شرح دعای مکارم الاخلاق( 106)
فى الحدیث: من اتى الیه معروف فلیکاف علیه، فان عجز فلیثن و ان لم یفعل فقد کفر النعمه.
در حدیث آمده است: کسى که دربارهاش خدمتى انجام مىشود موظف است آن را به گونهاى شایسته تلافى کند، و اگر قدرت تلافى کردن ندارد باید اعطاکنندهى معروف را ثنا گوید و از احسانش قدردانى نماید، و اگر از ثنا گفتن وى خوددارى کند کفران نعمت نموده است.
بشر در هر مرتبه و مقامى که باشد آفریدهى خالق است و همواره نیازمند و محتاج به ذات مقدس اوست، هر قدر در کسب کمال بکوشد و مدارج تعالى را بپیماید و خویشتن را از جهت سجایاى انسانى و «مکارم اخلاق» به شایستگى بسازد همچنان موجودى است محدود و در کمالات معنوى و خصال انسانى اندازهى معینى دارد. بنابراین اگر ثناگویى بخواهد ستایش و مدحش از تملق منزه باشد باید گفتههاى خود را با دقت اندازهگیرى نماید و از مرز واقعگویى و بیان حقیقت فراتر نرود. اولیاى گرامى اسلام براى آنکه پیروان خود را به شایستگى هدایت نمایند و از هر جهت آنان را به مسیر صحیح راهنمایى کنند در این باره نیز سخن گفته و تذکرات لازم را به مادح و ممدوح دادهاند.
عن على علیهالسلام قال: ایاک ان تثنى على احد بما لیس فیه فان فعله یصدق عن وصفه و یکذبک.
على (ع) فرموده: بپرهیز از اینکه مدح کنى کسى را به چیزى که در وى نیست، چه آنکه عمل شخص ممدوح وصف او را گواهى
مىدهد و تو را تکذیب مىنماید.
اگر ثناگویى، شخص بىعلمى را عالم بخواند، ممسکى را سخى معرفى کند، و ترسویى را شجاع بداند، و آنان را به این اوصاف ثنا گوید سخنان جاهلانهى آن انسان بىسواد، و امساک آن فرد بخیل، و ترس آن فرد جبون، صفات آنان را تبیین مىنماید و گفتهى ثناگو را تکذیب مىکند.
و عنه علیهالسلام قال: اجهل الناس المغتر بقول مادح متملق یحسن له القبیح و یبغض الیه النصیح.
و نیز فرموده است: جاهلترین مردم کسى است که به سخن ثناگوى متملق مغرور مىشود، بدیها را در نظر او خوب جلوه مىدهد و ناصح خیرخواه را مبغوضش مىسازد.
رسول اکرم (ص) و ائمهى معصومین علیهمالسلام انسانهایى کامل بودند و از جمیع جهات تعالى و فضیلت نسبت به همهى مردم برترى داشتند، با این حال اجازه نمىدادند کسانى لب به تملقشان بگشایند و در مقام ثنا و مدح آنان زیادهروى نمایند و گاهى با صراحت متملق را طرد مىنمودند.
قال ابوالحسن الثالث علیهالسلام لرجل و قد اکثر من افراط الثناء علیه اقبل على شانک فان کثره الملق یهجم على الظنه و اذا حللت من اخیک فى محل الثقه فاعدل عن الملق الى حسن النیه.
مردى حضور امام هادى (ع) شرفیاب شد و در مدح و ثناى آن حضرت زیادهروى کرد. امام به وى فرمود: برخیز از پى کارت برو چه آنکه زیادهروى در ثناگویى موجب بدگمانى مىشود. سپس نصیحتش نمود و فرمود که هر وقت در محل مطمئنى با برادر دینیت
مواجه شدى از تملقگویى به حسن نیت عدول نما.
زیادهروى و افراط اشخاص نادان از جهت دینى دربارهى رسول اکرم (ص) و ائمهى معصومین علیهمالسلام مشکل دیگرى بود که اولیاى دین با آن مواجه بودند و کسانى نسبت به مربیان الهى راه غلو در پیش مىگرفتند و آنان را از حد واقعى خود بالاتر مىبردند و ائمهى معصومین همواره با گروه غلات مبارزه مىکردند، طردشان مىنمودند، و راهشان را باطل و مایهى تباهى و هلاکت اعلام مىکردند.
عن على علیهالسلام قال: هلک فى رجلان: محب غال و مبغض قال.
على (ع) فرموده: دو گروه از مردان دربارهام گرفتار هلاکت شدهاند، گروه اول کسانى هستند که در ابراز علاقه نسبت به من راه افراط پیموده و در دین خدا به غلو گرایش یافتهاند، و گروه دوم کسانى هستند که به دشمنى من همت گمارده و بغض مرا در دل گرفتهاند.
روایات بسیارى از ائمهى معصومین علیهمالسلام دربارهى بطلان غلو و تبرى از غلات رسیده و در اینجا فقط به ذکر یک حدیث اکتفا مىشود.
قال المامون لمولانا الرضا صلوات الله علیه: بلغنى ان قومک یغلون فیکم و یتجاوزون فیکم الحق. فقال الرضا علیهالسلام: حدثنى ابى عن آبائه قال: قال رسولالله صلى الله علیه و آله: لا ترفعونى فوق حقى فان الله تبارک و تعالى اتخذنى عبدا قبل ان یتخذنى نبیا الى ان قال: و انا لنبرء الى الله عز و جل ممن یغلو فینا فیرفعنا فوق حقنا.
مامون به حضرت رضا (ع) عرض کرد: به من خبر رسیده
است که علاقمندان دربارهى شما غلو مىکنند و از حقى که دارید بالاتر مىبرند. حضرت فرمود: پدرم از پدرانش از رسول اکرم (ص) حدیث نموده که فرمود: مرا از حق و حدم بالاتر نبرید که خداوند مرا به بندگیش گزید پیش از آنکه به پیمبرى مبعوثم فرماید، سپس آیهاى را از قرآن شریف تلاوت نمود و فرمود: ما تبرى مىجوییم به سوى خداوند از کسى که دربارهى ما غلو مىکند و ما را از حدمان بالاتر مىبرد.
نتیجه آنکه هر مخلوقى هر قدر واجد کمال باشد چون مخلوق است ناچار محدود است و کمالش حد و اندازهاى دارد، ثناگو در مقام مدحش نباید مبالغه کند و از حد واقعیش تجاوز نماید، تنها ذات اقدس الهى است که کامل مطلق است و کوچکترین حد و حصرى ندارد. بنابراین ثناگوى خداوند هر قدر در مدحش مبالغه کند نمىتواند به شایستگى، حق خداوند را ادا نماید، فقط با مبالغه در ثنا هر فردى به قدر قدرتى که دارد وظیفهى بندگى خویش را انجام مىدهد. از این رو امام سجاد (ع) در جملهى مورد بحث از دعاى «مکارمالاخلاق» از پیشگاه بارىتعالى درخواست مىکند: «و اغراقا فى الثناء علیک»، بار الها! بر من منت بگذار و بالاترین مراتب مدح خود را به زبان من جارى بفرما.
اولیاى گرامى اسلام براى آنکه عجز بشر را از ثناى شایستهى بارىتعالى به پیروان خود بفهمانند با تعبیرهاى مختلفى در این باره سخن گفته و در روایات خاطرنشان ساختهاند، از آن جمله در مقام دعا گفتهاند:
انت کما اثنیت على نفسک.
بار الها! تو آنچنان هستى که خودت خویشتن را ثنا گفتهاى.
مجمعالبحرین این جمله را چنین معنى نموده است: و هو اعتراف بالعجز اى لا اطیق ان اثنى علیک کما تستحقه و تحبه، این جمله، اعتراف به عجز و ناتوانى است، یعنى: بار الها! من قدرت ندارم تو را مدح کنم به گونهاى که تو استحقاق دارى و دوستدار آن هستى.
در قرآن شریف آیات متعددى آمده است که خداوند خویشتن را در آن آیات توصیف فرموده و از قدرت خود نام برده است. آقایان مفسرین خاصه و عامه دربارهى آن آیات مطالبى را در کتب تفسیر ذکر کردهاند، آیا آنان با تفسیر خود به عمق کلام الهى واقف شدهاند و به حقیقت امر پى بردهاند یا آنکه در فهم این قبیل آیات باید بشر اظهار عجز کند و همان کلام امام معصوم را که در مقام دعا به پیشگاه الهى عرض کرده بگویند: «انت کما اثنیت على نفسک» بار الها! تو آنچنان هستى که خودت خویشتن را ثنا گفتهاى و بشر قادر نیست تو را به شایستگى مدح گوید و قدرت نامحدودت را تبیین نماید. در اینجا براى نمونه، بعضى از آیات ذکر مىشود و اهل مطالعه و تحقیق به کتب تفاسیر مراجعه فرمایند و ببینند آنچه مفسرین در کتب آوردهاند قانعکننده است؟ آیهى اول:
الله نور السموات و الارض. آیهى دوم:
هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن. آیهى سوم:
الم تر الى ربک کیف مد الظل و لو شاء لجعله ساکنا ثم جعلنا الشمس علیه دلیلا.
جایى که اولیاى بزرگ الهى در پیشگاه بارىتعالى بگویند:
ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک، وضع نارسایى و قصور سایر مردم واضح و روشن است.
امام سجاد (ع) در قطعهى سوم دعاى «مکارمالاخلاق» موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز به پیشگاه الهى عرض مىکند:
و ذهابا فى تمجیدک، بار الها! تمجید و بزرگى خودت را در زبان من به جریان انداز.
راغب در مفردات قرآن در مادهى «مجد» مىگوید:
المجد السعه فى الکرم و الجلال: «مجد» عبارت از توسعه در کرم و جلالت قدر است، یعنى یک انسان که واجد کرامت نفس و بزرگوارى طبع است و همچنین از قدر و منزلت اجتماعى برخوردار است مىگویند او داراى «مجد» و عظمت است، ولى کلمهى «مجد» که دربارهى ذات اقدس الهى به کار برده مىشود داراى معناى بسیار وسیع و گستردهاى است. قرآن شریف در وصف بارىتعالى مىگوید: انه حمید مجید. پس اگر کلمهى «مجد» دربارهى انسانى به کار برده شود باید گفت مجد او نسبى است نه مطلق زیرا انسان، خود مخلوق است و محدود، عمرش محدود است و نعمتهایى که در اختیار دارد محدود و معین است. بنابراین وسعت کرامتش و گستردگى جلال و عظمتش نیز محدود خواهد بود، اما مجد بارىتعالى حد و حصر ندارد، چه ذات اقدس الهى نامحدود است، قدرت و عظمتش نامحدود است، بنابراین کرامت و جلالتش حد و حصر ندارد، او مجید مطلق است و کریم و عظیم نامحدود. جالب آنکه امام سجاد (ع) در دعاى خود کلمهى «ذهاب» را با حرف «فى» به کار برده است. علامه سید على خان در شرح این عبارت چنین گفته:
ذهب یذهب ذهابا: سار و مضى، ثم استعیر للاستغراق فى الشىء و التوغل و الامعان کانه سار فیه و مضى و لم یقف.
«ذهب ذهابا» یعنى فلانى سیر کرد و رفت و با افزودن حرف «فى» آن را استعاره مىآورند براى داخل شدن چیزى در چیزى به طور فراگیر.
امام (ع) مىخواهد در پیشگاه الهى عرض کند: بار الها! اینکه درخواست مىکنم مجد خود را به لسانم جارى نمایى مقصودم این نیست که یک یا چند بار عظمت تو را به زبان آورم، بلکه مقصودم این است که غرق دریاى بزرگى و کرامتت گردم، آنچنان شوم که همواره به یاد تو سخن گویم و از این افتخار گرانقدر به طور مستمر برخوردار باشم.
به موقع است در پایان بحث امروز به مناسبت کلمهى «مجد» چند جمله دربارهى قرآن شریف به عرض شنوندگان محترم برسانم. همانطور که خداوند دربارهى ذات اقدس خود کلمهى «مجید» را به کار برده و فرموده است:
انه حمید مجید. همچنین دربارهى قرآن شریف این کلمه را آورده و فرموده است:
ق. و القرآن المجید. به طورى که مذکور افتاد راغب در مفردات قرآن گفته: المجد السعه فى الکرام و الجلال: «مجد» به معناى بسط و توسعهى کرامت و جلالت است و خداوند هر دو وصف را براى آن کتاب آسمانى ذکر نموده است. دربارهى کرامت قرآن فرموده:
انه لقرآن کریم.- دربارهى جلالت و عظمتش فرموده است:
و القرآن العظیم.- به موجب این دو صریح کلام الهى، قرآن
شریف، مجید است و داراى کرامت و عظمت. این کتاب آسمانى هادى و راهنماى انسانها به سعادت واقعى است:
ان هذا القرآن یهدى للتى هى اقوم، قرآن کریم استوارترین راه تعالى و تکامل را به مردم ارائه مىکند، آیا کرامت و عظمتى بالاتر از این براى یک کتاب تصور مىشود که اگر اهل جهان از آن پیروى کنند و تعالیمش را عملا به کار بندند مىتواند راه فلاح و رستگارى را به بشریت ارائه کند، مردم را انسان بسازد، از درندهخویى و فساد اخلاقشان برهاند، عدل و داد را در سراسر جهان حاکم سازد، و موجبات تعالى و تکامل انسانها را در طول قرون و اعصار فراهم آورد. على (ع) در یکى از خطبههایى که القا فرموده دربارهى بعثت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و همچنین دربارهى قرآن شریف سخنانى گفته و تذکراتى را داده، از آن جمله دربارهى قرآن فرموده است:
الا ان فیه علم مایاتى و الحدیث عن الماضى و دواء دائکم و نظم ما بینکم.
آگاه باشید که قرآن شریف علومى را که انسانهاى آینده براى تامین هدایت و سعادت خود به آنها نیازمندند در بر دارد، و همچنین اخبار خوب و بد گذشتگان را که مىتواند موجب آگاهى یا مایهى عبرت نسلهاى بعد شود بیان مىکند. آگاه باشید که قرآن حاوى داروى بیمارى شما و نظم و انضباطى است که باید در جامعهى مسلمین حاکم باشد.