شرح دعای مکارم الاخلاق( 111)
بسم الله الرحمن الرحیم
و لا اضلن و قد امکنتک هدایتى، و لا افتقرن و من عندک وسعى، و لا اطغین و من عندک وجدى.
امام سجاد علیهالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» سه درخواست از پیشگاه بارىتعالى مىنماید: اول: بار الها! به گمراهى و ضلالت، گرایش نیابم با آنکه هدایت من براى تو ممکن است. دوم: بار الها! دچار فقر و تنگدستى نشوم با آنکه از فضل تو تمکن مالى دارم. سوم: بار الها! گرفتار طغیان و تجاوز از حق نشوم با آنکه تمام هستى و تمکن من از ناحیهى توست.
به خواست خداوند این سه جمله از دعا موضوع بحث و سخنرانى امروز است. در آغاز لازم است معناى «هدایت» و معناى «ضلالت» از نظر لغت روشن شود، سپس پیرامون هر یک از آن دو مطالبى به عرض شنوندگان محترم برسد. راغب مىگوید:
الضلال العدول عن الطریق المستقیم و یضاده الهدایه، قال تعالى: فمن اهتدى فانما یهتدى لنفسه و من ضل فانما یضل علیها، و یقال الضلال لکل عدول عن المنهج عمدا کان او سهوا، یسیرا کان او
کثیرا.
«ضلال» عبارت از انحراف از صراط مستقیم است و ضد آن «هدایت» است. خداوند در قرآن شریف فرموده: هر کس راه هدایت بپیماید به نفع خود اوست، و هر کس از آن راه منحرف گردد به ضرر او. و گفته مىشود: ضلالت و گمراهى براى هر عدول از منهج صحیح است، خواه عمدا باشد یا سهوا، کم باشد یا بسیار.
راه صحیح رفتن یکى است و راه باطل پیمودن متعدد است، توحید و یکتاپرستى یک راه است و بس، اما شرک، راههاى متعدد و مجارى گوناگون دارد: بتپرستى و آفتابپرستى، درختپرستى و گاوپرستى، ریاکارى و هوىپرستى، و خلاصه هر پرستشى غیر از یکتاپرستى شرک است. از این رو خداوند در قرآن، هدایت را که «نور» است مفرد آورده و گمراهى را که ظلمت و تیرگى است جمع آورده است:
الله ولى الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور، و الذین کفروا اولیاوهم الطاغوت یخرجونهم من النور الى الظلمات.
خداوند ولى مردم باایمان است و آنان را از ظلمتها و تیرگیهاى متعدد خارج مىکند و به راه روشن و نورانیت هدایت مىنماید. اما کسانى که ولیشان طاغوت است و مایهى گمراهى آنان است، موجباتى را فراهم مىآورد که آنان را از نور فطرت منحرف مىکند و به ظلمتهاى گمراهى سوق مىدهد.
راغب در معناى هدایت مىگوید:
الهدایه دلاله بلطف و منه الهدایه. ان قیل کیف جعلت الهدایه دلاله
بلطف و قد قال الله تعالى: «و اهدوهم الى صراط الجحیم» قیل ذلک استعمل فیه استعمال اللفظ على التهکم مبالغه فى المعنى کقوله: «فبشرهم بعذاب الیم.».
«هدایت» عبارت از دلالت و راهنمایى آمیخته به لطف است و از همین باب است مسئلهى «هدیه» از این نظر که آن حاوى لطف و عنایت است. اگر گفته شود چگونه «هدایت» را دلالت به لطف خواندهاى با آنکه خداوند این کلمه را در زمینهى عذاب جهنم به کار برده و فرموده است: «جهنمى را به دوزخ هدایت نمایید» در پاسخ گفته مىشود: استعمال کلمهى «هدایت» در مورد دوزخیان بر سبیل تحکم و به عنوان شدت غضب و مبالغه در معنى است، از قبیل اینکه گفته مىشود: «مردمان گناهکار را به عذاب دردناک بشارت ده» با آنکه مىدانیم «بشارت» در مورد خبرهایى است که موجب مسرت و شادمانى مىگردد، همانطور که کلمهى «هدایت» از شدت غضب به کار برده شده، کلمهى «بشارت» نیز در مورد جهنمیان از نظر شدت غضب به کار برده شده است.
براى آنکه هدایت بارىتعالى شامل حال انسان شود و آدمى مشمول رحمت و فیض بارىتعالى گردد لازم است خود را با شرایط «هدایت» منطبق کند و مقدمات آن را در وجود خود ایجاد نماید تا بتواند از لطف الهى بهرهمند گردد. اولین شرطى را که باید طالب هدایت در خود ایجاد نماید آن است که در باطن جدا خواستار هدایت باشد و بخواهد از ضلالت و گمراهى رهایى یابد زیرا اگر خواستار جدى نباشد به هدایت نمىرسد، مثلا درمان بیمار، اول شرطش این است که بیمار
جدا خواستار درمان باشد و هر راهى که براى نیل به هدف مىبیند در آن قدم بگذارد، یا یک انسانى که مىخواهد عالم شود اول باید جدا علاقمند به تحصیل علم و نیل به کمال باشد و در مقابل جهل، بىتفاوت نباشد. اگر با ارادهى جدى، مریض دنبال درمان برود و محصل، دنبال علم برود موفق مىشود، انسانى هم که آرزومند است لطف راهنمایى خداوند به او برسد باید ارادهى جدى داشته باشد و بخواهد حتما از نعمت هدایت برخوردار گردد. مریضى که طالب درمان است و محصلى که خواهش علم دارد باید براى رسیدن به هدفهاى خود مجاهده و کوشش کنند و حد اعلاى سعى و عمل را به کار بندند تا موفق گردند. آنانکه خواهان هدایت و طالب سعادت و رستگارى هستند باید همت گمارند و براى نیل به هدایت بارىتعالى مجاهده کنند و سعى و عمل لازم را به کار بندند تا موفق شوند. قرآن شریف در این باره فرموده:
و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین.
کسانى که در راه ما مجاهده مىکنند و سعى و عمل خود را به شایستگى اعمال مىنمایند ما آنها را هدایت مىنماییم که خداوند سبحان با محسنین و نیکوکاران است.
اولین مجاهدهاى که در هدایت الهى را به روى انسان مىگشاید و زمینهى سعادت آدمى را فراهم مىآورد به کار بردن عقل و استفاده کردن از نیروى خرد است. حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام به هشام فرموده:
ان الله تبارک و تعالى بشر اهل العقل و الفهم فى کتابه فقال: فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه. اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولواالالباب. یا هشام! ان الله عز و جل اکمل
للناس الحجج بالعقول و افضى الیهم بالبیان و دلهم على عبودیته بالادلاء.
خداوند در قرآن شریف به اهل عقل و فهم بشارت داده و فرموده است: مژده بده به بندگان من، آنانکه سخنان را مىشنوند و از بهترین آن پیروى مىکنند. ایناناند که خداوند هدایتشان فرموده و صاحبان عقلاند. اى هشام! خداوند حجج خود را براى مردم به وسیلهى عقل تکمیل نموده و آن را منتهى به بیان فرموده و مردم را به وسیلهى دلایل بر ربوبیت خود راهنمایى فرموده است.
خداوند، مصداق واقعى خردمندانى را که از بهترین سخن پیروى مىکنند در این آیه بیان فرموده است:
ربنا اننا سمعنا منادیا ینادى للایمان ان آمنوا بربکم، فآمنا.
بار الها! ما شنیدیم صداى نداکنندهاى را که به ایمان دعوت مىکرد و مىگفت: ایمان بیاورید به پروردگارتان، بار الها! دعوت او را اجابت نمودیم و ایمان آوردیم.
براى نیل به هدایت بارىتعالى باید پیمبر الهى بیاید، اوامر الهى را ابلاغ کند و با مردم سخن بگوید، مردم نیز عقلهاى خود را به کار بندند، در سخنان فرستادهى خدا تامل و تفکر نمایند، و با بصیرت و بینایى به وى ایمان بیاورند. اگر پیمبر بیاید و مردم عقل خود را به کار نبندند هدایت الهى تحقق پیدا نمىکند، اگر مردم، عقل خود را به کار ببندند بدون راهنمایى الهى به هدایت واقعى نایل نمىشوند، بنابراین هدایت نیازمند به سخنان پیمبران و به کار گرفتن عقل و فکر کردن است، و به فرمودهى على (ع) در مجمعالبحرین، مادهى «عقل»:
العقل شرع من داخل، و الشرع عقل من خارج، عقل در وجود آدمى به منزلهى شرع درونى است و شرع مقدس فرستادهى خدا به منزلهى عقل برونى است براى بشر.
عن الکاظم علیهالسلام قال: ان لله على الناس حجتین: حجه ظاهره و حجه باطنه. فاما الظاهره فالرسل و الانبیاء و الائمه، و اما الباطنه فالعقول.
امام کاظم (ع) فرموده: خداوند در بین مردم دو حجت دارد: یک حجت ظاهرى و آشکار و آن دیگر حجت باطنى و پنهان. اما حجت ظاهرى خداوند، رسل و انبیا و ائمه علیهمالسلاماند، و اما حجت باطنى خداوند عقلهاى مردم است.
از آنچه مذکور افتاد این نتیجه به دست آمد که اولین مجاهده و کوشش در راه نیل به هدایت بارىتعالى گوش دادن به سخنان پیمبران و به کار بستن عقل در شناخت واقعیت و حقیقت آنان است. اگر آدمى این مرحله را بگذراند و به نبوت پیمبران الهى باور بیاورد یکى از مهمترین مراحل هدایت الهى را گذرانده است.
اما مرحلهى دوم این است که پس از دانستن حقیقت و درک واقعیت دعوت پیمبران آن را که در دل فهمیده و با عقل تشخیص داده به زبان بیاورد و اعتراف کند، اما این کار، نیازمند به مجاهده با هواى نفس و غلبه بر تمنیات حیوانى است، و اگر مجاهده با هوى سنگینتر از مجاهدهى عقلى نباشد از آن خفیفتر نیست زیرا بسیارى از مردم در مواردى حقیقت را درک مىکنند، اما اسیر یک سلسله تعلقات و توهماتاند، گرفتار خودخواهى، بلندپروازى، استکبار، تعصب
خانوادگى، تعصب قومى، لجاجت و عناد، که قدر جامع همهى اینها هواى نفس است. هواى نفس نمىگذارد انسان به واقعیت اعتراف کند و حقیقت را بگوید و در خلال آیات قرآن شریف و روایات مواردى در این باره آمده که به مناسبت، چند مورد آنها براى شاهد ذکر مىشود. کسانى بعد از دیدن معجزات حضرت موسى بن عمران و مطمئن شدن به این مطلب که او فرستادهى بارىتعالى است حاضر نشدند اطمینان قلب خود و باور و ایمان معنوى خویش را به زبان بیاورند. قرآن در این باره فرموده است:
و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا.
اینان انکار کردند نبوت موسى بن عمران را با اینکه یقین قلبى داشتند و انگیزهى اینان در این انکار بلندپروازى و ستمگرى بوده است، نتوانستند با روح بلندپروازى و هواى نفس خود در ظلم و ستم مبارزه و مجاهده نمایند.
الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم و ان فریقا منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون.
کسانى که اهل کتاباند پیغمبر اسلام را مىشناسند همانند شناخت فرزندان خودشان، اما گروهى از آنها حق را کتمان مىکنند با آنکه به حق، عالم و آگاهاند.
و کذالک ما ارسلنا من قبلک فى قریه من نذیر الا قال مترفوها: انا وجدنا آباءنا على امه و انا على آثارهم مقتدون.
اینچنین است که ما پیش از تو در هیچ قریهاى پیمبر و نذیرى نفرستادیم مگر آنکه اسرافگران مىگفتند: پدران خود را بر روش و
عقیدهاى یافتهایم و ما نیز به آنها اقتدا مىکنیم و از پى عقاید آنها مىرویم . ابوجهل دربارهى پیغمبر گفت:
و الله انى لاعلم انه صادق و لکن متى کنا تبعا لعبد مناف.
به خدا قسم مىدانم که پیمبر اسلام راست مىگوید و فرستادهى خداوند است، اما چه زمان قبیلهى ما و گروه ما را از گروه و قبیلهى عبد مناف پیروى نمودهاند.
البته کسانى که اسیر لجاج و عنادند، اسیر هواى نفس و بلندپروازى هستند، و اسیر تعصب پدران و تصلب و پافشارى در روش اجداد قوم خود هستند و نمىتوانند حقایق را درک کنند زیرا اینان قدرت مجاهده با نفس خود و تمنیات خویشتن ندارند. نتیجه اینکه نیل به هدایت بارىتعالى از راه مجاهده و کوشش میسر است، کسى که مىخواهد از این نعمت بزرگ برخوردار گردد باید در درجهى اول، عقل خود را به کار بندد و نداى انبیا را با نیروى خود بررسى کند و ایمان بیاورد. ثانیا، باید هواى نفس خود را واپس زند، از تعصب و تصلب و لجاج و بلندپروازى، خویشتن را مصون دارد تا بتواند با مجاهده با هواى نفس، خود را به حقیقت برساند و از هدایت بارىتعالى برخوردار گردد. جملهى اول دعاى امام سجاد (ع) موضوع سخنرانى امروز ناظر به این گروه است. در پیشگاه الهى عرض مىکند:
و لا اضلن و قد امکنتک هدایتى: بار الها! به گمراهى و ضلالت گرایش نیابم با آنکه هدایت من براى تو ممکن است.
کسى که عقل خود را به کار بسته و در سخنان پیامبر گرامى اسلام (ص) دقت نموده و به نبوت آن حضرت پى برده و در باطن ایمان آورده است به علاوه
با هواى نفس خویش مجاهده کرده و باور معنوى خود را به زبان آورده و به گروه مسلمانان پیوسته است، چنین انسانى حق دارد بگوید: بار الها! مورد حمایت و عنایتم قرار بده به گونهاى که در صراط مستقیم کمترین انحرافى پیدا نکنم و در باطل قدم نگذارم. اگر این انسان، عالم و روحانى عالیقدر است از خدا مىخواهد که بار الها! در مطالعهى قرآن شریف و روایات دچار اشتباه فکرى نشوم، تو مرا مورد پشتیبانى و لطف خودت قرار ده که حقایق را آنطور که هست از کتاب و سنت درک کنم. اگر یک انسان اجتماعى وارد در امور مملکت است باید بگوید: پروردگارا! مورد عنایت و حمایتم قرار بده که در سعادت مردم به صراط مستقیم بروم، دچار انحراف نشوم و به ضرر کشور اسلامى قدمى برندارم. خلاصه هر کس در هر روشى که قدم مىزند و در هر کارى که وارد است اگر مشمول هدایت بارىتعالى بشود و خداوند لطف خود را شامل حال او فرماید از خطر و انحراف مصون مىماند و سرانجام در هر کارى به سعادت شایستهى آن کار نایل مىگردد.