شرح دعای مکارم الاخلاق(97 )
بسم الله الرحمن الرحیم
و لا بالخضوع لسوال غیرک اذا افتقرت، و لا بالتضرع الى من دونک اذا رهبت.
بار الها! وقتى فقیر مىشوم با خضوع و تذلل براى درخواست از غیر خودت امتحانم مکن، بار الها! موقعى که گرفتار ترس مىگردم با تضرع و زارى در مقابل غیر خودت آزمایشم منما.
به خواست خداوند این دو جمله از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» موضوع بحث و سخنرانى امروز است. دو امر بسیار مهم و خطیر است که اگر در زندگى دامنگیر افراد ضعیفالنفس و کمایمان شود مىتواند در آنان اثر نامطلوب بگذارد، به پستى و فرومایگى سوقشان دهد، و از عز و شرافت نفس، که سرمایهى گرانقدر انسانى است محرومشان نماید: یکى تهیدستى و فقر است و آن دیگر، ناامنى و ترس. امام سجاد علیهالسلام خطر احتمالى این دو رویداد را در پیشگاه الهى به عرض رسانده و درخواست نموده است که او را در زمینهى فقر به تذلل در مقابل غیر خودش امتحان نکند و در زمینهى ترس به تضرع و زارى در مقابل این و آن آزمایش ننماید. این دعاى شریف براى افراد آگاه درسى است آموزنده زیرا خطر فقر و ترس ممکن است هر فردى را تهدید کند. پیروان امام باید از خدا بخواهند که در این مواقع مورد لطف و حمایتشان قرار دهد و آنان را از خطر، مصون و محفوظ دارد. انسان شریفترین مخلوق الهى است، او دارندهى روح خدا و خلیفهى بارىتعالى در زمین است. خداوند در قرآن شریف فرموده: و لقد کرمنا بنىآدم، ما فرزندان آدم را موجوداتى کریم و بزرگ قرار دادهایم.
این مخلوق بزرگ و ارزشمند داراى آزادى عمل است و مانند حیوانات در ادارهى زندگى خود در چارچوب غرایز محبوس نیست، تنظیم امور حیاتش بر عهدهى خود او واگذار گردیده و مختار آفریده شده است. در طول قرون و اعصار، پیمبران الهى به مردم گفته و خاطرنشان ساختهاند که خداوند راضى نیست مردم از آزادى خود سوءاستفاده کنند، خود را بنده و بردهى غیر خدا قرار دهند، و از این راه شرف انسانى خویش را پایمال نمایند. دعوت به یکتاپرستى یا توحید در عبادت که بزرگترین هدف مقدس انبیاى خداست ناظر به همین مطلب است و تعیینکنندهى حدود آزادى بشر است. پیمبران با دعوت به توحید در عبادت، مقام رفیع انسانیت را حفظ نمودند و به مردم اجازه ندادند که خویشتن را با پرستش جماد و نبات و حیوان تحقیر کنند و موجبات سقوط و پستى خویشتن را فراهم آورند. قرآن شریف فرموده است: و من یشرک بالله فکانما خر من السماء، کسى که به خداوند شرک آورد همانند این است که از آسمان رفیع فروافتاده و سقوط نموده باشد. اولیاى گرامى اسلام ضمن روایات متعددى از یک طرف اعلام نمودهاند که خداوند به بشر آزادى اعطا نموده و ادارهى امور زندگیش را به خودش تفویض فرموده است، و از طرف دیگر خاطرنشان ساختهاند که افراد باایمان و پیروان مکتب قرآن، حق ندارند آزادى خود را نابجا اعمال نمایند، شرف انسانى را نادیده انگارند و موجبات ذلت و خوارى خویشتن را فراهم آورند.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: ان الله فوض الى المومن اموره کلها و لم یفوض الیه ان یذل نفسه. الم تر ان الله عز و جل ههنا یقول لله العزه و لرسوله و للمومنین، و المومن ینبغى له ان یکون عزیزا و لا یکون ذلیلا. امام صادق (ع) فرموده: خداوند تمام امور مومنین را به خودشان تفویض فرموده اما ذلیل ساختن خودشان را به آنان واگذار ننموده است، ندیدى کلام خدا را که در این مقام فرموده: عزت براى خدا و رسول خدا و مومنین است، مومن، شایستهى عزت است و نباید خوار و ذلیل باشد.
به نظر مردان بزرگ و مربیان عالیقدر بشر، زندگى زمانى ارزش دارد که با عز و شرافت طى شود، اگر زندگى آمیخته به خوارى و ذلت گردد به نظر آن مربیان بزرگ، مرگ از آن حیات بهتر و برتر است. عن على علیهالسلام قال: المنیه و لا الدنیه. على (ع) فرموده: در آغوش مرگ قرار گرفتن و جان سپردن بهتر از زندگى کردن با خوارى و ذلت است.
عن مولانا الحسین علیهالسلام قال: موت فى عز خیر من حیاه فى ذل. حضرت حسین بن على علیهماالسلام فرموده: مرگ در عزت، بهتر از حیات و زندگى در ذلت است.
بعضى به گذران دنیاى خویش آنقدر دلبسته و علاقمندند که اگر بدانند بناست سى سال زندگى کنند حاضرند براى رفاه و آسایش عمر خود، ده سال تن به ذلت و پستى بدهند و خوارى را قبول نمایند، تملق بگویند، چاپلوسى کنند، بنده و بردهى مستکبرین ثروتمند شوند، طوق عبودیت صاحبان قدرت را به گردن افکنند، و خلاصه جامهى خوارى در بر نمایند، ولى براى آنکه شنوندگان محترم بدانند که در اسلام زیر بار ذلت و خوارى رفتن تا چه حد قبیح و شرمآور است به این روایت توجه فرمایند: عن على علیهالسلام قال: ساعه ذل لا تفى بعز الدهر.
على (ع) فرموده: یک ساعت زیر بار ذلت رفتن و به پستى تن دادن، با رفاه و آسایش تمام عمر برابرى نمىکند، یعنى اگر انسانى به چنین عملى دست بزند باید بداند که در این معامله ضرر کرده و مغبون است.
فقر و تهیدستى از جملهى امورى است که مىتواند منشاء ذلت و خوارى انسانها گردد و آنان را به پستى و دنائت وادار نماید. فقر از جملهى مواد امتحان و آزمایش خداوند است. با توجه به اینکه مردم از نظر ایمان و بىایمانى، از نظر قوت و ضعف نفس، از نظر خلقیات پسندیده و ناپسند، از نظر عزت نفس و فرومایگى، و همچنین از نظر دیگر جهات با یکدیگر متفاوتاند قطعا نتیجهى آزمایش آنان نیز متفاوت خواهد بود. افراد باایمان که خویشتندار و متحملاند به نسبت ایمان و صبرشان و همچنین به نسبت درجهى فقرشان خوب امتحان مىدهند، بعضى که فاقد ایمان و ذخایر اخلاقى هستند فقر در آنان بیش و کم اثر بد مىگذارد، به گناه آلوده مىشوند، به پستى تن مىدهند و از بوتهى امتحان الهى سرافکنده بیرون مىآیند. اولیاى گرامى اسلام ضمن روایات بسیارى دربارهى فقر، سخن گفته و خطرات ناشى از آن را برشمردهاند و در ضمن، وظایف مومنین و پیروان راستین اسلام را در مراحل مختلف ذکر نمودهاند و در اینجا با استفاده از بعضى آیات و روایات، به اختصار، راجع به فقر و درجات مختلف آن و همچنین دربارهى وظایف افراد فقیر در مواقع و شرایط مختلف عرایضى کوتاه تقدیم شنوندگان محترم مىشود. فقر درجات و مراتبى دارد و گاهى تهیدستى و فقر آنچنان افراد را در مضیقه و تنگناى مىگذارد که تحمل را از دست مىدهند و از خداوند تمناى مرگ مىکنند و پایان یافتن زندگى را براى خود فوز و سعادت مىدانند. در روایات اسلامى مصیبت و رنج فقر با تعبیرهاى مختلفى بیان شده و در اینجا فقط به ذکر یک روایت که روشنگر اهمیت فقر است اکتفا مىشود:
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: اوحى الله تعالى الى ابراهیم علیهالسلام فقال یا ابراهیم! خلقتک و ابتلیتک بنار نمرود. فلو ابتلیتک بالفقر و رفعت عنک الصبر ما تصنع؟ قال ابراهیم: یا رب! الفقر الى اشد من نار نمرود. قال الله فبعزتى و جلالى ما خلقت فى السماء و الارض اشد من الفقر. رسول اکرم (ص) فرمود که خداوند به ابراهیم خلیل وحى فرستاد: من تو را آفریدم و به آتش نمرود مبتلایت ساختم. اگر تو را به فقر مبتلا نمایم و صبر را از تو بگیرم چه خواهى کرد؟ ابراهیم عرض کرد: بار الها! فقر براى من از آتش نمرود شدیدتر است. خداوند فرمود: به عزت و جلالم قسم که مخلوقى را در آسمان و زمین از فقر و تهیدستى شدیدتر نیافریدهام.
نکتهاى که در این روایت شایان کمال دقت است، فقر بدون صبر است. خداوند به ابراهیم فرمود: اگر به فقرت مبتلا کنم و صبر را از تو بگیرم چه خواهى کرد؟ ابراهیم عرض کرد: فقر از آتش نمرود سختتر است. این عبارت به شنونده مىفهماند که فقر بدون صبر تا چه حدى سنگین است و این همان است که خداوند به عزت و جلال خود قسم یاد کرده که از فقر، شدیدتر نیافریدهام. صبر به معناى حس خویشتندارى و تملک نفس است و این خصلت حمیده در زمینهى فقر و تهیدستى داراى مراتب و درجاتى است و عالیترین مرتبهى آن را خداوند در قرآن شریف براى فقراى اصحاب صفه، که عددشان حدود چهارصد نفر بوده، بیان فرموده است.
للفقراء الذین احصروا فى سبیل الله لا یستطیعون ضربا فى الارض، یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفف، تعرفهم بسیماهم، لا یسالون الناس الحافا و ما تنفقوا من خیر فان الله به علیم.
انفاق براى فقیرانى است که در راه خدا و براى امر جهاد در محاصره و تنگناى قرار گرفتهاند، از ترس هجوم دشمن همواره در حال آمادگى به سر مىبرند و جایگاه خود را ترک نمىگویند، افرادى که از وضع آنان ناآگاهاند به علت عفتى که دارند تصور مىکنند اینان از گروه اغنیا و مالداراناند اما با دیدن چهرهى ایشان به وضعشان واقف مىشوى. از احدى درخواست کمک نمىنمایند و خداوند از انفاقهایى که به آنان مىنمایید آگاه است.
صبر این گروه در فقر به اندازهاى بود که نه تنها تهیدستى خود را به زبان نمىآوردند بلکه در جامعه به گونهاى رفتار مىنمودند که افراد بىاطلاع، آنان را غنى و متمکن مىپنداشتند. اینان در فقر و ناچیزى واجد عالیترین درجهى صبر و بردبارى بودند. گروه دیگرى که در فقر، صابر و بردبارند کسانى هستند که مردم بىاطلاع، به آنان گمان ثروت نمىبرند ولى آنقدر خویشتندار و صابرند که همانند گروه اول از فقر خود سخنى نمىگویند و تنگدستى خویش را بیان نمىنمایند زیرا مىدانند که به زبان آوردن فقر، خود نوعى بىصبرى است، به علاوه، اظهار نمودن فقر مایهى ذلت و تحقیر گوینده است.
عن النبى صلى الله علیه و آله: من ابدى الى الناس ضره فقد فضح نفسه.
رسول اکرم (ص) فرمود: کسى که مصیبت و رنج درونى خود را به مردم بگوید خویشتن را رسوا نموده است.
عن على علیهالسلام قال: من اظهر فقره اذل قدره. على (ع) فرموده: کسى که فقر خود را آشکار کند قدر و شخصیت خود را خوار نموده است.
گروه دیگرى که در فقر صابر و متحملاند کسانى هستند که با تمرین، واجد صفت بسیار پسندیدهى قناعت شدهاند و به این خلق عزتآفرین متخلق گردیدهاند، با حداقل زندگى مىسازند، از تنگدستى خود سخن نمىگویند، و از کسى تمناى کمک ندارند. این بلندهمتان با زبان حال و زمزمهى درونى مىگویند:
به نان خشک قناعت کنیم و جامهى دلق که بار محنت خود به ز بار منت خلق
اولیاى گرامى اسلام در سخنان خود قناعت را «غنى» خواندهاند، یعنى کسى که واجد خصلت قناعت است از غناى روح و بىنیازى نفس برخوردار است و به مردم نیازى ندارد.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: القناعه کنز لا یفنى. رسول اکرم (ص) فرموده است: قناعت گنجى است که هرگز پایان نمىیابد.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: من قنع بما رزقه الله فهو من اغنى الناس. امام صادق (ع) فرمود: کسى که به رزق خدا قانع باشد او از غنىترین مردم است.
من عمل صالحا من ذکر او انثى و هو مومن فلنحیینه حیاه طیبه. هر مرد و زنى که با ایمان است عمل خوب و صالح انجام دهد ما او را به حیات منزه و پاک زنده خواهیم نمود.
سئل علیهالسلام عن قوله تعالى: فلنحیینه حیاه طیبه، فقال: هى القناعه.
از على (ع) دربارهى حیات طیبهاى که در این آیه آمده است، سئوال شد. حضرت در پاسخ فرمود: آن حیات طیبه، قناعت است.
گاهى براى یک انسان بسیار شریف و بزرگوار که در فقر، صابر و قانع است وضعى به وجود مىآید و آنچنان در مضیقه قرار مىگیرد که ناچار مىشود به دگران بگوید و از آنان کمک بخواهد. در این قبیل موارد اولیاى گرامى اسلام به پیروان خود اجازه مىدهند که به قدر
ضرورت اقدام نمایند، ولى اکیدا سفارش کردهاند که در انتخاب شخصى که مىخواهند راز خود را با وى در میان بگذارند دقت و مراقبت کامل مبذول دارند و سر خویشتن را به نااهل نگویند و بر مصیبت خود نیفزایند.
عن الرضا علیهالسلام قال: وجهک ماء جامد یقطره السوال فانظر عند من تقطره.
حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام فرمود: صورتت آبى است منجمد، سئوال کردن آن را تقطیر مىکند. دقت کن که نزد چه انسانى تقطیرش مىنمایى.
دست طمع که پیش کسان مىکنى دراز
پل بستهاى که بگذرى از آبروى خویش
در سخنرانى 47، قسمتى از روایات مربوط به فقر و لزوم خوددارى فقرا از افشاى آن و همچنین پارهاى از عوارض رنجآورى که بر اثر افشاى فقر، دامنگیر فقیر مىشود و در روایات خاطرنشان گردیده، مذکور افتاد. اگر شدت مضیقه و فشار زندگى ایجاب کند که فقیرى وضع پنهان خود را با دیگرى در میان بگذارد، روایت حضرت رضا علیهالسلام و بعضى روایات دیگر از این قبیل را از یاد نبرد و متوجه باشد که راز خود را به فرد ناصالح نگوید و مصیبت تازهاى بر مصائب خود نیفزاید. اولیاى گرامى اسلام ضمن بعضى روایات، صفات کسانى را که شایستهاند رازدار تهیدستان و گرفتاران باشند توضیح داده و دوستان خود را راهنمایى فرمودهاند. در اینجا براى اجتناب از تطویل کلام فقط به ذکر یک حدیث از حضرت حسین بن على
علیهماالسلام اکتفا مىشود:
و جاءه رجل من الانصار یرید ان یساله حاجه. فقال علیهالسلام: یا اخا الانصار صن وجهک عن بذله المساله و ارفع حاجتک فى رقعه فانى آت فیها ما سارک ان شاء الله. فکتب: یا اباعبدالله ان لفلان على خمسمائه دینار و قد الح لى فکلمه ینظرنى الى میسره. فلما قراء الحسین علیهالسلام الرقعه، دخل الى منزله فاخرج صره فیها الف دینار و قال علیهالسلام له: اما خمسمائه فاقض بها ذمتک و اما خمسمائه فاستعن بها على دهرک. لا ترفع حاجتک الا الى احد ثلثه: الى ذى دین او مروه او حسب.
مردى از انصار حضور حضرت حسین (ع) شرفیاب شد. خواست حاجت خود را بگوید. امام به او فرمود: آبروى خود را حفظ کن، برو و حاجتت را بنویس، به خواست خداوند موجبات مسرتت را فراهم مىآورم. نامه را نوشت و آورد. در آن نامه تذکر داده بود که من به فلانى پانصد دینار مقروضم. او مصر است که فورا بپردازم، قادر نیستم، شما به او سخنى بگویید تا به من مهلت دهد، تمکن مالى به دست آورم. حضرت نامه را خواند، سپس به اندرون منزل رفت، کیسهاى را با خود آورد که حاوى هزار دینار بود، تسلیم وى نمود و فرمود: پانصد دینار به دینت بده و از پانصد دینار دیگر براى گرداندن چرخ زندگیت کمک بگیر. آنگاه فرمود: اظهار حاجت منما مگر به یکى از این سه نفر که مىگویم: یا متدین و باایمان، یا داراى فتوت و مردانگى، و یا داراى تربیت خوب خانوادگى.
واضح است که این سه نفر اگر بتوانند با احترام و بدون منت،
نیاز او را برطرف مىکنند و اگر نتوانند ایمان به خدا، فتوت و جوانمردى، و تربیت خوب خانوادگى نمىگذارد آبروى او را ببرند و موجبات ذلت و تحقیرش را فراهم آورند.