شرح دعای مکارم الاخلاق(93 )
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم اجعلنى اصول بک عند الضروره، و اسالک عند الحاجه، و اتضرع الیک عند المسکنه.
بار الها! در موقعى که ضرورت ایجاب مىکند حرکتى سریع و جدى داشته باشم مرا به گونهاى قرار ده که فقط از تو مدد و کمک بخواهم، بار الها! آنچنانم قرار ده که قضاى حوایجم را تنها از تو درخواست کنم، بار الها! چنان باشم که در موقع ذلت و فقر به پیشگاه تو زارى کنم و حل مشکلم را از تو بخواهم.
به خواست خداوند این سه جمله از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» موضوع بحث و سخنرانى امروز است. یکى از مراتب و درجات توحید که افراد باایمان واجد آن هستند و در باطن عقیده دارند «توحید افعالى» است، یعنى فعال ما یشاء در تمام عوالم هستى، ذات اقدس الهى است، اوست که در سراسر جهان وجود حاکم مطلق است، اگر چیزى را اراده فرماید تحقق مىیابد و اگر نخواهد جامهى عمل نمىپوشد :
خدا کشتى آنجا که خواهد برد
اگر ناخدا جامه بر تن درد
اگر تیغ عالم بجنبد ز جا
نبرد رگى تا نخواهد خدا
حضرت ابراهیم خلیل (ع) وقتى در مقام بیان توحید افعالى سخن مىگوید اینچنین بیان مىنماید:
الذى خلقنى فهو یهدین، و الذى هو یطعمنى و یسقین، و اذا مرضت فهو یشفین، و الذى یمیتنى ثم یحیین، و الذى اطمع ان یغفرلى خطیئتى یوم الدین.
اوست که خالق و هادى من است، اوست که در گرسنگى و تشنگى به من غذا و آب مىدهد، اوست که چون بیمار شدم شفایم عطا مىکند، اوست که مرا مىمیراند و در قیامت حیاتم مىبخشد، اوست که امیدوارم خطایم را در روز جزا مورد عفو و بخشش قرار دهد.
جهانى که در آن زندگى مىکنیم عالم وسایل و اسباب است و براى دست یافتن به هر مقصود و مطلوبى باید در آغاز اسباب و وسایل آن را آماده نمود و این سخن مورد قبول همهى الهیون و مادیون است، با این تفاوت که مادیون، مجموع جهان و کلیهى وسایل و اسباب آن را پدیدهى تصادف و اتفاق مىدانند و هر سببى را در انجام کار خود مستقل و اصیل مىشناسند، اما الهیون تمام عالم و کلیهى اسباب آن را آفریدهى خدا مىدانند و عقیده دارند که هر سببى با علم و اجازهى بارىتعالى انجام وظیفه مىنماید.
و البلد الطیب یخرج نباته باذن ربه.
زمین پاک و شایستهى کشاورزى به اذن خداوند، گیاه را در آغوش خود مىپرورد و با اجازهى او سر از خاک بیرون مىکند.
وسایل و اسباب عادى، مجراى فیض حضرت بارىتعالى است و مومنین به توحید افعالى باید متوجه باشند که خداوند به وسایل و اسبابى که در نظام خلقت قرار داده آنقدر عنایت دارد که ابا مىکند فیضهاى خود را از غیر مجارى عادى به درخواستکنندگان اعطا فرماید.
عن على بن الحسین علیهماالسلام قال: مر موسى بن عمران برجل و هو رافع یده الى السماء یدعو الله فانطلق موسى فى حاجته فغاب سبعه ایام ثم رجع الیه و هو رافع یده الى السماء. فقال یا رب! هذا عبدک رافع یدیه الیک یسالک حاجه مند سبعه ایام لا تستجیب له. قال: فاوحى الله الیه یا موسى! لو دعانى حتى تسقط یداه او ینقطع لسانه ما استجبت له حتى یاتینى من الباب الذى امرته.
امام سجاد (ع) فرمود: حضرت موسى بن عمران از رهگذرى عبور کرد. مردى را دید که دست به سوى آسمان برداشته و خدا را مىخواند. موسى (ع) از پى کار خود رفت و پس از هفت روز مراجعت نمود. مشاهده کرد او همچنان دست به آسمان دارد و دعا مىکند. موسى عرض کرد بار الها! این بنده هفت روز است دعا مىکند که حاجتش را برآورى و تو خواستهاش را اجابت ننمودهاى. خداوند به موسى وحى فرستاد که اگر او مرا آنقدر بخواند که دستش بیفتد و زبانش قطع شود دعایش را مستجاب نمىکنم مگر از راهى که مقرر داشتهام برود و مرا بخواند.
وسایطى را که خداوند در نظام تکوین مقرر فرموده مجارى فیض اوست و افراد باایمان، عطایاى الهى را از راه آن مجارى طلب مىکنند، رزاق ذات اقدس الهى است اما مجراى رزق، کشاورزى و دامدارى و پرورش درختان میوه است. کسى که آب و خاک و قدرت کار دارد باید رزق خود را از مجارى تعیین شده به دست آورد، اگر چنین انسانى وظیفهى خود را انجام ندهد و بخواهد با دعا از خداوند رازق درخواست روزى نماید، مطرود درگاه الهى خواهد بود و دعایش قابل استجابت نیست.
کان على علیهالسلام یقول: من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فابعده الله.
على (ع) مىفرمود: کسى که آب و خاک در اختیار دارد و با وجود آن فقیر و تهیدست است، نفرین باد بر او.
شفادهندهى بیماریها خداوند است. براى نیل به عافیت و سلامت در مرحلهى اول باید از نیروى دفاع طبیعت که مجراى فیض الهى است استفاده نمود، بدن را به حال خود واگذارد تا شفاى خداوند را به دست آورد، و اگر مزاج نتوانست در مقابل بیمارى مقاومت کند باید از راه طبیب و دوا فیض شفا را دریافت نمود.
عن النبى صلى الله علیه و آله تجنب الدواء ما احتمل بدنک الداء فاذا لم یحتمل الداء فالدواء.
رسول اکرم (ص) مىفرمود: مادامى که بدنت قدرت تحمل بیمارى را دارد از دوا اجتناب کن و زمانى که نتوانست مرض را تحمل نماید از دارو استفاده کن.
به مشیت حکیمانهى حضرت بارىتعالى در نظام تشریع نیز همانند نظام تکوین، مجارى خاصى براى کسب فیض از خداوند مقرر گردیده است. کسى که خواستار عطیهى تشریعى است باید آن را از مجرا و طریقى که تعیین فرموده است طلب نماید. مسلمانان جهان همه روزه چندین بار در فرایض یومیه مىخوانند:
ایاک نعبد و ایاک نستعین، بار الها! فقط تو را مىپرستم و فقط از تو استعانت مىجویم.
یارى خواستن از خداوند در مواقع مختلف، مجارى گوناگون دارد، در یک جا فرموده است:
و استعینوا بالصبر و الصلوه، از راه روزه و نماز یارى خداوند را طلب نمایید.
در واقع مىخواهد بفرماید روزه و نماز در مجراى تشریعى است که افراد باایمان با استفاده از آن دو مىتوانند خود را مشمول فیض بارى و نصرت خداوند قرار دهند.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: ما یمنع احدکم اذا دخل علیه غم من غموم الدنیا ان یتوضا ثم یدخل المسجد فیرکع رکعتین یدعو الله فیها. اما سمعت الله تعالى یقول: و استعینوا بالصبر و الصلوه.
امام صادق (ع) فرموده: چه مانع مىشود یکى از شما را که وقتى اندوه و غمى از غمهاى دنیا در دلش جاى گرفت وضو بگیرد و به مسجد برود، دو رکعت نماز بخواند و از پیشگاه خداوند رفع آن اندوه را طلب نماید. سپس حضرت، آیهى ذکر شده را که فرموده: از صبر و نماز یارى بخواهید، قرائت نمود.
خداوند در قرآن شریف به طور موکد فرموده است:
انا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فى الحیوه الدنیا. البته ما پیمبران خود و همچنین آنان را که ایمان آوردهاند در دار دنیا نصرت و یارى مىنماییم، یارى و نصرت خداوند نسبت به پیمبر اسلام (ص) و مسلمانان در طول سنین نبوت آن حضرت به گونههاى مختلف و از مجارى متعدد صورت گرفته است و در اینجا به طور نمونه دو مورد ذکر مىشود. در یک مورد، مجراى فیض نصرت خداوند، عوامل طبیعى و مجارى تکوینى بوده و در مورد دیگر، عامل انسانى و مجراى ایمانى. در جنگ احزاب، گروههاى مختلف مشرکین با یکدیگر متحد شدند و براى نابود ساختن اسلام و مسلمین مصمم گشتند. آنان از نظر عدد و جمعیت، سلاح و
مرکب، خواربار و تجهیزات لازم، و خلاصه از جمیع وسایل و اسباب پیروزى بر مسلمین تقدم داشتند و در آن موقع، مسلمانها از هر جهت ضعیفتر از مشرکین بودند. بر اساس محاسبهى عادى وضع نابرابر مسلمین و مشرکین، شکست مسلمانان قطعى به نظر مىرسید. در این موقع حساس رسول اکرم (ص) دست به دعا برداشت و از خداوند استنصار نمود.
فنزل علیه جبرئیل علیهالسلام فقال یا رسولالله! ان الله عز و جل قد سمع مقالتک و دعاءک و قد اجابک و کفاک هول عدوک.
جبرئیل (ع) نازل شد، به پیمبر عرض کرد: خداوند گفتهى تو و دعایت را شنید، خواستهات را اجابت نمود و هراس و نگرانیت را که از دشمن داشتى برطرف ساخت.
رسول اکرم (ص) براى آنکه از جریان امر آگاه گردد و بداند نصرت بارىتعالى چگونه بوده است به حذیفه ماموریت داد برود در لشگرگاه مشرکین و ماوقع را از نزدیک مشاهده کند و در مراجعت جریان امر را به عرض رسول اکرم برساند و مسلمانان را نیز از حمایت خداوند و نصرت بارىتعالى آگاه سازد. لشگرگاه مشرکین در صحراى وسیعى در خارج شهر مدینه بود. در آنجا خیمهها را با نظم و ترتیب برپا نموده، اسبها و شترها را در نقطههاى مناسبى اسکان داده، سربازها در جایگاههاى خود در حال استراحت بودند. در نقطههاى مختلف، بیش و کم آتشهایى براى پختن غذا و دیگر حوایج خود افروخته بودند. ناگهان در تاریکى شب بادى بسیار شدید وزیدن گرفت و با خودش سنگریزه و شن مىآورد و بر سر و صورت افراد مىکوفت. وزش باد در محیط لشکرگاه به حدى بود که خیمهها را از جاى کند، آتشها را پراکنده نمود و قسمتى از خیمههاى فروریخته، طعمهى حریق گردید. خلاصه بر اثر این
بلاى آسمانى تمام تشکیلات مشرکین به هم ریخت، وحشت و نگرانى آنچنان سپاه کفر را فراگرفت که نه تنها از پیروزى در جنگ مایوس شدند بلکه هر فردى حیات خود را در معرض خطر مىدید و به فکر این بود هر طور که ممکن است محیط خطر را ترک گوید و جان سالمى را به در برد.
حذیفه موقعى به محل ماموریت خود رسید که تمام سازمانهاى دشمن ویران شده بود و سران مشرکین با اضطراب و نگرانى شدید در فکر فرار بودند.
فقام ابوسفیان الى راحلته ثم صاح فى قریش: النجاه النجاه! و قال طلحه الازدى لقد زادکم محمد بشر. ثم قام الى راحلته و صاح فى بنىاشجع: النجاه النجاه! و فعل عیینه بن حصن مثلها. ثم فعل الحارث بن عوف المزنى مثلها، ثم فعل الاقرع بن حابس مثلها. و ذهب الاحزاب و رجع حذیفه الى رسولالله صلى الله علیه و آله فاخبره الخبر.
ابوسفیان به پا خاست و به طرف مرکب خود حرکت کرد و با فریاد بلند، قریش را مخاطب قرار داد و گفت: عجله کنید و خود را نجات دهید. سپس طلحهى ازدى گفت: محمد براى شما شر بزرگى طلب نموده است. آنگاه به طرف مرکب خود حرکت کرد و فریاد زده، بنىاشجع را مخاطب ساخت و گفت: عجله کنید و جان خود را به در برید. بعضى دیگر از روساى مشرکین چنین کردند، و خلاصه احزاب پراکنده شدند و رفتند، و حذیفه به مدینه مراجعت نمود و جریان امر را به حضرت رسول اکرم (ص) اطلاع داد.
مجراى فیض نصرت حضرت بارىتعالى در این مورد وزش باد و
پراکنده نمودن سنگریزه و شن و خلاصه عوامل تکوینى و طبیعى بود. در بعضى از موارد مجراى نصرت خداوند عامل انسانى و همکارى مردم مومن با رسول اکرم (ص) بوده است و خداوند این مطلب را با عبارتى کوتاه در قرآن شریف به پیشواى بزرگ اسلام فرموده است:
یا ایها النبى! حسبک الله و من اتبعک من المومنین.
اى نبى معظم! کفایتکنندهى امر تو خداوند است و آن اشخاص باایمانى که از تو پیروى مىنمایند.
فتح مکه نمونهى نصرت و یارى خداوند از مجراى مردمى و از راه همکارى افراد مومن با رسول معظم اسلام است. ارادهى حضرت بارىتعالى این بود که مکهى معظمه روزى به دست پیشواى اسلام فتح گردد و حضرت محمد (ص) با عز و عظمت در آن شهر قدم بگذارد، بتها را بشکند، بتپرستى را براندازد، و کلمهى توحید را از آن بیت مقدس به گوش جهانیان برساند. این اراده تحقق یافت، رسول گرامى وارد مکه شد، گردنکشان قریش و مشرکین مکه در مقابل آن حضرت سر تعظیم و تکریم فرود آوردند، اما مجراى این فیض بزرگ الهى نیروى انسانى و پایدارى مجاهدین باایمان بود که پیشواى اسلام در طول سنین بعد از هجرت، آنان را تربیت نموده و از نورانیت اسلام برخوردارشان ساخته بود. مردم مسلمان در فتح مکه به منزلهى دست نیرومند پیشواى اسلام بودند. رسول اکرم (ص) نصرت خداوند را با آن دست گرفت و مشکلات فتح مکه را با همان دست حل نمود. آنان بودند که از پیمبر تبعیت نمودند، زمینهى جلب نصرت خداوند را مهیا ساختند و به آیهى شریفهى:
یا ایها النبى حسبک الله و من اتبعک من المومنین.
جامهى تحقق پوشاندند و آن را عملا پیاده کردند. اگر مردم نمىبودند علىالقاعده مکه فتح نمىشد و پیمبر اسلام در این پیروزى درخشان از فیض نصرت حضرت بارىتعالى مستفید نمىگردید. موقعى که پیغمبر اکرم (ص) در قید حیات بود، براى آنکه اسلام همچنان در مسیر خود حرکت کند و به پیشرفتهاى شایسته ادامه دهد، مکرر در منبر و محضر با تعبیرهاى مختلف به مردم فرمود: ولى شما بعد از من على علیهالسلام است، او را تبعیت نمایید و از دستورش سرپیچى نکنید. بدبختانه پس از رحلت آن حضرت، سفارشهایش عملا به دست فراموشى سپرده شد، امیرالمومنین (ع) را ترک گفتند و بر اثر این رفتار خلاف حق، مجراى فیض الهى را مسدود نمودند و اسلام و مسلمین را از پیشرفتهاى سعادتآفرین محروم ساختند. اگر اکثریت مردم از آن حضرت اطاعت مىنمودند مىتوانست به آسانى دست اقلیت اخلالگر را کوتاه کند و آنان را از فعالیت غیر مشروعشان بازدارد اما چنین نشد و اکثریت مسلمانها تحت تاثیر عوامل مختلف قرار گرفتند و از اطاعتش سر باز زدند. على (ع) در خطبهى «شقشقیه» ضمن عبارت کوتاهى وضع دردناک و رنجآور خود را در آن ایام اینچنین بیان نموده است:
و طفقت ارتئى بین ان اصول بید جذاء او اصبر على طخیه عمیاء.
حضرت در امر خلافت و زمامدارى مسلمین بر سر دو راهى قرار گرفته بود، فکر مىکرد که آیا با دست قطع شده قیام کنم یا با مشاهدهى ظلمت و تیرگى پدید آمده صبر نمایم.