شرح دعای مکارم الاخلاق(86 )
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: سئل رسولالله صلى الله علیه و آله عن جماعه امته فقال: جماعه امتى اهل الحق و ان قلوا.
امام صادق (ع) فرمود: از رسول اکرم (ص) سئوال شد که جماعت امتش کیاناند؟ فرمود: جماعت امت من اهل حقاند اگر چه عددشان کم باشد.
قیل لرسولالله صلى الله علیه و آله: ما جماعه امتک؟ قال: من کان على الحق و ان کانوا عشره.
به پیمبر گرامى عرض شد: کدامین مردم جماعت امت شما هستند؟ در پاسخ فرمود: آنانکه بر حقاند اگر چه عددشان ده نفر باشد.
سفیان ثورى مردى بود تحصیلکرده و حافظ احادیث. او مکرر حضور امام صادق (ع) شرفیاب شده و مطالبى را فرا گرفته اما در باطن نسبت به آن حضرت دلبستگى و علاقه نداشت. مردى از قریش که اهل مکه بود و دوستدار ائمهى معصومین علیهمالسلام مىگوید روزى سفیان ثورى به من گفت: برویم به منزل امام صادق (ع). با او رفتم. در منزل امام که رسیدیم، دیدیم حضرت بر مرکب خود سوار شده و قصد رفتن دارد. سفیان عرض کرد: حدیث خطبهى پیمبر را که در مسجد خیف براى فرموده است به من بفرما. حضرت گفت: بگذار بروم از پى کارى که دارم، در مراجعت خواهم گفت. سفیان حضرت را به قرابت و بستگى با رسول اکرم (ص) قسم داد که الان بگوید. حضرت پیاده شد. سفیان عرض کرد: بفرمایید براى من دوات و کاغذ بیاورند تا آن را بنویسم. دستور داد آوردند. آنگاه حضرت فرمود: بنویس. از اول تا آخر خطبه را بیان نمود و سفیان نوشت. آنگاه نوشته را به حضرت ارائه نمود. سپس امام (ع) سوار شد و از پى کار خود رفت. من و سفیان با هم برگشتیم. بین راه از من خواست توقف کنیم و در حدیث دقت نماییم. به او گفتم: قسم به خدا که امام صادق (ع) تو را به چیزى ملزم نمود که هرگز از آن رهایى ندارى.
فقال: و اى شىء ذلک: فقلت له: ثلاث لا یغل علیهن قلب امرء مسلم: اخلاص العمل لله فعرفناه، و النصیحه لائمه المسلمین. من هولاء الائمه الذین تجب علینا نصیحتهم؟ معاویه بن ابىسفیان و یزید بن معاویه و مروان بن الحکم و کل من لا تجوز شهادته عندنا و لا تجوز الصلوه خلفهم و قوله: اللزوم لجماعتهم فاى جماعه؟ مرجئى یقول: من لم یصل و لم یصم و من لم یغتسل من جنابه و هدم الکعبه و نکح امه فهو على ایمان جبرئیل و میکائیل او قدرى یقول لا یکون ما شاء الله عز و جل و یکون ما شاء ابلیس، او حرورى یبرء من على بن ابیطالب و یشهد علیه بالکفر او جهنى یقول: انما هى معرفه الله وحده لیس الایمان شیئا غیرها. قال و یحک و اى شیئى تقولون؟ فقلت ان على بن ابیطالب و الله الامام الذى تجب علینا نصیحته و لزوم جماعه اهل بیته. قال: فاخذ الکتاب و خرقه ثم قال: لا تخبر بها احدا.
پرسید: به چه چیز ملزمم نموده است؟ گفتم: سه چیز است که باید قلب هر مسلمان از غل و غش در آنها خالى باشد: اول اخلاص عمل براى خدا. این را مىدانیم. دوم مودت خالص نسبت به پیشوایان مسلمین. ائمهى مسلمین کیاناند؟ معاویه بن ابىسفیان، یزید بن معاویه، مروان بن الحکم، و آنهایى که شهادتشان مقبول نیست و نمىتوان پشت سر آنان نماز خواند. و اینکه فرمود باید ملازم جمعیت مسلمین بود، کدام جماعت؟ گروه مرجئى که مىگوید: کسى که نماز نخواند، روزه نگیرد، غسل جنابت ننماید، کعبه را خراب کند و با مادر خود بیامیزد، با این همه ناروایىها ایمانش همانند ایمان جبرئیل و میکائیل است، یا گروه قدرى که مىگویند: خواست خداوند معیار نیست بلکه معیار، خواست ابلیس است، یا گروه حرورى که از على (ع) تبرى مىجویند و به کفر او شهادت مىدهند، یا گروه جهنى که مىگویند معرفت فقط معرفت خداست و ایمان چیزى جز آن نیست. سفیان ثورى از سخنان مرد قریشى سخت ناراحت شد و گفت: واى بر تو! شماها چه مىگویید؟ گفتم: ما مىگوییم على بن ابیطالب امامى است که مودت خالص او بر ما واجب است و باید ملازم ائمهى معصومین که جماعت اهلبیتاند باشیم. سفیان از شدت ناراحتى نوشته را گرفت و پاره کرد و به من گفت: این جریان را براى کسى نقل ننمایم.
خواستهى دوم امام سجاد (ع) از پیشگاه خداوند ملازمت جماعت مسلمین بود و به فرمودهى رسول اکرم (ص) مقصود، گروهى هستند که در راه حق قدم برمىدارند.
در قطعهى سوم دعا، ترک اهل بدعت را درخواست مىکند: «و رفض اهل البدع». دربارهى بدعتگذاران در دین روایات زیادى از رسول اکرم (ص) و ائمهى معصومین علیهمالسلام رسیده و تاکید شده است که
مسلمانان از آنان دورى گزینند و تبرى جویند.
عن النبى صلى الله علیه و آله: اذا رایتم اهل الریب و البدع من بعدى فاظهروا البراءه منهم.
رسول اکرم (ص) فرمود: وقتى بعد از من با وسوسهگران و بدعتگذاران در دین مواجه شدید از آنها تبرى کنید و دورى نمایید.
و عنه صلى الله علیه و آله: کل بدعه ضلاله و کل ضلاله سبیلها الى النار.
و نیز فرموده است: هر بدعتى گمراهى است و راه هر گمراهى به سوى دوزخ است.
فى الحدیث: من وقر صاحب بدعه فقد اعان على هدم الاسلام.
کسى که صاحب بدعتى را توقیر و تکریم نماید با عمل خود به ویرانسازى اسلام کمک نموده است.
امام سجاد (ع) در قطعهى اول دعاى موضوع بحث امروز از پیشگاه خداوند دوام طاعت او را درخواست مىنماید و مىخواهد تا لحظهى آخر عمر مطیع بىقید و شرط حضرت بارىتعالى باشد و براى تحقق این هدف مقدس سه مطلب را پس از آن ذکر نموده است: اول آنکه جماعت مسلمانان را هرگز ترک نگوید، مسلمانانى که راه حق را مىپیمایند، چه بودن در جمعیت این گروه مسلمانان وظیفهشناس خود از شاخههاى اطاعت و فرمانبرى حضرت حق است. دوم ترک گفتن اهل بدعت زیرا با اهل بدعت بودن و به آنها روى موافق نشان دادن سرپیچى از فرمانبردارى خداوند است و این کار با دوام طاعت که مورد تقاضاى امام است سازش ندارد. سوم ترک گفتن کسانى که در دین خدا راى
مخترعى به کار گرفته و از آن تبعیت مىنمایند: «و مستعملى الراى المخترع». این سومین مطلبى است که امام پس از درخواست دوام طاعت به پیشگاه الهى عرض نموده و چهارمین قطعهى دعاست که موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز است. «بدعت» عبارت از تهمت سیئهاى است که بدعتگذار به نام دین خدا در جامعه القا مىکند. اگر نزد کسانى مقبول افتد و به آن عمل کنند ممکن است در نسلهاى بعد نیز ادامه یابد و پایدار بماند. اما راى مخترع، امرى است بالنسبه موقت و ممکن است گروهى آن نظریهى ساختگى را به نام دین بپذیرند و از پى آن بروند، اما پس از مدتى از اثر مىافتد و به دست فراموشى سپرده مىشود. قرار حکمیت در جنگ صفین براى جمعى از مسلمانان نادان مستمسکى شد که راى مخترعى را طرح کنند، گروهى را گرد خود جمع نمایند، دست به طغیان و عصیان بزنند، و مایهى فساد و خونریزى گردند. در قرآن شریف آمده است:
ان الحکم الا لله، حکم و فرمان براى کسى جز خداوند نیست. عدهاى از مسلمانان ناآگاه از کتاب الهى گفتند: قبول حکمیت غیر خدا عملى است برخلاف دستور قرآن و باید با آن مقابله نمود و به مخالفت برخاست. على (ع) که عالم به تمام دقایق کتاب الهى و احکام آسمانى اسلام است، گفتهى آنان را مردود خواند و نادرست خواندن آن سخن را در مواردى با صراحت خاطرنشان ساخت، از آن جمله فرمود:
کلمه حق یراد بها الباطل، نعم انه لا حکم الا لله و لکن هولاء یقولون لا امره الا لله، و انه لابد للناس من امیر بر او فاجر.
کلمهى حقى است که از آن باطل و ناروا اراده شده است. بلى
حکم براى احدى جز خداوند نیست اما اینان مىگویند: امارت و حکومت براى کسى جز خداوند نیست با آنکه ضرورت ایجاب مىکند که امیرى نیکوکار یا گناهکار بر مردم حاکم باشد تا از هرج و مرج جلوگیرى کند و نظم را در جامعه برقرار سازد .
این گروه نادان در اندیشهى انحرافى و راى مخترع خود زیاد پافشارى کردند، به سخنان على (ع)، حجت بزرگ الهى، ترتیب اثر ندادند. سرانجام کارشان به مقابله با امام معصوم و جنگ نهروان منتهى گردید و عدهى زیادى از آنان کشته شدند. خوارج نهروان نادانهایى بودند ظاهرالصلاح و مقدس، جهل و لجاجتشان مایهى تیرهروزى و بدبختى آنان گردید، در دنیا به عذاب شمشیر مبتلا شدند و در آخرت گرفتار کیفر شدید الهى خواهند بود.
یکى از شبها على (ع) از مسجد کوفه خارج شد و به سوى منزل خود مىرفت در حالى که یک چهارم شب منقضى شده بود. کمیل بن زیاد که از دوستان و شیعیان امام است با آن حضرت بود. بین راه به در خانهى مردى رسیدند که آن موقع شب با آهنگى گرم و حزنانگیز قرآن شریف را مىخواند و این آیه را تلاوت مىنمود:
امن هو قانت آناء اللیل. کمیل از مشاهدهى این مرد و خواندن قرآن در آن موقع شب به شگفت آمد و در دل تحسینش نمود، بدون اینکه از احساس درونى خود سخنى بگوید و آن را به زبان بیاورد. امام (ع) متوجه کمیل شد و فرمود: آهنگ گرم این مرد و تلاوت قرآن مایهى اعجابت نشود، او از اهل آتش است، عنقریب آگاهت خواهم نمود. کمیل از این مکاشفهى امام و آگاهى حضرت از باطن وى حیرتزده شد و همچنین متحیر بود از اینکه امام فرمود: او اهل جهنم است با اینکه در
این موقع شب با این حالت خوب و روشن تلاوت قرآن مىنماید. کمیل مىگوید مدتى گذشت و جریانهاى خوارج پیش آمد. این گروه حافظ قرآن شریف بودند ولى امام (ع) طبق وظیفهى دینى ناچار شد با آنان بجنگد و به حیات بسیارى از آنها خاتمه دهد. على (ع) روزى در میدان نهروان گذر مىکرد و کمیل با آن حضرت بود، شمشیر خونآلود خود را در دست داشت و سرهاى جداشدهى خوارج در گوشه و کنار زمین ریخته بود.
فوضع راس السیف على راس من تلک الرووس و قال یا کمیل! امن هو قانت آناء اللیل اى هو ذلک الشخص الذى کان یقرء القرآن فى تلک اللیله. فاعجبک حاله.
سر شمشیر خود را روى یکى از آن سرهاى جدا شده گذاشت و آیهاى را که آن شخص در آن شب مىخواند قرائت نمود و به کمیل فهماند که این همان مردى است که قارى قرآن بود و در آن شب مایهى شگفتى و تعجب او گردید.
راى مخترع و نظریهى خلاف قرآن شریف موجب هلاکت و عذاب دنیا و آخرت خوارج گردید. امام سجاد (ع) در این قطعه از دعاى شریف «مکارمالاخلاق» از پیشگاه خداوند درخواست دوام طاعت او را مىنماید و همچنین ملازمت جماعت اهل حق را مىخواهد و تمنا دارد که اهل بدعت را ترک گوید و از کسانى که راى ساختگى و مخترع را در دین او به کار مىگیرند دورى گزیند. راه فرمانبرى و اطاعت از ذات اقدس الهى اطاعت از رسول گرامى (ص) است یعنى تنها کسى که خداوند خواستههاى خود را به وى وحى مىکند و اوامر و نواهى خویش را به وسیلهى او به مردم ابلاغ مىنماید. قرآن شریف در این باره فرموده است:
و من یطع الرسول فقد اطاع الله. کسى که رسول خدا را اطاعت کند
قطعا خداوند را اطاعت نموده است.
پس از مرگ رسول اکرم (ص) راه نیل به طاعت بارىتعالى اطاعت از آن انسان بزرگ و شایستهاى است که پیغمبر اکرم به امر الهى او را به جانشینى بعد از خود معرفى نموده است. به موجب روایات بسیارى که علماى عامه و خاصه در کتب خود آوردهاند، مکرر در مکرر پیشواى بزرگ اسلام با تعبیرهاى مختلف، مسلمین را به اطاعت از دستور على (ع) موظف نموده است، چه او آگاه به تمام تعالیم قرآن شریف و کلیهى احکام دین الهى است.
عن النبى صلى الله علیه و آله: من احب ان یحیى حیاتى و یموت موتى و یدخل الجنه التى وعدنى ربى فلیتول علیا بعدى فانه لن یخرجکم من هدى و لن یدخلکم فى ردى.
رسول اکرم (ص) فرموده است: هر کس دوست دارد زنده باشد به حیات من و بمیرد به مرگ من و در بهشتى داخل شود که خداوند به من وعده فرموده، بعد از من على را مطاع و ولى عموم مسلمین بداند، چه او هرگز شما را از راه هدایت و سعادت خارج نمىکند و به پستى و انحطاطتان سوق نمىدهد.
اگر خوارج به دستور پیشواى اسلام عمل مىنمودند، از آنچه على (ع) مىفرمود تبعیت مىکردند و به راى اختراعى خود گرایش نمىیافتند، هرگز از صراط مستقیم خارج نمىشدند و راه اطاعت الهى را ترک نمىگفتند. بدبختانه با سرپیچى از امر امام، دنیاى خود را برخلاف رضاى پروردگار گذراندند، سرانجام خویشتن را به کشتن دادند و در قیامت نیز مورد غضب شدید بارىتعالى و گرفتار عذاب عظیم او خواهند بود.