شرح دعای مکارم الاخلاق(92 )
در جملهى دوم دعا عرض مىکند: و لا مجامعه من تفرق عنک، بار الها! مرا مبتلا مکن با کسانى آمیزش و همیارى نمایم که از تو بریده و ترکت گفتهاند.
کسى که به خداوند ایمان آورده، رسالت فرستادهى او را پذیرا شده، به آیین مقدس اسلام گرویده است، باید وظایف مثبت و منفى دین را آنطور که باید قولا و عملا انجام دهد، از آن جمله با مومنین و اهل حق برادرانه برخورد نماید و با گرمى و محبت با آنان معاشرت کند و با منکرین خدا و مخالفین شرع مقدس رابطهى دوستى و پیوند محبت برقرار ننماید و از آنان دورى گزیند و با گناهکاران بىباک و لاابالى گشادهرو برخورد ننماید و فشردهى این مطالب در قرآن شریف و روایات اولیاى اسلام آمده است و در اینجا به قدر لازم پارهاى از آنها ذکر مىشود:
یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا آباءکم و اخوانکم اولیاء ان استحبوا الکفر على الایمان.
اى اهل ایمان! پدران و برادران خود را به دوستى نگیرید اگر آنان کفر را بر ایمان گزیدهاند.
و ما کان استغفار ابراهیم لابیه الا عن موعده وعدها ایاه. فلما تبین له انه عدو لله تبرء منه.
استغفار حضرت ابراهیم (ع) براى عمویش که نسبت به آن حضرت
چون پدر بود بر اساس وعدهى قبلى به وقوع پیوست و پس از آنکه ابراهیم (ع) متوجه شد که عمویش از دشمنان الهى است از وى تبرى جست.
عن ابىجعفر علیهالسلام قال: اوحى الله تعالى الى شعیب النبى علیهالسلام انى معذب من قومک مائه الف، اربعین الفا من شرارهم و ستین الفا من خیارهم. فقال علیهالسلام: یا رب هولاء الاشرار فما بال الاخیار؟ اوحى الله عز و جل الیه: داهنوا اهل المعاصى و لم یغضبوا لغضبى.
امام باقر (ع) فرمود: خداوند به شعیب نبى وحى فرستاد که صد هزار نفر از قوم تو را معذب خواهم کرد، چهل هزار آنان اشرار و شصت هزار خوبان. عرض کرد بار الها! عذاب اشرار براى شر و کارهاى بد آنان است، عذاب اخیار براى چیست؟ فرمود: براى آنکه اخیار با اشرار در گناهشان مداهنه نمودند و به آنان براى غضب من خشمگین نشدند.
و اتقوا فتنه لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصه.
بپرهیزید از بلایى که چون فرارسد تنها دامنگیر ستمکاران نمىشود بلکه افراد غیر ظالم نیز گرفتار آن خواهند شد، براى اینکه آنان در مقابل ظلم ظالم ساکت بودند و نهى از منکر نمىنمودند.
عن على علیهالسلام قال: امرنا رسولالله صلى الله علیه و آله ان نلقى اهل المعاصى بوجوه مکفهره.
على (ع) روایت مىکند که رسول اکرم (ص) به ما امر فرمود با اهل معصیت و متخلفین از اوامر الهى با چهرهى تلخ و عبوس برخورد نماییم.
قال امیرالمومنین علیهالسلام: ایاک ان تحب اعداء الله او تصفى ودک لغیر اولیاء الله فان من احب قوما حشر معهم.
امیرالمومنین (ع) فرموده: بپرهیز از اینکه دشمن خدا را دوست بدارى یا آنکه دوستى خالصت را براى غیر انبیاى الهى قرار دهى که هر کس دوستدار قومى باشد در قیامت با آنان محشور مىشود.
ائمهى معصومین علیهمالسلام به پاکى فکر و سلامت عقاید اصحاب و دوستان خود اهمیت بسیار مىدادند، اگر در موردى متوجه مىشدند که یکى از اصحاب با کسى مراوده دارد که از نظر اعتقاد قلبى در مسیر صحیح حرکت نمىکند و گرفتار اندیشهى انحرافى است صریحا به وى دستور مىدادند که یا مراودهى خود را با او قطع کند یا رفت و آمد خود را با امام ترک گوید. شخصى که دچار عقیدهى انحرافى مىشود همانند کسى است که بیمار شده و مىتواند مرض خود را به دیگرى منتقل نماید. اگر امام مراودهى صحابهى خود را با شخص منحرف بىتفاوت تلقى کند شاید طولى نکشد که صحابى به مرض شخص منحرف مبتلا گردد، او نیز در بعضى از افراد اثر بگذارد و موجب انحرافشان شود.
عن سلیمان الجعفرى قال: سمعت اباالحسن علیهالسلام یقول لابى: مالى رایتک عند عبدالرحمان بن یعقوب؟ قال: انه خالى. فقال له ابوالحسن علیهالسلام: انه یقول فى الله قولا عظیما یصف الله تعالى و یحده و الله لا یوصف. فاما جلست معه و ترکتنا او جلست معنا و ترکته.
سلیمان جعفرى مىگوید: شنیدم حضرت اباالحسن على بن موسى الرضا (ع) به پدرم مىفرمود: چرا مىبینم که با عبدالرحمان بن یعقوب رفت و آمد مىکنى؟ عرض کرد او دایى من است. حضرت رضا (ع) فرمود: وى دربارهى خداوند سخنى بزرگ مىگوید و ذات مقدسش را توصیف مىنماید و او را به حد متصف مىکند با اینکه
خداوند توصیف نمىشود، یا با او مجالست کن و ما را ترک نما، یا با ما مجالست کن و او را ترک گوى.
خلاصه کسانى که در عقاید و اخلاق یا در رفتار و گفتار خود به گونهاى از راه حق خارج مىشوند و به بیراهه گرایش مىیابند در واقع به نسبت انحراف خویش از خداوند جدا مىشوند و مردان راه حق با این قبیل افراد طرح دوستى نمىریزند و پیوند محبت برقرار نمىنمایند. جملهى دوم دعاى حضرت على بن الحسین علیهماالسلام، موضوع قسمتى از سخنرانى امروز، ناظر به این مطلب است. امام سجاد (ع) به پیشگاه خدا عرض مىکند:
و لا مجامعه من تفرق عنک، بار الها! مرا مبتلا مکن که با کسانى رابطهى دوستى برقرار کنم و با آنها همیارى نمایم که از تو بریدهاند.
در جملهى سوم دعا که موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز است، امام (ع) به پیشگاه خداوند عرض مىکند: «و لا مفارقه من اجتمع الیک»، بار الها! مرا مبتلا مکن که جدا شوم از کسانى که با تو هستند و خالصانه اوامرت را اطاعت مىنمایند.
دوستان خدا را دوست داشتن و دشمنان خدا را دشمن داشتن یا به عبارت دیگر براى خدا دوست داشتن و براى خدا دشمن داشتن در آیین اسلام اهمیت بسیار دارد و در این باره روایات زیادى از اولیاى اسلام رسیده است که قسمتى از آنها به مناسبت بحث تقدیم شنوندگان محترم مىشود:
عن ابىجعفر علیهالسلام قال: قال رسولالله صلى الله علیه و آله: ود المومن للمومن فى الله من اعظم شعب الایمان، الا و من احب فى الله و ابغض فى الله و اعطى فى الله و منع فى الله فهو من اصفیاء الله.
امام باقر (ع) از رسول اکرم (ص) حدیث نموده که فرموده است: دوستى مومن نسبت به مومن براى خدا از بزرگترین شعبههاى ایمان است، آگاه باشید هر کس دوست بدارد براى خدا، دشمن بدارد براى خدا، عطا کند براى خدا، و امساک کند براى خدا او از دوستان و احباى خداوند است.
عن ابىعبدالله علیهالسلام قال: هل الایمان الا الحب و البغض.
امام صادق (ع) فرموده: آیا ایمان چیزى جز دوست داشتن و دشمن داشتن است؟
قال النبى صلى الله علیه و آله: ان ملکا لقى رجلا قائما على باب دار فقال له یا عبدالله ما حاجتک فى هذه الدار؟ فقال اخ لى فیها اردت ان اسلم علیه. فقال بینک و بینه رحم ماسه او نزعتک الیه حاجه. فقال مالى الیه حاجه غیر انى اتعهده فى الله رب العالمین و لا بینى و بینه رحم ماسه اقرب من الاسلام . فقال له الملک: انى رسولالله الیک و هو یقروک السلام و یقول: لک ایاى زرت فقد اوجبت لک الجنه و قد عافیتک من غضبى و من النار لحبک ایاه فى.
رسول اکرم (ص) فرمود: فرشتهاى مردى را دید در خانهاى ایستاده، از او پرسید بندهى خدا! چه حاجتى تو را به این خانه آورده؟ پاسخ داد: برادرى در این منزل دارم، آمدهام به او سلام کنم. پرسید: بین او و تو رحمیت نزدیک و مهمى وجود دارد یا حاجتى تو را بدین جا آورده؟ گفت: مرا به او حاجتى نیست، چیزى جز پیمان الهى مرا بدین جا نیاورده است و بین من و او رحمیتى نزدیکتر از اسلام وجود ندارد. فرشته گفت: من
فرستادهى خدا هستم، او به تو سلام مىرساند و مىگوید: به زیارت من آمدى، با این عمل بهشت را بر تو واجب نمودم، تو را از غضب خود و آتش معاف داشتم، از این جهت که براى من برادرت را دوست مىدارى.
این قبیل افراد باایمان آنقدر مرتبه و مقامشان نزد بارىتعالى رفیع است که مردان الهى براى خدا دوستدارشان هستند، به آنان ابراز علاقه مىکنند و از جدایى و مفارقتشان رنج مىبرند.
جملهى سوم دعاى حضرت زینالعابدین (ع)، موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز، به این گروه نظر دارد و در پیشگاه خداوند عرض مىکند: و لا مفارقه من اجتمع الیک، بار الها! مرا مبتلا مکن که جدا شوم از کسانى که با تو هستند و اوامرت را در کمال خلوص اطاعت مىنمایند. این افراد پاکدل و باایمان بودند که در تمام مواقع قولا و عملا در اعلاى حق کوشیدند، با دشمنان خدا مبارزه کردند و از حریم دین حق دفاع نمودند. بعضى از آنان در جنگهاى عصر رسول اکرم (ص) و على علیهالسلام و حادثهى خونین کربلا حاضر بودند، مرگ را استقبال نمودند و براى رضاى خدا جان دادند و مایهى عز اسلام و مسلمین گردیدند. عمار یاسر صحابى معظم پیشواى اسلام یکى از آنان بود. در موقعى که عدهى زیادى از دوستان على (ع) آن حضرت را ترک گفتند و به معاویه پیوستند عمار یاسر چون کوهى استوار به جاى ماند و همهى آن مراتب علاقمندى و ثبات خود را نسبت به مقام شامخ على (ع) ابراز نمود. موقعى که رسول اکرم (ص) حیات داشت فرموده بود: فئهى باغیه، یعنى گروه ستمکار عمار را مىکشند و این مطلب در بسیارى از کتب عامه و خاصه آمده است.
فلما کان یوم صفین خرج عمار بن یاسر الى امیرالمومنین علیهالسلام، فقال له: یا اخا رسولالله اتاذن لى فى القتال؟ قال مهلا رحمک الله. فلما کان بعد ساعه اعاد علیهالسلام فاجابه بمثله.
فاعاد ثالثا فبکى امیرالمومنین. فنظر الیه عمار، فقال یا امیرالمومنین! انه الیوم الذى و صفنى رسولالله صلى الله علیه و آله. فنزل امیرالمومنین عن بغلته و عانق عمارا و ودعه. ثم قال یا اباالیقظان! جزاک الله عن الله و عن نبیک خیرا، فنعم الاخ کنت و نعم الصاحب کنت. ثم بکى علیهالسلام و بکى عمار. ثم قال: و الله یا امیرالمومنین! ما تبعتک الا ببصیره فانى سمعت رسولالله صلى الله علیه و آله یقول یوم حنین: یا عمار! ستکون بعدى فتنه و اذا کان ذلک فاتبع علیا و حزبه فانه مع الحق و الحق معه.
چون روز صفین فرارسید، عمار حضور على (ع) شرفیاب شد، عرض کرد اى برادر رسول خدا! آیا به من اجازهى قتال مىدهى؟ فرمود خدایت رحمت کند، مهلتى. بعد از ساعتى دوباره آمد و استجازه نمود. امام همانند اول پاسخ داد. دفعهى سوم آمد. در این موقع على (ع) گریست. عمار نظرى به حضرت افکند و گفت: اى امیرالمومنین! امروز آن روزى است که پیامبر اکرم (ص) براى من توصیف فرموده. على (ع) از مرکب خود پیاده شد، عمار را در آغوش گرفت و با او وداع نمود و فرمود: خداوند از خود و از پیامبرت به تو جزاى خیر بدهد، تو براى من برادر و مصاحب خوبى بودى. سپس على و عمار گریستند. عمار گفت: اى امیرالمومنین! قسم به خدا من از تو پیروى ننمودم مگر با آگاهى و بصیرت زیرا من از رسول اکرم (ص)، به روز حنین شنیدم که فرمود اى عمار! عن قریب بعد از من فتنه رخ مىدهد، وقتى چنین شد تو از على و حزب او تبعیت نما که او با حق است و حق با اوست.