است که مردم به تعدیل غرایز حیوانى و تحدید تمایلات نفسانى خویش تن دردهند و آنها را در حدود رضاى الهى که بر وفق عقل و مصلحت است اقناع نمایند. ولى بشر به جاذبهى لذت و کامرانى مىخواهد آزاد بىقید و شرط باشد و شهوات خود را آنطور که غرایز کور و کر طالباند ارضا نماید، و همین منافات گاهى بین تعالیم انبیا و غرایز بىشعور موجب شده است که مردم لذتگرا و شهوتپرست به ایذاى پیمبران قیام نمایند، آنان را با انواع بلایا زجر دهند و بدین وسیله موانع را از پیش روى خود برطرف کنند و راه تمنیات نفسانى خویشتن را هموار سازند. امام سجاد (ع) در جملهى اول این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق»
که موضوع سخنرانى و بحث امروز است به پیشگاه بارىتعالى عرض مىکند:
اللهم اسلک بى الطریقه المثلى، بار الها! مرا به مسیرى که افضل و برتر از هر طریقى است سوق ده و وادارم نما که آن راه را بپیمایم.
حضرت زینالعابدین (ع) طریقهى مثلى و راه افضل را از خداوند درخواست مىکند، خداوندى که به تمام حوایج آگاه است و همهى دقایق سعادت بشر را مىداند و اگر حضرت بارىتعالى مدد فرماید و آدمى را به طریقهى مثلى سوق دهد قطعا هر فردى با پیمودن آن راه به کمال لایق انسانى خود دست مىیابد، اما اگر بشر ناآگاه بخواهد طریقهى مثلى و راه افضل را که حاوى تمام مراتب سعادت و مدارج کمال باشد تعیین نماید قطعا به خطا مىرود و چه بسا پارهاى از نقائص را کمال تصور کند و آن را قسمتى از طریقهى مثلى معرفى نماید، چه آنکه همهى انسانها از هر قوم و نژاد تحت تاثیر عوامل گوناگونى هستند و خوب و بدها را در شئون مختلف اعتقادى، اخلاقى، اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، تربیتى، و دیگر امور از همان دیدگاه مىنگرند و بر همان اساس قضاوت مىنمایند. پیروان مکتب مادى گمان مىکنند طریقهى مثلى و راه افضل براى تامین سعادت بشر، مادیگرى و نفى آفریدگار حکیم است. پیروان کلیسا تصور مىکنند بهترین عقیدهى دینى و باور معنوى، تثلیث و دلبستگى به «آب» و «ابن» و «روحالقدس» است. بتپرستان، آتشپرستان، گاوپرستان، و معتقدین به سایر پرستشهاى موهوم عقیدهى خود را طریقهى مثلى و راه افضل مىپندارند و مردم را به سوى آن مىخوانند. در امر اقتصاد نیز همان اختلاف عقیده وجود دارد، از زمانى که رژیم
کمونیستى در اتحاد جماهیر شوروى پایهگذارى شد میلیونها مردم تصور مىکردند طریقهى مثلى و راه سعادت براى همهى کشورهاى جهان برقرار شدن رژیم کمونیستى است. اما با تحولى که اخیرا در آن کشور پهناور به وجود آمد معلوم شد که دهها سال در اشتباه بودهاند و این رژیم با کشتن هزارها افراد بىگناه، مردم را به راه بدبختى و سیهروزى سوق داده است. طرفداران سیستم سرمایهدارى عقیده دارند که طریقهى مثلى و راه برتر در امر اقتصاد، سرمایهدارى است در حالى که سرمایهدارى به منطق دنیاى غرب امروز مایهى اختلاف شدید طبقاتى است و هر روز فاصلهى مردم مملکت و فاصلهى ملل جهان را از یکدیگر افزایش مىدهد و زمینهى عناد و فساد اجتماعى را در جهان فراهم مىآورد. شاید طولى نکشد که سرمایهدارى همانند رژیم اشتراکى مطرود گردد و طرفداران آن از عمل نارواى خویش اظهار ندامت نمایند. نه تنها انسانهاى امروز راه خود را طریقهى مثلى مىپندارند بلکه در گذشته نیز بسیارى از مردم جهان اسیر این تصور باطل بودند . نمونهى آن، مطلبى است که در قرآن شریف آمده است. موقعى که حضرت موسى و هارون از طرف خداوند ماموریت یافتند که مردم مصر را از اسارت فرعون مستبد و مدعى ربوبیت نجات دهند و موسى عصاى خود را افکند و به امر الهى به صورت اژدها درآمد پیروان فرعون به زبان آمدند:
قالوا ان هذان لساحران یریدان ان یخرجاکم من ارضکم بسحرهما و یذهبا بطریقتکم المثلى.
این دو نفر دو ساحرند، مىخواهند با سحر خودشان شما را از سرزمینتان بیرون برند و طریقهى مثلى و راه برترتان را که فرعونپرستى
است از میان ببرند.
منشاء این سوء تشخیص و باطلنگرى انحراف از یکتاپرستى است. قرآن شریف در این باره فرموده:
و لا تکونوا من المشرکین. من الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعا کل حزب بما لدیهم فرحون.
از گرایش به شرک که مایهى اصلى تفرق و پراکندگى است برکنار بمانید تا دچار این فکر باطل نشوید که هر کس روش ناصحیح خود را طریقهى مثلى تلقى کند و هر گروهى راه گزیدهى خویشتن را مایهى شادى و مسرت بداند.
طریقهى مثلى و راه افضل و برتر، صراط مستقیم خداوند است، همان راهى که فرستادهى او حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله از طرف بارىتعالى به مردم ارائه نموده و فرموده است:
و ان هذا صراطى مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله.
و این است راه مستقیم من، از آن پیروى کنید و به راههاى مختلف گرایش نیابید که موجب تفرق و پراکندگى شما از راه مستقیم خداوند مىشود.