شرح دعای مکارم الاخلاق( 112)
حضرت زینالعابدین (ع) در جملهى دوم دعاى موضوع بحث و سخنرانى امروز به پیشگاه الهى عرض مىکند:
و لا افتقرن و من عندک وسعى: بار الها! دچار فقر و تنگدستى نشوم با آنکه به فضل و عنایت تو از نعمت گشایش برخوردارم.
در قرآن شریف و روایات اولیاء گرامى اسلام، کلمهى فقر مکرر آمده و به مناسبت هر مقامى معناى مخصوصى از آن اراده شده است.
یا ایها الناس! انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحمید.
خداوند در این آیهى شریفه تمام انسانها را در همهى قرون و اعصار مخاطب ساخته و فرموده است: اى انسانها! همهى شماها فقرا و نیازمندان درگاه مقدس بارىتعالى هستید و خداوند است که غنى بالذات و بىنیاز از همهى موجودات است.
مقصود از فقر در این آیه، تهیدستى و بىچیزى نیست و از غنى در این آیه، ثروتمندى و تمکن مالى اراده نشده است، بلکه مقصود از فقر، احتیاج ذاتى ممکنالوجود است به غنى بالذات یعنى حضرت واجبالوجود، و مراد از «غنى» بىنیازى من جمیعالجهات خداوند است از همهى موجودات. این فقر براى ممکنالوجود نه تنها مایهى نقص نیست بلکه هر قدر انسانى به نیازمندى خود بهتر توجه کند و فقر خود را در پیشگاه الهى فزونتر بداند قدر و منزلت او بیشتر و بالاتر است، و بر همین اساس، رسول اکرم (ص) فرموده است:
الفقر فخرى و به افتخر على سائر الانبیاء.
فقر و نیازمندى مایهى افتخار من است و من به اتکاى این فقر براى احساس نیازمندى خود به ذات اقدس الهى بر سایر پیمبران افتخار مىنمایم.
البته تمام انبیا و مربیان الهى خود را فقیر و نیازمند به ذات اقدس الهى مىدانستند، اما اینکه رسول اکرم (ص) مىگوید: من فقر خود را مایهى مباهات و افتخار خود نسبت به سایر پیمبران مىدانم از این نظر است که مراتب ایمان رسول اسلام و اتصال او از نظر معنوى به ذات اقدس الهى به قدرى رفیع و بلند است که از اتصال دیگر پیمبران بالاتر است. او فقر خود را به خداوند بیش از سایر پیمبران و انقطاع خویشتن را از
جمیع ماسوى الله بیش از سایر فرستادگان خدا درک مىکند از این رو به خود اجازه مىدهد که بگوید: من به این فقر بر دیگر پیمبران مفتخرم. این فقر بزرگ و افتخارآمیز همان است که در دعا آمده است:
اللهم اغننى بالافتقار الیک و لا تفقرنى بالاستغناء عنک.
بار الها! با فقر و نیازمندى به خودت مرا غنى کن و با بىنیازى از ذات اقدس خودت دچار فقرم منما.
دربارهى فقر و غناى مالى روایات بسیارى از اولیاى گرامى اسلام رسیده که در بعضى از آن روایات، فقر و غنى را ممدوح خواندهاند و در بعضى از آن روایات مذموم، و در سخنرانى هشتم قسمتى از آن روایات ذکر شده و پیرامون فقر و غنى از نظر مبانى اسلامى توضیح داده شده است. اما در اینجا فقط به یک مطلب اشاره مىشود و آن مطلب این است: فقرى که مسلما مذموم است و مىتواند آدمى را دچار انحرافهاى معنوى و اخلاقى بنماید و مفاسدى به بار آورد آن فقرى است که آدمى فاقد حداقل مایحتاج زندگى باشد و نتواند به قدر ضرورت، خود و عائلهى خود را اداره نماید. على علیهالسلام دربارهى چنین فقرى فرموده است:
العسر یفسد الاخلاق.
مضیقهى زندگى و فقد مالى، اخلاق آدمى را فاسد مىکند و انسان را از مسیر صحیح منحرف مىنماید.
درخواست ائمهى معصومین علیهمالسلام از پیشگاه الهى در گذران زندگى، تامین معاش به قدر کفاف و عفاف بود و در مقام دعا از خداوند مىخواستند که فاقد آن نباشند. امام سجاد (ع) در جملهى دوم دعا که موضوع بحث و سخنرانى امروز است به خداوند عرض مىکند:
و لا افتقرن و من عندک وسعى، بار الها! دچار فقر و تنگدستى نشوم با آنکه تو به فضل خود مىتوانى از گشایش زندگى برخوردارم سازى.
امام (ع) در جملهى سوم دعا که موضوع بحث امروز است عرض مىکند:
و لا اطغین و من عندک وجدى، بار الها! گرفتار طغیان و تجاوز از حق نشوم با آنکه تمام هستى و تمکن من از ناحیهى توست.
حضرت على بن الحسین علیهماالسلام پس از درخواست گشایش مالى از طغیان نام مىبرد و از خداوند مىخواهد که در زمینهى مال دچار تجاوز از حد نشود و این درسى است بسیار آموزنده براى پیروان آن حضرت و همچنین براى کسانى که مىخواهند بر اثر تمکن مالى از مرز انسانیت خارج نشوند و به طغیان و سرکشى گرایش نیابند. مالدار شدن از جملهى عواملى است که مىتواند در آدمى اثر بد بگذارد و او را به طغیان و تجاوز از حد وادار نماید. قرآن شریف در این باره فرموده است:
ان الانسان لیطغى ان رآه استغنى. موقعى که آدمى متمکن مىشود و خود را از نظر مالى بىنیاز مىیابد حالت سرکشى و طغیان به خود مىگیرد و از مرز حق و عدل فراتر مىرود. علم نیز مانند مال در افرادى که ظرفیت ندارند مىتواند اثر نامطلوب بگذارد و آنان را به طغیان وادار نماید.
فى الحدیث: ان للعلم طغیانا کطغیان المال.
در حدیث آمده است که براى علم طغیانى است همانند طغیان مال، یعنى افراد تحصیلکرده و درس خوانده مثل مالداران در
معرض خطر غرور علمى و طغیان اخلاقى هستند. نه تنها مال و علم بلکه هر برترى و تفوق در انسانهاى نالایق اثر بد مىگذارد و موجب طغیان و تجاوزشان مىگردد.
بد گهر را علم و فن آموختن
دادن تیغ است دست راهزن
تیغ دادن در کف زنگى مست
به که آید علم ناکس را به دست
علم و مال و منصب و جاه و قران
فتنه آرد در کف بد گوهران
على علیهالسلام دربارهى قلب و عوارض گوناگونى که بر اثر رویدادهاى مختلف در آن پدید مىآید مطالبى فرموده از آن جمله در زمینهى مال و ثروت است.
لقد علق بنیاط هذا الانسان بضعه هى اعجب ما فیه: و ذلک القلب. و ذلک ان له مواد من الحکمه و اضداد من خلافها. فان سنح له الرجاء اذله الطمع و ان هاج به الطمع اهلکه الحرص، و ان ملکه الیاس قتله الاسف، و ان عرض له الغضب اشتد به الغیظ، و ان اسعده الرضى نسى التحفظ و ان غاله الخوف شغله الحذر، و ان اتسع له الامن استلبته الغره، و ان افاد مالا اطغاه الغنى، و ان اصابته مصیبته فضحه الجزع. فکل تقصیر به مضر، و کل افراط له مفسد.
در آدمى پارهى گوشت معلقى وجود دارد عجیبتر از همهى آنچه که در اوست و آن قلب است. در این عضو شگفتآور موادى است از حکمت و ضد حکمت. اگر امیدوار شود طمع او را ذلیل و خوار مىکند، اگر طمع تهدیدش نماید حرص موجب هلاکش مىشود، اگر دچار یاس گردد اندوه و اسف او را مىکشد، اگر غضبآلود و
خشمگین شود غیظش تشدید مىگردد، اگر از رضا و خشنودى برخوردار شود پرهیز از عوامل مضر و زیانبار را فراموش مىکند، اگر دچار خوف شود همش در پرهیز و اجتناب مصروف مىگردد، اگر در گشایش واقع شود غفلت مایهى سلب موفقیتش مىگردد، اگر پولى به دست آورد بىنیازى به طغیانش وامىدارد، اگر با مصیبتى مواجه شود جزع و بیتابى موجب رسواییش مىگردد، پس هر تقصیرى براى وى زیانبار است و هر افراطى براى او مایهى فساد و تباهى است.
کسانى که به خداوند توانا ایمان واقعى دارند و همواره به یاد او هستند اگر متمکن و ثروتمند شوند از حدى که باید خارج نمىگردند و به سرکشى و طغیان نمىگرایند زیرا اینان مىدانند که مالک واقعى اموال، خداوند است و آنها امانتدار او هستند، هر وقت اراده فرماید ثروت را مىگیرد و از آنان خلع ید مىنماید. قرآن شریف دربارهى این گروه باایمان فرموده:
رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله.
در بیتهاى رفیع توحید، مردانى جاى دارند که تجارت و داد و ستد که منشاء درآمدهاى مالى است آنان را از یاد خدا غافل نمىکند.
بىگمان کسى که مالى در اختیار دارد، خود را امانتدار مىشناسد، و خداوند را مالک واقعى و معطى آن مىداند از خطر طغیان و سرکشى مصون خواهد بود. جالب آنکه امام سجاد (ع) در جملهى سوم این قطعهى دعا که موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز است به گونهاى سخن گفته که مبین همین مطلب است:
و لا اطغین و من عندک وجدى، بار الها! گرفتار طغیان و تجاوز از حق نشوم با اینکه تمام هستى و تمکن من از ناحیهى توست.
در گذشته و حال افراد بسیارى وجود داشته و دارند که جایگاهشان از نظر معنوى درست در نقطهى مقابل مردان الهى است، اینان ثروتى گرد آورده و بر اثر بىایمانى دچار غرور و طغیان شده و به سرکشى و فساد اخلاق گرایش یافتهاند، خود را گم کرده، اخلاق انسانى را از یاد برده، مردم را با دیدهى تحقیر و اهانت نگریسته، و بذر دشمنى و کینهى خود را در قلوبشان افشاندهاند. قارون ، ثروتمند عصر موسى بن عمران مىگفت:
انما اوتیته على علم عندى، من این ثروت را بر اساس لیاقت علمى خود به دست آوردهام و از خداوند و عطیهى او اسم نمىبرد، اینان نیز همانند قارون سخن مىگویند.
اگر اموال تا پایان عمرشان باقى بماند در جامعه بر اثر اهانت و تحقیر مردم همواره مورد بغض و بدبینى هستند و اگر بر اثر حادثهاى ثروتشان از میان برود شخصیتشان سرکوب شده و مردم آزردهخاطر نیز از سقوطشان مسرورند.