شرح دعای مکارم الاخلاق( 95)
بسم الله الرحمن الرحیم
و لا تفتنى بالاستعانه بغیرک اذا اضطررت
امام سجاد علیهالسلام در این قطعه از دعا به پیشگاه خداوند عرض مىکند: بار الها! مرا در موقع ناچارى و اضطرار به یارى خواستن از غیر خودت آزمایش منما. به خواست خداوند این جمله از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» موضوع بحث و سخنرانى امروز است. براى توضیح این قطعه از دعا لازم است معناى دو کلمه روشن گردد: یکى «فتنه» و آن دیگر «اضطرار». کلمهى «فتنه» در لغت به معانى متعددى آمده است و در آیات و اخبار، مکرر این کلمه به کار رفته و در هر مورد معناى مناسب با آن اراده شده است. در اقرب الموارد آمده: الفتنه بالکسر مصدر: الخبره و الابتلاء و الضلال و الاثم و الکفر و الفضیحه و العذاب و المرض و الجنون و المحنه و العبره و المال و الاولاد و منه: «انما اموالکم و اولادکم فتنه».- و اختلاف الناس فى الاراء و ما یقع بینهم من القتال.
فتنه به معناى علم به کنه و حقیقت چیزى، امتحان، گمراهى، گناه، کفر، رسوایى، عذاب، مرض، دیوانگى، محنت، عبرت، مال،
اولاد، و به معناى اختلاف آراى مردم و آنچه بین آنان از زد و خورد و کشتار به وقوع مىپیوندد.
راغب در مفردات مىگوید: «اصل الفتن ادخال الذهب النار لتظهر جودته من رداءته»، اصل «فتن» به معناى داخل نمودن طلا در آتش است تا بدین وسیله طلاى عالى و پست آشکار گردد.
عن معمر بن خلاد قال: سمعت اباالحسن علیهالسلام یقول: الم. احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون.- یفتنون کما یفتن الذهب. ثم قال: یخلصون کما یخلص الذهب.
معمر بن خلاد مىگوید: امام موسى بن جعفر علیهماالسلام، آیهى «الم. احسب الناس» را تلاوت نمود و فرمود: امتحان مىشوند همانند طلا، سپس فرمود: بر اثر امتحان، خالص مىشوند همچون خلوص طلا.
براى مزید آگاهى شنوندگان محترم در اینجا بعضى از آیات که در آنها مادهى فتنه به کار رفته و معناى مخصوصى از آن اراده شده است ذکر مىشود:
«فتنه» به معناى «امتحان»:
و لقد فتنا الذین من قبلهم، امتهاى گذشته را امتحان نمودهایم.
«فتنه» به معناى «عذاب»:
ذوقوا فتنتکم، عذاب خود را بچشید.
«فتنه» به معناى «بلا»:
انا قد فتنا قومک من بعدک، اى موسى! ما قوم تو را در غیابت مبتلا نمودیم، و سامرى بتپرستشان ساخت.
«فتنه» به معناى «گمراهى»:
یا بنىآدم لا یفتننکم الشیطان، اى اولاد آدم! مراقب باشید که شیطان شما را گمراه ننماید.
«فتنه» به معناى «محنت و شکنجه»:
فما آمن لموسى الا ذریه من قومه على خوف من فرعون و ملاهم ان یفتنهم، از ذرارى قوم موسى جز عدهى معدودى به وى ایمان نیاوردند، زیرا از محنت و شکنجهى فرعون و فرعونیان خائف بودند.
«فتنه» به معناى «اختلاف آراى مردم و به وقوع پیوستن خونریزى و قتال» در حدیث آمده است:
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: تمنوا الفتنه ففیها هلاک الجبابره و طهاره الارض من الفسقه.
امام صادق (ع) فرموده: تمناى فتنه و انقلاب نمایید، چه بر اثر فتنهى اجتماعى و انقلاب، جباران ستمکار هلاک مىشوند و زمین از وجود عناصر فاسد و گناهکار تطهیر مىگردد.
«فتنه» به معناى «آزمایش و امتحان» از جمله مقدرات قطعى و قضاى حتمى بارىتعالى است، همهى پیمبران الهى در قرون و اعصار گذشته ضرورت امتحان خداوند را به مردم اعلام نمودهاند و تا وقتى که دار تکلیف باقى و برقرار است و انسانهاى مکلف در آن زیست مىکنند این سنت اجتنابناپذیر، باقى و پایدار خواهد بود. قرآن شریف در این باره فرموده است:
الم. احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون. و لقد فتنا الذین من قبلهم فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین.
آیا مردم گمان دارند اگر به زبان بگویند: ایمان آوردهایم
واگذارده مىشوند و از امتحان مصون مىمانند؟ هرگز چنین نیست. ما در گذشته امم پیشین را امتحان نمودهایم و بر اثر آزمایش، دروغگویان از راستگویان شناخته شدهاند.
ممکن است براى شنوندهاى این سئوال پیش آید که معمولا مقصود از امتحان، روشن شدن امر مجهولى است براى ممتحن، مثلا معلمى که نمىداند محصل کلاسش در سال تحصیلى خوب درس خوانده و مطالب را فراگرفته است یا نه در پایان سال امتحانش مىکند تا این مجهول روشن گردد، طبیبى که نمىداند در خون بیمار چربى یا قند بیش از حد طبیعى وجود دارد یا نه دستور آزمایش مىدهد تا ناشناختهاى براى او شناخته شود، و خلاصه دیگر امتحانات از این قبیل است. خداوندى که عالم به تمام حقایق است و در مشهد علم او چیزى نهفته و پنهان نیست، چه نیازى به امتحان دارد و قبل از امتحان، خداوند، مومن و غیر مومن را مىشناسد و همچنین از درجات ایمان مومنین آگاهى دارد، پس امتحان بارىتعالى براى چیست؟ پاسخ این پرسش آن است که امتحان خداوند از مردم نه بدین منظور است که چیزى بر علم بارىتعالى افزوده شود و مجهولى بر ذات مقدسش معلوم گردد بلکه مقصود این است که حجت خدا بر منافقین و عناصر فاسد تمام شود و جاى چون و چرا براى آنان باقى نماند و در بنبست اعمال ظالمانه و نارواى خود قرار گیرند تا نتوانند به دروغ، خود را مومن واقعى قلمداد کنند و متوقع باشند که در صف پاکان و نیکان به حساب آورده شوند و از پاداشهاى بزرگى که شایستهى مردان الهى و افراد باایمان است برخوردار گردند. اما این امتحان مردم از طرف خداوند به این منظور است که درستکاران از نادرستان و مومنین از منافقین جدا شوند، یا به فرمودهى قرآن شریف خبیث از طیب تمیز داده شود.
ما کان الله لیذر المومنین على ما انتم علیه حتى یمیز الخبیث من الطیب.
بعد از جنگ احد زمینهى خطرناکى از ناحیهى ابوسفیان و همدستانش به ضرر اسلام و مسلمین در شرف تکوین بود. خداوند، رسول اکرم (ص) را آگاه نمود و دستورى داد که پیشواى اسلام آن را به کار بست و به فضل بارىتعالى خطر برطرف گردید، اما در خلال عمل، کسانى از منافقین به کارهاى ناروا دست زدند، آیهى مذکور نازل شد که خدا مسلمین را به وضع موجودشان باقى نمىگذارد تا خبیث را از طیب تفکیک کند.
در روایات اولیاى اسلام آمده است که مردم در مقام دعا از خداوند چیزهاى ناشدنى و غیر قابل عمل را درخواست ننمایند. این قبیل دعاها شایستهى استجابت و قابل تحقق نیست. یکى از امور ناشدنى در جهان انسان، تعطیل آزمایش و امتحان خداوند است از مردم. مشیت حکیمانهى بارىتعالى بر این تعلق گرفته است که همهى مردم را در طول زندگى مورد امتحان قرار دهد و از راه گفتار و رفتارشان گروه خوب را از بد ممتاز سازد، خوبان را مشمول پاداش و بدان را مورد موآخذه و کیفر قرار دهد. این امر، قضاى قطعى بارىتعالى و سنت لا یتغیر ذات اقدس اوست و با دعاى افراد تغییر نمىکند.
عن على علیهالسلام قال: لا یقولن احدکم: اللهم انى اعوذ بک من الفتنه لانه لیس احد الا و هو مشتمل على فتنه و لکن من استعاذ فلیستعذ من مضلات الفتن.
على (ع) فرموده: هیچ یک از شما نگوید بار الها! من از فتنه به تو پناه مىبرم، زیرا احدى نیست جز آنکه فتنه را طالب است و اگر کسى بخواهد درخواست پناهندگى از خداوند در مورد فتنه نماید بگوید:
بار الها! به تو پناه مىبرم از فتنههایى که مایهى گمراهى و ضلالت مىشود.
سپس امام علیهالسلام براى آنکه مضلات فتن را توضیح دهد و نقاط انحرافى انسانها را در زمینهى فتنه و آزمایش خداوند بیان نماید سخن را اینچنین ادامه داده است:
فان الله سبحانه یقول: و اعلمو «انما اموالکم و اولادکم فتنه» و معنى ذلک انه یختبرهم بالاموال و الاولاد لیتبین الساخط لرزقه و الراضى بقسمه، و ان کان سبحانه اعلم بهم من انفسهم و لکن لتظهر الافعال التى بها یستحق الثواب و العقاب، لان بعضهم یحب الذکور و یکره الاناث و بعضهم یحب تثمیر المال و یکره انثلام الحال.
خداوند فرموده است: بدانید که اموال و اولادتان براى شما فتنه و آزمایش است و معناى این کلام آن است که خداوند با مال و اولاد، شما را امتحان مىکند تا معلوم شود چه کسى از رزق خود ناراضى و خشمگین است یا از سهم خود خشنود و راضى است، اگر چه خداوند از خود آنان به ضمیرشان آگاهتر است ولى امتحان براى اعمالى انجام مىشود که شایستهى اجر و ثواب است یا لایق کیفر و عقاب. چه در مورد اولاد، بعضى خواهان پسرند و از دختر کراهت دارند و در زمینهى مال نیز بعضى طالب تکثیر و ازدیادند و از نقصان حال گلهمند و ناراضى.
تمام آنچه را که آدمى از سرمایههاى معنوى و مادى در اختیار دارد مانند عقل و علم، هوش و حافظه، نفوذ کلام و جاه، محبوبیت و مقام، قدرت و ریاست، و دیگر امورى نظایر اینها، و همچنین تمام حوادث و رویدادهاى مطلوب و نامطلوب زندگى همانند برترى و سقوط، کامروایى و ناکامى، موفقیت و شکست، سلامت و مرض، امنیت و
ناامنى، و نظایر اینها، همانند مال و اولاد، نتیجهى امتحان و آزمایش خداوند است. اگر کسى بتواند در جمیع امور تسلیم بىقید و شرط بارىتعالى باشد، اوامرش را اطاعت کند، از نواهیش اجتناب نماید، او قطعا از بوتهى امتحان خداوند با سربلندى و افتخار بیرون خواهد آمد. مردى به نام عنوان بصرى شرفیاب محضر امام صادق (ع) شد. مطالبى مورد مذاکره قرار گرفت. آنگاه عنوان بصرى از امام (ع) سئوال کرد:
ما حقیقه العبودیه؟ قال: ثلاثه اشیاء: ان لا یرى العبد لنفسه فیما خوله الله ملکا، لان العبید لا یکون لهم ملک، یرون المال مال الله یضعونه حیث امرهم الله و لا یدبر العبد لنفسه تدبیرا و جمله اشتغاله فیما امره تعالى به و نهاه عنه، فاذا لم یر العبد لنفسه فیما خوله الله تعالى ملکا هان علیه الانفاق فیما امره الله تعالى ان ینفق فیه و اذا فوض العبد تدبیر نفسه على مدبره هان علیه مصائب الدنیا و اذا اشتغل العبد بما امر الله تعالى و نهاه لا یتفرغ منهما الى المراء و المباهاه مع الناس.
پرسید حقیقت عبودیت چیست؟ امام (ع) در پاسخ فرمود: سه چیز است: اول آنکه بندهى خدا در عطایاى الهى براى خویشتن ملکى نبیند، زیرا بندگان مىدانند که مالک واقعى مال نیستند، در نظر آنان مال، از آن خداوند است و هر جا که امر فرموده آن را قرار مىدهند. دوم آنکه بنده در مقابل قضاى الهى تدبیرى براى خود نیندیشد. سوم آنکه تمام اوقات او مصروف در اوامر و نواهى بارىتعالى باشد، موقعى که بنده، خود را مالک مال ندانست انفاق در راه اوامر الهى براى او آسان مىشود و موقعى که بنده تدبیر امور خود را تفویض بارىتعالى نمود،
مصائب دنیا براى او آسان مىگردد، و موقعى که اوقات بنده، صرف اوامر و نواهى خدا مىشود فرصتى ندارد تا در بحثهاى خصومتانگیز وارد شود یا آنکه به مردم فخرفروشى نماید.
بندهى شایستهى خدا بودن و از عهدهى امتحانات بارىتعالى به خوبى برآمدن مستلزم واجد بودن ذخایر معنوى و سرمایههاى گرانقدر ایمانى است، کسى که فاقد این ذخایر است از کمال روحانى بى بهره است و نمىتواند به درستى امتحان بدهد. کسى که بیش و کم، واجد بعضى از آن ذخایر و فاقد بعضى دگر است به همان نسبت در اداى وظایف عبودیت ناتوان است و قادر نیست آنطور که باید در آزمایش و امتحان الهى پیروز گردد. اولیاى گرامى اسلام ضمن روایات متعددى سرمایههاى معنوى عبودیت و ایمان را برشمردهاند. امام صادق علیهالسلام حقیقت عبودیت را براى عنوان بصرى در سه مطلب اساسى توضیح داد و على علیهالسلام نیز در روایت دیگر، همان حقیقت را به عنوان چهار رکن ایمان بیان فرموده است:
قال امیرالمومنین صلوات الله علیه: الایمان له ارکان اربعه: التوکل على الله و تفویض الامر الى الله و الرضا بقضاء الله و التسلیم لامر الله عز و جل.
على (ع) فرموده: ایمان داراى چهار رکن است: اول توکل نمودن به خدا، دوم برگذار نمودن امر به خدا، سوم راضى بودن به قضاى خدا، چهارم تسلیم در برابر امر خداوند عز و جل.
واضح است افراد باایمانى که واجد این چهار خصلت بزرگ و ارزشمند هستند ضمیرى آرام و روحى مطمئن دارند، نه خوشآمدهاى
دنیا در آنان اثر نامطلوب مىگذارد و از مسیر حق و فضیلت منحرفشان مىکند و نه بدآمدها و مصائب زندگى، ناراضى و خشمگینشان مىنماید و از خط رضا و تسلیم خارج مىشوند، بلکه در همهى احوال به رضاى الهى راضى و به قضاى حتمى خداوند تسلیماند.
موحد چه زر ریزى اندر برش
و یا تیغ هندى نهى بر سرش
امید و هراسش نباشد ز کس
بر این است مبناى توحید و بس
ناگفته نماند که مصائب و ناملایمات زندگى براى مومنین، امتحان خداوند است و اگر به درستى انجام دادند از اجر الهى برخوردار مىگردند. ولى همان رنجها و آلام براى گروههاى دیگر نتایج و ثمرات دگرى را در بر دارد.